پادکست: جنون نوشتاری، تولید محتوا برای سایت و چند چیز دیگر

پادکست: جنون نوشتاری، تولید محتوا برای سایت و چند چیز دیگر

 بشنوید:

دانلود

در این پادکست:

تو 5 دقیقه اول از چالش «یک روز 12 هزار کلمه‌ای» حرف زدم.

از خاطرۀ روزی میگم که از 9 صبح تا 9 شب دوازده هزار کلمه نوشتم؛ و این که در اثر این جنون نوشتاری چه اتفاقی برای من افتاد.

تو این پادکست به یه روش تازه برای ضبط پادکست رسیدم که به نظرم کمک می‌کنه تا هر قسمت از برنامه خیلی متنوع‌تر و جالب‌تر بشه.

تو 5 دقیقه دوم از ادامۀ چالش 12 هزار کلمه می‌گم و دستاوردهای عجیب و غریبش. شاید این روش بتونه بهره‌وری شما رو ده برابر بکنه. من که کاملاً حیرت‌زده‌ام.

فروید میگه: «عشق و کار، سنگ بنای انسان بودن ما هستند.»

و چه شگفت‌انگیز میشه زندگیمون، اگه کارمون رو عاشقانه دوست داشته باشیم.

در ادامه میگم که برای موفقیت در کپی رایتینگ بیش از هر چیز به این نیاز داریم که خلاق باشیم؛ و برای خلاق بودن باید یه کارایی رو انجام بدیم که توان خلاقانۀ ما رو ورز بدن و روش 12 هزار کلمه رو میشه یکی از این کارهاست.

تو پنج دقیقه سوم به کتاب «خواستن توانستن نیست» از بنجامین هاردی اشاره می‌کنم و یه مقدار از ایده‌‌های کلیدی این کتاب میگم.

بنجامین هاردی میگه بی‌خیالِ انگیزه و اراده بشید. انگیزه و ارادۀ شما در نهایت سست و ضعیف میشه. چیزی که باید روش کار کنید محیطه. باید محیطی بسازید که خواه‌ناخواه شما رو وادار به عمل کردن کنه. نقل قول اول کتاب رو براتون می‌نویسم:

اگر ما محیط خود را خلق و کنترل نکنیم، محیط اطراف ما را خلق و کنترل می‌کند.
-دکتر مارسال گلد اسمیت

تو پنج دقیقه چهارم و پنجم هم علاوه بر گفتن نکاتی دربارۀ کار عمیق و تاثیر اون رو روی رشد و موفقیت به سوالات حسین عزیز دربارۀ راه‌اندازی و مدیریت سایت جواب میدم و میگم که چرا تمرکز روی یک سایت خیلی مهمه و اینکه چرا بهتره دامنۀ سایت اسم خودمون باشه.

این هم از یک پومودورو پادکست که تو یکی از روزهای خلاق من ضبط شده.

شاد باشید و برقرار باشید.

12 هزار کلمه نوشتن

چند پیشنهاد برای مطالعۀ بیشتر: مدرسه نویسندگی | نقشه راه نویسندگی | تولید محتوا | کپی رایتینگ | معرفی کتابشعر | ویرایش و ویراستاری | دانلود رایگان کتاب نویسندگی آنلاین
شاهین کلانتری در مدرسه نویسندگی | تلگرام | اینستاگرام | توییتر | ویرگول | لینکدین

12 پاسخ

  1. اوه!
    12هزارکلمه!
    کار شگفت انگیزیه.
    حتما انجامش میدم.
    فکر می کنم روزه پر خاطره ای بشه : )

    راستی خوش حالم که با شما آشنا شدم.

    1. سلام آلا جان
      منم خوشحالم که با آدم فعالی مثل تو آشنا شدم.
      حتماً انجام بده. تجربۀ شیرین و آموزنده‌ای میشه برات.

  2. امروز که به بلاگتان سر زدم خواب دیدم در بیداری، باغی بود بزرگ، پر از درختان میوه، متنوع بود و پربار. چشم چرخاندم و شما را کنار یک نهال دیدم قدش کوتاه بود و شاخه هایش نازک بود، برگهایش سبز. دستی تکاندید، خاکهای مانده از کاشتن این نهال، روی زمین خاکی ریخت. ایستادید و لحظه ای به آن نگاه کردید بعد لبخند زنان از آن دور شدید، به درختان دیگر سر زدید گاهی هرس کردید، گاهی کود دادید، آب دادید. شما غرق در لذت نویسندگی بودید.
    نگاهی به زمین زیر پای خودم انداختم، چند ماهی بود که کتابها مطالعه کرده بودم که چطور زمین را حاصلخیز کنم، کلوخ ها و سنگ ها را در بیاورم.
    یک ماهی بود که در گوشه ای از زمین، بیل به دست، ذره ذره تلاش در کندن گودالی برای کاشت اولین نهالم داشتم. اما از سفتی زمین کنار مینشستم، دوباره میکندم، کنار مینشستم، میکندم و این هنوز ادامه دارد.
    الان که عقربه های ساعت دارد نزدیک نیمه شب میشود، میخواهم از یک کارتون قدیمی (۱۲ نیمه شب در سیندرلا) و یک فیلمی که در کودکی دیدم(کلیک که میتوانست زمانش را جلو ببرد) تکه هایی بردارم و آنها را با هم مخلوط کنم.
    و به خودم یادآوری کنم که هیچ گاه یک آرزو را نکنم که کاش
    در این تلاش کردن ها، به من پیشنهادی میشد مبنی،
    “دختر نیازی نیست دیگر تلاش کنی فقط کافیست از من بخواهی، من تو را به ۱۰ سال آینده خواهم برد، زمانی که تو یک نویسنده موفق و مشهور هستی. حالا به ساعت طلایی چسبیده به دیوار خانه ات چشم بدوز تا عقربه ی بزرگ و کوچک روی ۱۲ قرار گیرند.
    و به ده سال آینده برو و من به تو تضمین میدهم که نویسنده ی موفقی در آنجا هستی.”
    چه پیشنهاد وسوسه کننده ای…
    عقربه ی ثانیه شمار میدود تا زودتر زمانی که برای تصمیم گیری به من دادند را به پایان برساند و من در هیجان و اضطراب این پیشنهاد حتی نمی توانم در افکارم فرو روم و انتخاب کنم
    بدون آنکه بدانم چشم به ساعت میدوزم تا آن دو عقربه ی کوچک و بزرگ به هم برسند
    وقتی که عقربه ی بزرگ و کوچک تنها ۵ ثانیه از هم فاصله دارند و دوباره بدون آنکه بدانم
    دست راستم را روی چشمانم میگذارم و میمانم در همین امروز خودم.
    تا آرام آرام طعم تلخی شکست و سختی، شیرینی بلند شدن و موفقیت های کوچک و بزرگ را بچشم، بیاموزم و جلو بروم.

    1. نرگس جان سلام
      دلم برای کامنت‌های خوب تو تنگ شده بود.
      چه روایت زیبایی بود این کامنت تو.
      با ذوقی که از خودت نشون میدی، مشخصه که آیندۀ درخشانی داری.

  3. سلام و درود شاهین عزیز
    عااااااااالی گفتی 👌 جواب سوالایی رو گرفتم که خیلی وقته درگیرش بودم.
    بی نهایت ازت ممنونم 💐

    1. فدای تو حسین نازنین
      در انتظار موفقیت‌های روزافزون تو هستم.

  4. چرا پادکست رو نمیشه دانلود کرد؟ نمیشه توی کانال تلگرامتون قرارش بدید؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *