چون دانشگاه رفتن به مذاقم خوش نمیآمد، کاری پیدا کردم که ده برابر دانشگاه آموزندهتر بود.
چون روزنامهنگاری روحم را سیراب نمیکرد، دنیای شگفتانگیز ادبیات را کشف کردم.
چون نوشتن در شبکههای اجتماعی را نمیپسندیدم، عظمت وب را دریافتم.
باری، میخواهم بگویم که میشود نپسندید، به وضع موجود تن نداد و با نارضایتیِ تمام در پی نوع دیگری از رضایت بود.
موضوع این است که ما بسیاری از اوقات به نازلترین چیزها راضی میشویم. به خیال اینکه سرکۀ نقد به از حلوای نسیه. بیخبر از اینکه نظامی هشتصد سال پیش به ما گفته:
هر چه در این پرده نشانت دهند
گر نپسندی به از آنت دهند
17 پاسخ
درود بر استاد بزرگوار
چقدر این مطلب به من انرژی دادکلی ذوق پیدا کردم واین شعر که عالی بود . یعنی من چیزی برعکس آن شنیده بودم با این مضمون که گر نستانی به ستم میدهند و این بیت دوم اصلا روز من را ساخت . گر نستانی به از آنت دهند . خیلی عالی بود …
زنده باد خانم پایای پویا.
به نظرم دانشگاه رفتن نباید برای ما تنها هدف و یا مهمترین هدف زندگی باشه و اگر اینطور باشه بعد از اتمام دانشگاه و پیدا نکردن کار در رابطه با تحصیلات دانشگاهی دچار سرخوردگی و افسردگی میشویم و احساس میکنیم بهترین سالهای عمرمان را بیهوده تلف کرده ایم. این حالت دقیقا برای من بعد از اتمام فوق لیسانس اتفاق افتاد.
بهترین چیز رسیدن به نگاهی است
که از حادثه عشق تر است ،
و زمانی که در آن ،
قلمت می بردت سوی خدا
و تو در اوج نوشتن
ته دل می خندی .
همچون شاهین بزرگ
بال می آرایی باز .
پر پروازت سبز
دلت از حادثه عشق
شکوفا بادا
قلمت ، رود روان
مستی ات افزون باد
بنویسی چون باد
بر سر شاخه بید مجنون
بگذری از سر آن کوچه که یار
کندت باز به شادی افزون
نپسندی آنرا
باز پرواز کنی با قلمت
تا به سرچشمه اشراق
بنویسی صفحاتی افزون
بروی تا به بلندای خیال
برسی در بر هر آنچه تو را شاد کند
من دعایم این است
بهترین حال جهان ، حال تو باد
و سرت سبز و دلت شاد رفیق
که تو را همدم نیکویی هست
و در اندیشه تو
پاکی و مهر .
قلمت سبز رفیق
بنویسی هر روز
چند پست دگر از افکارت
و بخوانیم من و یارانت
و دعایت بکنیم
از سر صدق .
و گرامی تر با نام نیکت
شاهین ،
در دل و جان همه یارانت
و فزون باد تو را شادی و شور .
و دعایم این است
تو بمانی دلشاد
تو بمانی پرنور
همچنان نور خدا
در دل تاریکی
در دل جهل
و بتابانی نور
و صفایی بدهی
قلب مشتاقان را
که قلم بردارند
و فراوان بنویسند
ز احوال جهان
و ز احوال دل و دیده خود
و امیدم این است
تابش نور تو در بطن جهان
هر روز فراوان تر باد
تقدیم به شخصیت بزرگ شاهین عزیز که هر روز می نویسد
و هر روز ما را تشویق به نوشتن می کند
عزیز دلمی پرویز خوش سخن
تجربه کردهام نپسندیدن و دریافت به از آن را. سالها در کلاسهای طراحی برای بچههای زودپسند کلاسم این شعر زیبای نظامی را خواندهام تا تشویقشان کنم که زیاد و زیادتر طرح بزنند تا به بهترین نزدیک شوند. کفگیرت به ته دیگ نمیرسه شاهین خان دمت گرم و سرت همچنان خوش
درود بر نجمه جان
خوشحالم که به اینجا سر میزنی.
کامنتهای تو همیشه شادم میکنن.
راستی یه کامنت گذاشتم تو وبلاگت.
این دانشگاههای لعنت شده باعث شدن بحث بین یک پدر با فرزندش تنها به درس و قبولی تو دخمههای مزخرفش محدود شه…
سلام آقای کلانتری…
راستش چیزی که میخوام بگم خیلی ربطی به موضوع پستتون نداره اما باعث و بانیشه!
یه موضوعی همیشه باعث ناراحتیِ من بوده، هست و خواهد بود.
اونم رابطه بچهها با پدرهاشونه!
من میفهمم که اونا نگران ما هستن و آینده روشن ما آرزوشونه اما نه در حدی که هر وقت صدامون میکنن تنها موضوع برای حرف زدن، درس و دانشگاه باشه. این به شدت ناراحتم میکنه.
واقعا هیچ بحث دیگهای نیست؟
شما هم یک پدری آقای کلانتری عزیز.
من میدونم که هرگز برای دانشگاه رفتن سخت نمیگیرید اما امیدوارم شما هم اینطور نباشید که هروقت بچهتونو صدا میزنید برای صحبت کردن، اون تو دلش بگه “کاش ایندفعه راجع به چیز دیگهای باهام حرف بزنه، کاش ایندفعه به آرزوهام نگه چرت و پرت، کاش نگه، درسا چطور پیش میرن”!!
میدونم همچین شخصی نیستید اما پدره دیگه گاهی از سر مهربونی و دلسوزیِ زیاد چیزهایی رو به بچهاش میگه که به عقیده خودش کاملا براش مفیداند، اما غافل از اینکه با این کار تنها فاصله قلبهاشونو روز به روز بیشتر میکنه!!
من فقط از حس بدی که از این موضوع میگیرم گفتم.
بخدا میفهمم گرفتارن و مشغولیت ذهنیشون زیاده، اما آیا واقعا تنها حرفایی که یه دختر/پسر با پدرشون میزن باید تو محدوده درس و دانشگاه خلاصه شه؟ این دردناک نیست؟؟
تن ندادن به سکون ، شجاعت تغییر را می طلبد . اگر همیشه از امروزمان ناراضی باشیم و اراده ای هم برای پیشرفت خود چاشنی نارضایتی کنیم حتما رشد خواهیم کرد.
لینک صحیح این نوشته این است : https://davoodsadeghi.ir/%d8%ac%d9%85%d9%84%d8%a7%d8%aa-%d9%82%d8%b5%d8%a7%d8%b1/
از اینکه لینک را اصلاح می فرمایید از شما سپاسگزارم.
درود و وقت بخیر خدمت شما معلم و استاد عزیز دل.
قبلا هم در مورد نرفتن به دانشگاه صحبت کرده بودید. اگر اشتباه نکنم همزمان با روز مادر بود.
خواستم بدونم با چه هدفی دانشگاه نرفتید؟ چون من هم دانشگاه رفتن رو دوست ندارم. اما نمیدونم بجای ترک دانشگاه، چه هدفی رو پیگیری کنم.
ممنون میشم اگر در زمینه طرز فکر، دیدگاه،دورنگاه،یا هرچیزی که باعث یک قدم پیشرفت من میشه، کمکی به من بکنید. سپاس.
سلام مصطفی جان
البته دانشگاه نرفتن من نسخهای نیست که بتونم برای بقیه هم توصیه کنم.
چون خیلی از دوستانم من توی دانشگاه بهترین اتفاقات زندگیشون رقم خورده.
توی دانشگاه غالباً ارتباطات خوبی شکل میگیره، و اگر قدری به رشتۀ خودمون هم علاقه داشته باشیم میتونیم چیزای ارزشمند زیادی باید بگیریم.
بنابراین اهداف و اولویتها و شرایط خودت رو بررسی کن و بعد تصمیم بگیر.
کاش این باور تو وجودمون ریشه کنه
چقدر به جا و صحیح بود 👌🏻