نصیحتی کنمت بشنو و بهانه مگیر

نصیحتی کنمت بشنو و بهانه مگیر

حافظ دیشب به من گفت: نصیحتی کنمت بشنو و بهانه مگیر
ذهنم مه گرفته بود، گوش نصیحت نداشتم، در عوض توی اتاق راه رفتم و در خودم گفتم:

خوشبختیِ غول‌های کلاسیک دنیا -از حافظ و سعدی تا شکسپیر و دانته- این بوده که اندازۀ ما به این‌همه منبع و کتاب و از همه وسوسه‌کننده‌تر، اینترنت دسترسی نداشته‌اند. پس می‌شود نتیجه گرفت که انبوه منابع چندان تأثیر مستقیمی روی کیفیت و عمق آثار فکری و هنری ما ندارد.

تاثیر محیط را دست‌کم نگیرید، این محیط است که آدم‌ها را پروش می‌دهد نه عزم و ارادۀ خودشان. تأثیر عزم و ارادۀ آدمیزاد در برابر محیط مثل زور پشه در برابر کوه است. آدم‌ها بیش از اینکه به خاطر انگیزه و اراده‌شان سزاوار تحسین یا نکوهش باشند، تحت تأثیر مستقیم محیطی هستند که در آن زندگی و کار می‌کنند.

طرفداران ارادۀ آزاد و اختیار و مسئولیت و غیره، حرفم را به ریش و گیس نگیرند، که به گمان من آدمیزاد حداقل اختیار این را دارد که تا حدی -و گاهی تا حد زیادی- محیط خودش را تغییر دهد. (مثلاً به ایرانیان مهاجر نگاه کنید، که در برخی کشورهای پیشرفته مایۀ فخر و اعتبار ایران‌اند.)

از این گذشته، با گفتن از شرایط نسبتاً مناسب برخی گذشتگان، قصد ستایش دوران طلایی گذشته را ندارم. که نکبت و خشونت و بیماری هزار برابر حالا بوده و حتی برخوردارترین آدم‌ها هم به طرفه‌العینی سر زا و اسهال و ذات‌الریه ریق رحمت را سر می‌کشیده‌اند. فقط می‌خواهم به برخی جنبه‌های مثبت آن شرایط زیستی اشاره کنم که به گمانم در روزگار معاصر هم تا حدی قابل‌دسترسی‌اند.

به گمان من آنچه بیش از همه در غنای فکری و عملی این بزرگان مؤثر بوده از سه جنبه قابل‌بررسی است:

محیطِ مشوق خلوت‎گزینی و تأمل
مجسم کن خلوت و آرامش ذهنی حافظ و سعدی و شکسپیر و دانته را: از غروب آفتاب به بعد، جز شمعی که آن هم معلوم نیست به کیفیت شمع‌های حالا ارزان و متنوع بوده یا نه، مجبور می‌شده‌اند، در خلوت و بی‌صدایی و ظلمات محض سر کنند. پس همین خلوت، و تهی بودن فضا از آلودگی صوتی و محیط زیستی و… در تمرکز ذهنی این افراد تأثیر زیادی داشته.

محیطِ مشوق دوباره‌خوانی و دقت
مجسم کن اگر تو هم فقط به تعدادی کتاب خطی و خاص دسترسی داشته باشی که حتی شاید مالکیت آن کتاب‌ها هم در اختیارت نباشد و مجبور به خواندن آن در صومعه و دربار و … باشی، چنان با ولع کتاب‌ها را می‌جوی. دوباره‌خوانی یکی از دلایل فهم عمیق آن‌ها از همان منابع محدود و در دسترس بوده است. تا جایی که حافظ قرآن ز بر می‌خوانده به چارده روایت.

