عشق و نفرت

از پول‌قرض‌گرفتن متنفرم*.

نفرت با خجالت فرق می‌کند. خجالت غالبن به انفعال می‌انجامد نفرت به عمل.

شاید همه‌ی رفتارها و داشته‌هایم بر اساس عشق و نفرت شکل گرفته باشد. مثلن از سر عشقْ مجدانه به نوشتن می‌پردازم و به خاطر نفرت از پول‌قرض‌گرفتن مجدانه کار می‌کنم.

کدام کفه باید سنگین‌تر باشد؟ کفه‌ی دستاوردهای حاصل از عشق یا نفرت؟

اولی را انتخاب صحیح‌تری می‌دانم.

 

*صد البته که بحث پول قرض دادن داستان دیگری‌ست. بگذارید حرف مونتنی را در مقاله‌ی «در باب دوستی» برایتان نقل کنم: آنکه پول قرض می‌دهد کار خاصی نمی‌کند،‌ این طرف مقابل است که لطف می‌کند و از دوستش پول قرض می‌گیرد (نقل به معنا).
نگاه متفاوت یعنی همین.

15 پاسخ

  1. سلام سلام. امیدوارم در صحت و سلامت کامل باشی. اینجا چقدر فرق کردهههه:)))

    خجالت غالبا به انفعال می انجامد و نفرت به عمل👌
    سعی کنم از چیزایی که ازشون خجالت می کشم.. بیشتر از قبل متنفر باشم:)
    و در مورد مونتنی چه نقل قول عمیقی! چه نگرش انسان دوستانه ای!
    حس خوبی بهم داد.

      1. نمی دونم این سوال به معنای واقعی.. سوال بود یا مقصود
        اینه که چرا مثل قبل فعال نیستم😅
        اگه سواله… باید بگم بله همونی ام که اون موقع ۱۷ سالش بود
        و با وبلاگ شما رشد کرد.
        اخیرا
        درگیر درس و دانشگاه شدم
        و تا حدودی قوائد شعر گفتن
        رو یاد گرفتم.
        راستی… نوشتن نوشته های صبحگاهی
        همچنان سرجاشه و با ماجراهای دانشگاه همراه شده.
        حال دل شما چطوره؟
        وقتی وارد وبلاگ شدم، فکر کردم که چرا این همه مدت نبودم
        و چقدر پست هست که نخوندم… راستییی اون نوشته معروف اشتیاق، هنوز هم برای من
        اثر بخشه و اینکه
        کماکان هر روز می نویسی
        انرژی بخش🌱

        1. چه خوب که خودتی آلا جان
          خوشحال که دوباره اینجایی.
          تو فوق‌العاده‌یی.
          باز هم برای من بنویس.
          مثل همیشه بهترین‌ها رو برات آرزو می‌کنم.

  2. حرف مونتنی ضربه خوبی داشت استاد ممنون و مطالب عالی👌👌

  3. سلام چه پاره پرمغزی بود جناب شاهین جان.
    پریروز در کلاس نکته‌ای‌ ناب فرمودید
    که در جانم نشست و تبدیل به نشخوار ذهنی مثبت این چند روزه من شده است.
    نقل به مضمون فرمودید: وقتی به روزانه نویسی در سایت شخصی متعهد می‌شوید؛ همسان روزنامه‌نگاری هستید که خودتان سردبیرخودتان هستید.
    این فرمایش‌تان برایم بسیار جذاب و انگیزه‌بخش بود.
    حقیقتا مرسی که هستید. همیشه می‌گویم اگر شاهین جان نباشد گویی دنیای من و خیلی دوستان چیزی کم دارد.
    برقرار باشید و خدا به کسب‌وکارتان برکت فراوان‌تر بدهد.
    راستی به این رفیق شفیق‌تان جناب سعید قائدی با همزه، بفرمایید کار تغییر دامنه سایت ما را اینقدر پشت گوش نیندازد.🙃😁

  4. کدام کفه باید سنگین‌تر باشد؟ مسئله این است.
    این سؤال برای من سؤال درگیر کننده‌ای بود: «کدام کفه باید سنگین‌تر باشد؟ کفۀ دستاوردهای حاصل از عشق یا نفرت؟»
    یاد جمله‌ای افتادم که این‌طور نقل می‌شود چارلز بوکوفسکی در یکی از نامه‌های خود به ویلیام پکرد نوشته بود: «نویسنده‌های زیادی هستند که برای دلایل اشتباه می‌نویسند…»
    گاهی به این فکر می‌کنم که «نکند خودم هم جزو همین دسته باشم؟»
    اما هرچه زمان می‌گذرد، کمتر به خودم شک می‌کنم. حدس می‌زنم نوشتن خالصانه‌ترین کاری بوده که تا به حال انجام داده‌ام. بدون اجبار و بدون تلاش برای رقابت با دیگران.
    گفتم رقابت
    یاد یک موضوع دیگر هم افتادم.
    چند وقتی است که به این فکر می‌کنم که رقابت ذاتاً جنگ است. جدیداً وقتی عبارت «رقابت سالم» را می‌شنوم، به چشمم خیلی مسخره و خنده‌دار می‌آید. مانند این است که بگویند «برده‌داری مهربانانه» یا «کودک‌آزاری با اهداف تربیتی».

    1. با تو هم نظرم محمد جان
      چه نگاه دقیق و خوبی داری به رقابت.

  5. سلام ،یه درخواست بی ربط به نوشته امروزتون داشتم .ممکنه زحمت بکشین چند تا کتاب برای شروع مطالعه درباره تفکر نقادنه معرفی بکنید . ممنونم

  6. میشه هم گفت عشق و نفرت دو روی یک سکه‌اند، نه دو کفه‌ی یک ترازو.
    هر نفرتی رو در این جهان بررسی کنیم، ریشه در بودن یا نبودن عشق داره،
    مثلاً میشه گفت شما از قرض گرفتن متنفرید چون عاشق عزت نفس خودتون هستید.
    حرف مونتنی هم چقدر زیباست، درواقع یک حرف کاملاً خداییه؛
    خدا میگه «طرف قرض‌گیرنده» منم، پس از این زاویه که نگاه کنیم، واقعاً مقام قرض‌گیرنده بالاتره …
    در مورد دانش هم همینو داریم، حضرت فاطمه به کسی که ازشون زیاد سوال می‌پرسید گفتن شرمنده نشو، تو داری لطف می‌کنی که از من سوال می‌پرسی.
    نمی‌خواستم منبر برم، راستش یاد مقاله بختیارعلی افتادم، به نظرم اون حرفش در مورد مقام استاد درست بود، ولی زاویه دیدش اشتباه بود.
    یعنی باید حرف رو از زاویه دید گوینده بررسی کنیم تا بفهمیم منظورش چی بوده…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *