

مسلماً انواع ادبی وجود دارد، اما کوچکترین اهمیتی ندارد. بهانههایی بیش نیست. با تمایل بر نگارش یک رمان بر هنر دست نمییابیم. با نامگذاریِ «دیوان» بر کتابمان شاعر نمیشویم. آنگاه به هنر دست مییابیم که برای خود و دیگران –بی هیچ مقصود مگر خود بودن- قلم فرساییم.
-ژان ماری گوستاو لوکزیو | خلسه مادی
دیشب که مجموعه جستارهای لوکزیو را میخواندم، پاراگراف بالا خواندنم را متوقف کرد. یقهام را گرفت و وادارم کرد تا به این فکر کنم که ما چرا با حساسیت روی دستهبندیها و قالبهای نوشتاری اینقدر به دستوپای خودمان میپیچیم؟
من دیدهام آدمهایی که صرفاً به خاطر اینکه تراوشاتشان رمان نامیده شود، به قصهای کوتاه تانکر تانکر آب بستهاند.
اصلاً چه کسی گفته که باید حتماً بچسبیم به یک فرم خاص. چون شیک است؟ چون نوشتن در آن قالب «نویسندگی» محسوب میشود؟ چون با چاپ کتاب کاغذی است که بقیه به عنوان نویسنده تحویلمان میگیرند؟
این دغدغهها ممکن است به هر چیزی منجر شوند، اما قطعاً تضمینکنندۀ این نیستند که از ما نویسندۀ خوبی بسازند.
توی کتابفروشیها که پرسه بزنی، کرورها کتاب میبینی که حتی خود نویسنده هم رغبتی به تورق آنها ندارد. پس چرا شکل و قالب کار به کمک اینها نیامده؟ مگر توی شناسنامهشان ننوشته «رمان»؟
اگر تمنای خود بودن داریم، باید انتخاب قالب را بسپاریم به همین خود، یعنی خود حقیقی خودمان!
برای من طی این سالها وبلاگنویسی بهترین قالبی بوده که توانستهام تا حدی فردیت خودم را با آن بسازم. رسیدن به این فرم هم پس از آزمودن قالبهای گوناگون بوده، از جمله فیلمنامهنویسی که طبعآزمایی با آن مرا به سرچشمههای ادبیات رساند و ادبیات چنان گیرا و فریبا بود که هوس فیلمنامه را از سرم انداخت. یک وقتی هم مثل حالا، دوباره آتش نوشتن رمان در من شلعهور میشود و شروع میکنم به سروکلهزدن با داستان.
اما اگر هدف من خود بودن است و رسیدن به فردیت، پس چه اصراری دارم که نوشته را خام و نپرداخته چاپ بزنم؟
وقتی اولویت نویسنده خود بودن باشد، کشف بهترین نوع نوشتن چندان دشوار نخواهد بود.
5 دیدگاه. دیدگاه جدید بگذارید
[…] شخصیترین نوع نوشتن است، و زمین بازی خوبی برای تکوین فردیت نویسنده. […]
[…] روزانهنویسی شخصیترین نوع نوشتن است، و زمین بازی خوبی برای تکوین فردیت نویسنده. […]
[…] فردیت نویسنده | فرصتی برای خود بودن […]
سلام.
این نوشته ی شما منو به فکر فرو برد.
این بحث فردیت و قالب چقدر مهمه.
خیلییییی دلم میخواد از شما یه داستان بخونم.
اصلا لذت بخش ترین کاره خوندنه نوشته های نویسنده ی محبوبت …
منم دارم یه داستان می نویسم.
هر بار که میخونمش برام تازگی داره.
نه اینکه داستان جذابی باشه نه.
هر بار که می خونم رفتار و افکار و تیکه کلام و شوخی هامو تو شخصیت های داستان می بینم.
خیلی جالبه.
امیدوارم تو نوشتن داستان موفق باشید و نهایت لذت رو ببرید.
به به زنده باد.
با قدرت به نوشتن داستانت ادامه بده آلا جان.