محیطِ مشوق صبر و ممارست
مجسم کن که گذشتگان از شهوت انتشار مصون بوده‌اند. بدون اینترنت و روزنامه و دستگاه چاپ و…، اصولاً چه چاره‌ای می‌ماند جز نوشتن و تأمل و بازنویسی و بازنویسی و بازنویسی. این هم یکی از دیگر تأثیرات روشن محیط است. حافظ امروزی اما ممکن بود بعد از گرفتن مصرع اول از یزید -الا یا ایها ساقی ادرکاسا و ناولها- وسوسه شود، برای سرودن مصرع دوم، در استوری ایسنتاگرام سلیقۀ فالوورهایش را جویا شود:

حافظ (آفیشال پیج): یه مصرع تازه نوشتم، یزیدا بگید ببینم مصرع دومش رو چی بنویسم بهتره:
الا یا ایها الساقی ادرکاساً و ناولها
کاربر شما یک:
چه جالب محمد جون، خوب شد که توی شعر به موضوع مهم ناول هم اشاره کردی، ناول تو ادبیات غرب خیلی مهمه. ایشالا تو هم بتونی یه رمان بنویسی.
کاربر شماره دو:
همین یه مصرع کافیه. کی گفته غزل باید یه بیت کامل باشه؟
کاربر شماره سه:
شمس‌الدین خان میشه دست از این زبون عربی برداری و فارسی رو پاس بداری؟ ناسلامتی بچۀ فارسی تو. به قول خودت آب و هوای فارس عجب سفله پرور است!
کاربر شماره چاهار:
واسه این چیزا که تو می‌نویسی کسی پول هم میده؟
کاربر شماره پنج:
آقای شیرازی عزیز، میشه من بدون خوندن شعر، شاعر بشم؟
و الخ.

پی‌نوشت:
تغییر محیط صرفاً به معنای مهاجرت نیست. گاهی اوقات حذف کردن شبکه‌های اجتماعی از موبایل، سحرخیزی، قطع رابطه با دوستان نامناسب، تغییر جای کار و ده‌ها کار ظاهراً سادۀ دیگر می‌تواند بیش از مهاجرت به دیگر کشورها یا تلاش و تقلا برای تقویت اراده و انگیزه، روی موفقیت ما تأثیر مثبت بگذارد.

 

 احتمالاً بعد از مطالعۀ این نوشته، مطلب زیر هم برای شما سودمند باشد:

تا دیر نشده مهاجرت کنیم

چند پیشنهاد دیگر:

نقشه راه نویسندگی

دوره‌های حضوری و آنلاین نویسندگی و تولید محتوا

 شاهین کلانتری در مدرسه نویسندگی | تلگرام | اینستاگرام | توییتر | ویرگول | لینکدین

 

14 پاسخ

  1. شهوت انتشار امروز و خلوت شبهای دیروز هر دو برای تکمیل پازل تصویر کلی این دنیا لازم و ملزوم یکدیگرند. من به تکامل تاریخ و نه هیچ قانون تکامل دیگری اعتقاد ندارم. هر برهه ای از تاریخ در عین تکامل ظهور و بروز کرده ولی در مجموع هر قطعه ای در کنار قطعه های دیگر معنا پیدا می کند. وجود اینهمه رسانه برای انتشار اگر از ابتدا وجود داشت تنوع آثار و سبکهای مختلف در شعر و ادبیات جهان پیدا نمی شد. اصلا شاید اگر گروه تلگرامی ادبا و شاعران شکل می گرفت محفلی می شد برای جنگ و جدال و اثبات سبک و عقیده هر کدام از آنها. اخلاق فیلسوف صوفی مآب مولانا با عارف عاشقی مثل حافظ سازگاری نداشت. مولانا با دهها بیت و مقدمه چینی از داستان عاشقی شاه و کنیزک می گفت و حافظ با یک بیت اطاله ی کلام مولانا را به سخره می گرفت. امروزه آنقدر ذخائر ادبی ما غنی و پر محتواست و جا برای مطالعه و تفسیر و به چالش کشیدن دارد که حالا حالا ها می توان خواند و نوشت و الهام گرفت و رشد کرد و تمامی هم ندارد که ندارد. اینهمه رسانه و شبکه هم پاسخگوی عرض اندام این ادبیات ثروتمند نمی تواند باشد البته اگر خودمان بجنبیم و بخواهیم.

    1. سلام عصمت جان
      مثل همیشه نگاه عمیق و دقیق خودت رو به یکی از یادداشت‌ها اضافه کردی.
      لذت بردم.

  2. درود شاهین جان عزیز.
    خسته نباشید رفیق!
    هنوز و همیشه خواهنده و خواننده این” باغ بسیار درخت” (تعبیری بلند از استاد اخوان ثالث) تو هستم و خواهم بود. این چند وقت هم که گذشته(نمی دانم چند هفته شده!!) می آیم و دوست می داشتم بیشتر بخوانم و ببینم تا اینکه چیزی بنویسم اينجا. راستش گاهی کامنت نوشتن هم سخت می شود. می ترسم در همان دام تکرار حرف های خودم بيفتم و هر جا که برسم همان واگويه های خودم را -حتا بی ربط به موضوع- بازنویسی کنم…بگذریم.
    دوست عزیزی می گفت همه ما آدم هایی شده ایم که قلّه را می خواهیم، اما حاضر نیستیم یک قدم در سنگلاخ پای کوه برداریم تا مسیرمان را بیابیم. و این قسمت را هم من به سخن دوستم اضافه می کنم که همه دوست داریم با یک چتر نجات از هواپیما، تنها در سه تا پنج ثانیه بپریم روی قله و پرچم را بکوبیم در برفهای عمیق آنجا. کار واقعی همیشه مثل همان پیمودن سخت و نفس سوز لا به لای سنگلاخ و یخ است. نمی شود هم تن را آسود و هم راه را پیمود. «نوشتن» و «خواندن» همانطور که بارها و بارها خودت گفته ایی يک انتخاب است و انتخاب نیازمند نظم و فدارکاري ست برای نتیجه دادن. به قول زنده یاد خسرو شکیبایی در سریال روزی روزگاری که نقش مراد بیگ را داشت و در ديالوگي داد می زد: ” این کار پوست خر می خواد و قوّه ی قاطر!”
    فکر می کنم با استناد به این دیالوگ همه ی آنها که در گذشته کاری کرده اند و آنها که کاری می کنند و یا پس از این خواهند کرد که ارزشی دارد ، همشان پوست خر بر تن کرده و چون قاطر بار خود را با سماجت و حوصله و بی حواس پرتی بر دوش می کشند.
    ببخش اگر این همه داستان و مثل و حکایت به هم بافتم تا برای هزارمین بار حداقل به خودم بفهمانم هیچ راه میانبری وجود ندارد!

    1. سلام توحید عزیزم
      مشتاق خوندن کامنت‌های تو بودم.
      مثل همیشه زیبا نوشتی.
      از تعبیر «باغ بسیار درخت» خیلی لذت بردم.
      من برم با پوست خر و قوۀ قاطر پست بعدی وبلاگ رو بنویسم!
      فدای تو رفیق

  3. چه جالب! من هم این روزها دارم به این فکر می‌کنم که چرا نمی‌تونم روی تصمیماتم پابرجا باقی بمونم. راهکارهای خیلی خوبی ارائه دادین. ممنون.

    1. متاسفانه این درگیری این روزهای همۀ ماست فاطمه جان.
      و اگه بدونی چه لذتی هست در تمرکز و محدود کردن انتخاب‌ها.
      امیدوارم که بتونی به بسیاری از چیزها نه بگی، تا در نهایت به یک چیز خوب بله بگی.

  4. خوشم اومد. بصورت کلی یه نوشته جالب و نوآورانه بود. هم به خاطر اینکه بر خلاف نظر بعضی از رسانه ها و تعدادی از کتاب های انگیزشی و خودیاری، نقش “محیط پیرامونی” رو هم با اهمیت و حتی موثرتر و قوی تر از انگیزه و اراده شخصی می دونید و هم به خاطر اشاره به سه مزیت زندگی کردن در دوران قدیم …

    * من می گم: بیش از همه چیز این شبکه های زیاد اجتماعی و پراکنده بودنِ موضوعات مطالب شون (که هر کی از مادرش قهر کرده، یه پیج و کانال زده و درصد بالایی از محتوا شون هم: کم ارزش و سطحی و متوهم کننده هستن) نقش موثری تو سطحی خوانی و بی سوادیِ شایع شده رو به گسترش بین آدمای این دوران و این روزگار دارن.

    1. سلام امیر جان
      ممنون از توجهت.
      درست میگی؛ شبکه‌های اجتماعی رو میشه ماشین سطحی‌سازی آدما دونست!

  5. با سلام.
    ببخشید آیا امکان دارد مثلاً ناشری بزرگ کتاب من را چاپ کند؟
    امکان دارد؟؟؟؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *