یا رب چقدَر فاصلهی دست و زبان است؟
-سایه
تولستوی در یکی از آثار دوران جوانیاش مینویسد:
«به این فکر کردم که چرا همه چیز در روان من، زیبا و زلال است، اما روی کاغذ و هنگام بهکار بردن آنها در زندگی، بسیار زشت بهنظر میرسد؟»
رؤیای نخستین سالهای نوجوانیام این بود:
کاش پرینتری وجود داشت تا به مغزم وصل میشد و کاریکاتورهایی که در ذهنم تصویر میکردم عینن روی کاغذ میآورد.
شادترین اوقاتم وقتی بود که میتوانستم به آنچه در ذهن پروردهام قدری نزدیک شوم. گاهی هم پیش میآمد که آنچه میکشیدم برتر از تصورم میشد (البته این اتفاق بسیار نادری بود).
به گمانم این پیکار دائمی هر فرد خلاق و کمالطلب است: کاستن هر چه بیشتر از فاصلهی مغز و دست.
نه دهم آدمها بازندهی این نبرداند.
وقتی هزار بار در ذهنت هیجانانگیزترین چیزها را میآفرینی اما در انتقال آن به واقعیت شکست میخوری هیچ بعید نیست که خود را ایکاروسی در حال سقوط ببینی.
اما، من دوست دارم امیدوار باشم.
گوشهی دفترچه یادداشتم نوشته بودم:
«و امید
در جایی معنا مییابد
که یافتن نشانهای برای امیدواری
بسیار سخت است.»
76 پاسخ
سلام استاد عزیز
من تازه به جمع شاگردان شما اضافه شدم و امیدوارم که از شما خوش ذوقی و داشتن ذهنی پر از ایده را بیاموزم
سلام یاسمین نازنین
بسیار خوشحالم که اینجا هستی.
باز هم برای من بنویس.
آنقدر شرایط گاهی سخت می شود که کوچکترین روزنه ها بزرگترین امید را می سازند.
یک هفته است که به کانال تلگرام هم دسترسی ندارم حتی برای دقیقه ای.
خوب است که اینجا می شود خواند، می شود نوشت، می شود یادگرفت، می شود امیدوار بود.
سلام
راستش را بخواهید بعضی وقت ها امیدوار بودن کار خیلی خیلی خیلی سختی است.
مثلا در اوج بی خبری از عزیزمان امیدوار بودن کاریست که میتواند خیلی دشوار باشد.
پدرم میگوید: در بسیاری از موارد ما نام آن احساس را امیدواری میگذاریم در صورتیکه در خیلی از موقعیت ها احساس ما بیشتر به توکل نزدیک است تا امیدواری !
ممنون از شما آقای کلانتری
حرف شما رو خیلی خوب درک میکنم ریحانه جان
جملهی زیبایی رو از پدر بزرگوارتون نقل کردید.
سپاسگزارم.
سلام استاد باارزش من!
زنده باد که می نویسید… و زیبایی کلام و معنا را با هم پیش می رانید. تازه به دیگران انگیزه می دهید.
خوشحالم که هستین. بودن شما، روی دیگر نوشتن است. این نوشتن های پر امید را دوست دارم.
سلام سحرناز نازنین
شما به من محبت دارید.
خوشحالم که دوست مهربانی مثل شما دارم.
شاد و پاینده باشید.
دقیقا همینطوره چیزی که مینویسیم با مغزما فاصله میگیره ،باز بایادداشت سریع هرچی تومغز یکم میتونیم این فاصله رو کمتر کنیم
سلام،منم ،با نوشتن یکم خودم رو کشف میکنم،ولی یک ندا همه اش میگه دیگه دیر شده،تو فراموشکاری،اما دل خوش باورم همچنان باسختی از درخت دانش بالا میره ودستش رو به شاخه امیدمیبنده میگه من پایین نمیام
زنده باد زهره عزیز.
بسیار عالی
امید، امید، امید چقدر نیاز داشتم به این کلمه. نوشتن شما در سایت دست و دلم رو از شوک در آورد و به زودی مطلبی در سایت خودم منتشر میکنم. جوری خشکم زده بود که فکر میکردم دیگه دستم به نوشتن نخواهد رفت. اما نوشتم.
جون گرفتم و دارم ادامه میدم. هرچند سخت.
سلام اعظم خانم ماه و نازنین
بیصبرانه مشتاق خوندن نوشتههای جدید شما هستم.
سلام استاد ممنون که تو کانال نوشتن رو شروع کردید. امروز همین کار شما باعث شد امروز جدی تر از روزهای قبل بنویسم. تمرین اول کارگاه دیروز (تمرین نوشتن) رو انجام دادم. داستان باران و تنهایی مهشید امیرشاهی رو خوندم و این ها اضافه بر کارهای هر روزم بود و متشکرم.
سلام سلام
چقدر دلتنگ شما هستم خانم قهرمانی عزیز.
خوشحالم که دوست فرهیختهای مثل شما دارم.
سلامت باشید و برقرار
سلام استادِ عزیز🌺😊
خیلی خوشحال شدم که پس از مدتها دوباره فعالیتتون رو از سر گرفتین…💫
انشاالله همیشه سالم و سلامت باشید.
ماههاست که مادرانه کنارِ ایدهام ماندهام تا به بهترین شکلِ ممکن به روی برگه بیارمش و
مدتهاست که لحظه شماری میکنم تا بتونم کتابم رو تحویلتون بدم.🌺🌺
امیدوارم که خیلی زود ببینمتون استاد🌻
سلام سلام مهسا جان
چقدرررر خوشحال شدم از دیدن اسمت.
سعادت نشد زودتر جلسهای داشته باشیم.
بیصبرانه مشتاق دیدارت و خوندن کتابت هستم.
تو توی کلاس نشون دادی که یه نویسندهی فوقالعاده با ذوق هستی.
این اشتیاق من برای خوندن نوشتههای تو رو هزار برابر میکنه.
درودبرشمااستادعزیز
خداروشکرکه فعالیتتون رودوباره شروع کردیدمن گاهی به اینجاسرمیزنم وقتی دیدم چندتاپست هواکردیدواقعن امیدوارشدم.
من باخوندن ابتدای متنتون یادیه جمله ازصادق هدایت افتادم که گفته بودکه نمیشه همه چیزونوشت نمی دونم درکم درست بوده یانه؟
درسته که همیشه نمیشه هرچیزی روبه کلمه تبدیل کردگاهی میشه وگاهی بیشترازحدتصوراتفاق میافته و همین گاهی هم جای امیدواریه.
سلام زینب گرامی
سلامت باشید.
خوشحالم که به اینجا سر میزنید. وجودتون مایهی دلگرمیه.
کاش فاصله مغز و دست کمتر میشد و اون وقت ما چقدر میتونستیم رویاسرایی کنیم
سلام خانم جعفری نازنین
خوشحال شدم از دیدن اسمتون.
حالتون چطوره؟
سلام استاد عزیز
این فاصله بین افکار و ذهنیات من تا به اجرا در آوردن خیلی زیاده بخصوص که آدم تازه کاری هستم و روشها را بخوبی نمیدانم اما به قول شما امیدوارم . و با آشنایی با شما این روزنههای امید برای پیشرفت در وجودم در حال جوانه زدن است امیدوارم بتوانم در این مسیر با کمک شما موفق باشم.
سلام خانم امامجمعه عزیز
چه خوب که اینجا برام نوشتید.
امیدوارم که روز به روز در نوشتن بهتر و بهتر بشید.
ارادتمندم.
درود و مهر استاد
بسیار خرسندم که فعالیتتون رو در سایت از سر گرفتید
این موضوع من رو بسیار امیدوار کرد
در متنی که الان از شما خواندم کلمه ی امید باعث شد کمی مکث کنم
من این روزها خیلی امیدوارم
و همینطور هم نشونه های امیدواری پشت سر هم می آیند مثلا یکیش همین فعالیت دوباره ی شما.
ممنون شما من رو امروز امیدوار تر از قبل کردید
من منتظر انتشار هر روزه ی مطالب شما هستم
سلام مهدخت عزیز و ارجمند
خوندن پیام شما برام بسیار شیرین و دلچسب بود.
امیدوارم همیشه قلبتون پر از شادی و امید باشه.
سلام استاد عزيز
نوشتن بی وقفه را از شما آموختم وقدردان آموزشهاتون هستم.
نوشتن هرروزه خصوصن هنگام بیداری صبح لذتی وصف ناپذیر برایم به همراه داشت.
مدتها بود که در من امید به خواب وخاموشی رفته بود، نوشتنهایی که از گله وشکایت به عشق و زندگی وشور ونشاط تبدیل شد، یادم نمیاد از کی نتونستم اهدافی را برای خودم در نظر بگیرم اما نوشتنهای هرروزم باعث شد در مسیر رشد قرار بگیرم وبرای خواسته هایم تلاش کنم.
امید یعنی زنده بودن وزندگی کردن
خداروشاکرم برای دوستانی چون شما که در مسیر زندگی ام قرار داده وقطعا هیچ حضوری بی حکمت نخواهد بود.🙏🏻
سلام خانم باقری نازنین، دوست مهربان و ارجمند من
از لطف و مهرتون بینهایت سپاسگزارم.
امیدوارم بتونید بهتر از همیشه بنویسید و شاد و سلامت باشید.
با سلام و آرزوی توفیق
تقریبا هر روز در ذهنم داستان های زیادی را زیر رو میکنم گاهی یک فیلم نامه ی جنایی گاهی داستان اجتماعی گاهی یک ترانه و فکر به این که یک کتاب بنویسم اما دریغ از نوشتن گه گداری مینویسم اما مدام با خودم میگم هنوز وقت نوشتن نرسیده و منتظرم همه چیز به اون شکلی که خودم تصورشو میکنم درست بسه و بعد شروع به نوشتن راستش ترسم از اینکه هیچ وقت ننویسم
ممنونم از کانال عالیتون 🙏
سلام به روی ماهت علی جان
امیدوارم با سماجت در اجرای ایدههات، به ایدهآلت نزدیک و نزدیکتر بشی.
ممنونم ار مهر و توجهت.
سلام و درود یکی از کارهای مهم زندگیم در این روزهای سیاه خواندن مطالب سپید شماست
سلام شیوا جان
حسی که به این مطالب دارید برام بینهایت ارزشمنده.
این روزها چقدر به همدیگه نیاز داریم و به امید. ممنون که نشانهی امیدواری هستین جناب کلانتری عزیز
نگار مهربان
چقدر این دیدگاه شما برای من عزیز و ارزشمنده
برقرار باشید.
سلام استاد عزیز
در این روزهای سیاه و تاریک که پر از بوی نفاق و خشم و ترس هست، تنها نوشتن هست که به قلب نا آرام ما آرامشی دلنشین میدهد. نمیدانم این کلمات جورو واجور روزانه ای که بر صفحه کاغذ و گاه مانیتور نشسته روزی دردی از کسی دوا خواهد کرد یانه .
ولی به هرحال این نیز بگذرد و خوشحالم که دوباره درکنار شما هستیم برای نشان دادن درونیاتمان توسط نوشتن و نوشتن نوشتن
به امید پیروزی سپیدی بر سیاهی 🙏
سایه شما مستدام باد 🙏🌺
سلام به روی ماه شما خانم شهراد نازنین
چه پیام زیبایی نوشتید.
دلتنگ نوشتههاتون بودم.
وجودتون مایهی دلگرمی و افتخاره.
شاد و سلامت باشید.
به نظر من اگر بخواهیم آنچه در ذهن تصور میکنیم به روی کاغذ بیاوریم آنگونه که دوست داریم باید چشمان خود را ببندیم و خودکار برروی کاغذ داشته باشیم و بدون نگاه به. صفحه آنچه در تصور ماست را وارد کنیم شاید موفق شویم و بعد که تمام تصورات را خالی کردیم آنچه را نوشته بودیم مرتب کنید شاید موفق شویم
چه جالب ماهرخ عزیز.
امیدوارم حالتون خوب باشه استاد عزیز
خوشحالم بعد یههفته وبلاگ زیباتون میبینم. سربلند وسالم و موفق باشین
سلام راضیه خانم ندیمی عزیز
خوشحالم که اسم زیبای شما رو میبینن.
سلامت و برقرار باشید.
همچنان مطالب شما رو میخونم و استفاده می کنم.ممنون
سلام فرزانه خانم عزیز
ارادتمندم.
در واپسین لحظات تاریک شب، سپیده سر می زند.خورشید به زیبایی طلوع می کند و پرندگان نغمه ی زندگی را سر می دهند.
گرچه این روزها حال دل اغلب ما خوب نیست اما تنها چیزی که نور امید را در وجود ما زنده نگه می دارد؛ نوشتن است.
نوشتن موهبتی است که سرشار از رهایی و بی پروایی است،همین امر باعث تداوم آن می شود.
در این ایام چقدر به نوشته های ناب شما دلخوش می شویم.امید که حال دلتان خوب باشد تا از گرمای وجودتان ما هم مستفیض شویم.
حدیقه جان
یکی از دوستانی که اسمشون به نیکی تو ذهنم ثبتشده، مدام به یادشون هستم و شوق دیدارشون رو دارم شما هستین.
برای من بسیار عزیز هستید.
امیدوارم همیشه سلامت و برقرار باشید.
سلام اسناد بزرگوار
من یک شاگرد جدیدم ……
امروز به رسم هر سال این موقع ها که در و پنجره ها بسته میشه و مطمئن میشیم که دیگه گرد و خاکی نمیاد خانه تکانی میکردم
چشمم افتاد به دفترهای سالهای نه چندان دور …..همان روزها که موبایل نبود …..و این همه شبکه تلویزیونی و ماهواره و من هر شب مینوشتم….از آنچه بر من گذشته ….از آخرین شب قبل از ازدواج که در خانه پدری بودم ….از اولین نوشته ای که سه روز بعد از ازدواجم نوشته بودم و تیتر زده بودم اولین نوشته من در زندگی مشترک از حس اولین بارداری از اضطراب و شب قبل از تولد پسرم ……من یادم رفته بود همه یه خاطره محو بودند ….ولی امروز لحظه به لحظه اومدن جلو چشمهام
گفتم چه خوب که مینوشتم
چه خوب که همه احساسمو رو کاغذ منتقل میکردم
هنوزم عاشق کاغذ و مدادم
وقتی داخل کتابفروشی میرم اول سمت مدادها میرم ….
خلاصه کلام خوشحالم که نوشتن جزئی از زندگیم بوده و خوشحالم که تو چهل و سه سالگی تصمیم گرفتم جدی تر ادامه بدم
خوشحالم که در کنار شما و دیگر عزیزانم
شبتون دلخواه.
سلام به روی ماه شما مریم خانم عزیز
چقدر این پیام شما زیبا بود. همین نوشتهی کوتاه نشان از ذوق وافر شما در نوشتن داره.
خوشحالم که اینجا هستید.
با قدرت به نوشتن ادامه بدید.
باز هم برای من بنویسید.
با آرزوی بهترینها
سلام . خوشحالم که نوشتن رو دوباره شروع کردین . امیدوارم به زودی شاهد لایوهای ارزشمندتون باشیم . حضورتون برامون دلگرمیه
سلام هانا جان
بینهایت ممنونم از مهرت.
دلتنگ شما دوستان عزیزم هستم و امیدوارم خیلی زود مجال برگزاری لایوهای تازه فراهم بشه.
سلام استاد عزیزو بزرگوارم. چقدر خوشحال شدم که سه پست جدید در سه روز پیاپی از شما دیدم. ابن خودش نور امیدی هست که بر ظلمت ناامیدی این روزهام درخشید.
بشدت دلتنگتون هستیم استاد.
من این چند وقته با سرزدن به سایت شخصیتون و مدرسه و زیرورو کردنش بود که به خودم امید و انرژی میدادم. تمام تلاشم این هست که برنامهها و تمریناتم رو بتونم به حالت قبل برگردونم.
دیدن اسم شما و احساس حضورتون برامون قوت قلبه استاد. لطفن خودتون رو از ما دریغ نکنید.
محبت دارید سمیرا جان
اینکه با جدیت در مسیر رشد حرکت میکنید جای تحسین داره.
سلام استاد
چقدر خوشحال شدم که بعد از مدتها مطلبی از شما خواندم. این روزها بیشتر از هر وقتی نوشتهها و گفتههای قبلی شما را مرور میکنم. دلم برای لایوهایتان تنگ شده برای شوری که از حرفهای تان برای نوشتن میگرفتیم. برای کتابهایی که با واسطهی شما رفیقمان میشدند. برای دوستان همقدم و همقلمی که در کنار شما پیدا کردیم. دلم تنگ است. ممنون که با به روز کردن وبلاگتان کمی این دلتنگی را التیام دادید.
سلام خانم رستم زاده عزیز
بینهایت دلتنگ شما هستم. همیشه از دیدن اسمتون و خوندن کامنتهاتون انرژی میگرفتم.
امیدوارم دوباره با قدرت و شادی در کنار هم جمع بشیم.
بهترینها رو براتون آرزو میکنم.
سلام استاد عزیزم. با خوندن نوشتهتون امیدوار شدم. این روزا تنها چیزی که بهش نیاز داریم امیده. خوشحالم که مینویسین برامون. لطف همچنان بنویسین🍀🍀
سلامت باشید نخشین عزیز.
سلام به استاد عزيز و مهربان.
خوشحاليم به خاطر شروع دوباره كلاس ها. اين فاصله ناخوشايند يك خوبى داشت آن هم درك بيشتر حضور ارزشمند شما بود. لطفن بازم برامون بيشتر بنويسيد به اميد اينكه يك روز فاصله دست و مغز ما هم كم شود.
🌹
سلامت باشید.
خوشبختی یعنی داشتن دوستانی مثل شما.
درود بر شما
من بارها آنرا خواندم تا درکش کردم در واقع متن سختی بود در عین سادگی باید با عمق وجودم حسش میکردم، داستان آشنایی بود کمتر کردن فاصله بین دست و مغز، چیزی که همیشه درگیرش هستم من حتی گاهی در ذهنم نمایشگاهی از آثارم برپا میکنم و در خصوص هر اثر توضیحات واصحی میدهم در حالیکه دستم هنوز شروع به خلق کردن هم نکرده. امید را بجا بکار بردید منهم امیدوارم که در حد یک ایده باقی نمانند 🌸
سلام شهره عزیز
امیدوارم اونچه خلق میکنید حتا از تصورتون زیباتر باشه.
من این روزا به جز آزادنویسی هیچ چیز دیگهای نمیتونم بنویسم.
انگار حوضچه ذهنم خشک شده.
اما به هرحال مینویسم، حتی چرت و پرتهای روزانه، چون نمیتونم ننویسم.
ولی دلیل این خشک شدن رو نمیفهمم.
با اینکه مطالعاتم زیاده.
استاد این روزا که فاصلهها آزارمون میده، هر یادداشتتون مثل یه چراغه توی دل تاریک ما.
سایتون مستدام
سلام فاطمه عزیز
ممنون از محبتت.
اما دربارهی مشکلت:
طبعیه؛ حتا میشه گفت که نوشتن در اغلب اوقات خوب پیش نمیره و این رو باید به عنوان واقعیت کار پذیرفت. ما به امید رسیدن به همون اندک زمانهایی که کار خوب پیش میره مینویسیم.
«و امید
در جایی معنا مییابد
که یافتن نشانهای برای امیدواری
بسیار سخت است.»
امروز خواستم که از رنج رها باشم که دوباره امید را بیابم. راه رفتم و رفتم تا آن پیرمرد را دیدم. ان پیرمردی که هزار سال بود که با آن کمر خمیده شهر را جارو می زد و من می دانستم که او روزهای بسیاری را دیده است و هنوز زنده است و هنوز هم به روزهای بهتر امید دارد و ندانستم چرا بی اختیار قفل سکوتم باز شد و با لب هایی که حتی سلام را هم فراموش کرده بود و با لکنت می گفت سسسسلام؛ این بار رسا گفتم سلام و خدا قوت و پیر هزارساله چشم هایش درخشید و من فهمیدم در همین لبخندهای پنهان شده، در همین شادی های کوچک، هنوز نور امید هست. کافیست که به جای سیاهی های دیوار پیش رویمان به روزنههای پر نوری توجه کنیم که از پشت آن میشود دریاها را دید.
زندهباد لیلا خانم نازنین
زیبا نوشتید.
سپاس از نگاه پر مهرتون
زندگی تو، زندگی توست؛
مگذار در محبس تاریک تسلیم بماند.
تردید نکن که نوری هست.
شاید چندان نباشد که گفته اند…
اما آنقدر هست
که از پس تاریکی ات بر آید… .
پ ن: ظاهرا در پاسخ به کامنت قبلی اشتباهی رخ داد و خانم توسلی نوشته شده بود. آقای توسلی درست است.
زیبا نوشتید آقای توسلی نازنین.
راستی، عذرخواهی بابت اشتباه.
ارادت.
خواندم و با این لذتی که حرفش را زدید موافقم. از نظر من هرچه هنر بلد باشد آدم کم است. گاهی کلمات نمیتوانند درونیات را ابراز کنند؛ نقاشی کمک میکند. گاهی سرودن شعر، گاهی نوشتن نثر، گاهی ساختن آهنگ… .به باور من هنر مهمترین ابزار کشف و شکار درونیات عمیق انسان است.
👌
سلام. خوشحالم که شمارو دارم استاد جانم. امید.ار شدم. جمله «در ناامیدی بسی امید است برام تداعی شد. پاینده باشین. 🍀
سلام نخشین خانم نازنین
بعد مدتها دلتنگی خوشحال شدم از دیدن اسم و پیامتون.
دستم به قلم نمی رسد اما ذهن خسته ی خیالپردازم بال گرفته خودش را به شهر امید می کشاند.
درود فرشته جان
خوشحال شدم از دیدن اسمتون.
استاد عزیز دلتنگ شما هستیم
سپاس از حضورتان
بازهم برای ما بنویسید
سپاس از مهر و توجهت وحید نازنین.
دنیا خوش است و مال عزیز است و تن شریف
لیکن رفیق بر همه چیزی مقدم است
-سعدی
سلام بر شاهین کلانتری عزیزم.
امیدوارم حالت خوب باشد، هر چند که این روزها حال اکثر ما تعریفی ندارد. خوشحالم که میبینم وبلاگت را بهروز میکنی تا با خودت و نوشتههایت حال کنیم. تقریباً دو هفتهای میشود که چیزی منتشر نکردهام، راستش دلوجگر نوشتن را دارم ولی دلودماغ انتشار را ندارم. به جای انتشار، سعی کردم فاصلهی دست و مغزم را کم کنم و سری به ایدههای قدیمیام بزنم. کتاب چاپیام را تمام کردم و قرار است توی دانشگاه دربارهی «نوشتن جملات کوتاه» صحبت کنم. سرت را درد نمیآورم، فقط آرزو میکنم باز هم بتوانم روی ماهت را ببینم.
سلام بنیامین خوب و نازنین
مرسی از مهرت.
خیلی خوبه که روی جملات کوتاه تمرکز کردی و داری این حوزه رو عمیق و جدی دنبال میکنی.
خاطرهی دیدارت برام بسیار شیرینه. به امید دیدار مجدد.
چقدر قشنگ درباره امید گفتید. تازه داشتم آزادانه مینوشتم تا حالم خوب شه. در رابطه با امیدواری هم نوشتم. چقدر خوبه که میتونیم بنویسم و حالمون بهتر شه. انگار بعضی روزا معنای زندگی رو گم میکنیم و اصلن نمیدونیم چی از زندگی میخواستیم اونوقت ناامید میشیم و غم تمام وجودمونو میگیره.
سلام زهرا جان
درسته، گاهی معنای زندگی رو گم میکنیم و نوشتن اون فانوسیه که کمک میکنه دوباره پیداش کنیم.