سبدی از پروژه‌های بدردنخور

درک سیورز می‌گوید:

«وقتی می‌خواهم دربارۀ پذیرفتن پروژه‌ای تصمیم بگیرم، اگر آن پروژه حس «وای! این محشررر است!» در من ایجاد نکند، بی‌تردید آن را رد می‌کنم.»

گاهی اوقات حس می‌کنیم هیچ پروژۀ «محشررری» در برابر ما نیست. چاره چیست؟ در انتظار چنین پروژه‌ای بنشینیم و کاری نکنیم یا دست به کار شویم و برای یافتن و ساختن آن تلاش کنیم؟

مشکل بزرگ اینجاست که بسیاری از ما سبدی از پروژه‌های به‌دردنخور داریم تا شاید ترکیب این‌ها با هم به نتایج یک پروژۀ «محشررر» منجر شود؛ و به گمان من سد راه ما در برابر رسیدن به موفقیت‌های بزرگ‌ همین است؛ اینکه کارهای کم‌ارزش نه نمی‌گوییم و یکهو بعد از سال‌ها به خودمان می‌آییم و می‌بینم عمر و انرژی و سایر منابع خودمان را صرف کارهایی کرده‌ایم که نه رضایتی در پی داشته‌اند و نه موفقیتی.

بهتر است از خودمان بپرسیم که آیا شهامت نه گفتن به کارهای کم‌حاصل را داریم؟

6 پاسخ

  1. چه حقیقت دردناکی بود… متاسفانه من هم با این مشکل دست‌وپنجه نرم می‌کنم. نمی‌دانم اما گمان می‌کنم که یک پروژه باید ارزشش را داشته باشد که برایش وقت بگذارم. البته منظورم فقط نوشتن نیست. شاید هم باز اشتباه فکر می‌کنم.

  2. استاد اتفاقا همین عصری، یک نه گفتم به دانشجوی استادم که قبلا در دسته بندی ذهنم، نه گفتن به این گروه محال بود.
    واقعا چرا باید وقت و انرژی و ذوقم رو به پای کار بی علاقه بذارم بخاطر رودربایسی.

  3. با صحبت شما بله تمامم تلاشم این هست که امسال فقط و فقط به چیزهای بله بگم که منو به هدفم نزدیک میکنه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *