-امروز نخابیده بیدار شدم. یعنی دیشب یکسره بیدار ماندم تا امشب زود بخابم، بلکم خابم تنظیم شود.
-امروز صبح با ماهان رفتیم «نیکوصفت» عدسی خوردیم و عجیبترین مردِ سینهپشمالوی خاورمیانه و حومه را دیدیم؛ لندهوری که چون کشتیِ بیلنگر کژ میشد و مژ میشد. پالتوی خاکستری تنش بود و دکمههای پیرهنش تا ناف باز. پشمهای شدیدن فرفریاش را ریخته بود بیرون، لابد تا حظ بصر ببریم. فرق سرش تاس بود اما از گوشه و کنار، زلفش پریشان. انگاری صاف پاشده از توی یکی از میخانههای قرن نوزده روسیه آمده وسط خیابان جمالزادهی بیجمال. راستی، سمت راست شلوارش هم تا زانو خیس بود. (به این میگویند جزییاتآزاری.)
-امروز در «فرهنگ لغات عامیانه و معاصر» اینها چشمم را گرفت:
درچین و ورچین: جمع و جور کردن، اتاق پاشیده را منظم کردن و هر چیزی را سر جای خود نهادن.
سینه به حصیر مالیدن: رنج بردن و سختی تحمل کردن
-امروز سطرهای آغازین رمان «بیست زخم کاری» را برای بچههای نویسندگی خلاق مثال زدم. نمونهی خوبیست از توصیف شاعرانه، تصویرسازیِ بهجا و پیوستگیِ سطرها. رمان و سریال «زخم کاری ۱» تا مقایسه کنید تا ببینید چه جنبههای درخشانی از رمان از دست رفته است.
-امروز این قصار از جیم ژیل دُبیدما ذهنم را برانگیخت: «باور دارم که میخواهم شاعر شوم، ولی تهِ دلم همیشه میخواستم که شعر باشم.» از خودم پرسیدم: همیشه درگیر تعریف شعر بودهای و دهها چیز خاندهای و بسیار گفتهای، حالیا اگر بنا باشد از خود بپرسی «چگونه شعر باشم؟» کدام تعریف شعر را برمیگزینی؟ آدم-شعر چگونه موجودیست؟
عجالتن باید بگویم: آدم- شعر موجودی عادی نیست، اما ناعادی بودنش ادایی نیست. خودجوش و خودویژه است. متفاوت نیست صرفن تا متفاوت باشد، تازگیاش توام با زیباییست.
-امروز این بیت فتاحی نیشابوری (سیبک) گذاشتم وسط سفرهی سرم:
«ای چو شمع از نار خندانت به هر سو زار صد
از تو شد روشن که نار ما یک و بیمار صد»
برای دور نشدن از موسیقی کلام -درک اهمیت موسیقی کلام- است که حتا شده یک بیت از شعر کهن فارسی هر روز مزهمزه میکنم. در بیت بالا استفاده خلاقانهی شاعر کِیلی اکلیلی شدم (دوبله: «کیلی» یعنی «خیلی» و «اکلیلی شدن» در بیان جوانان وطن یعنی «ذوق کردن»).
-امروز در وبینار «نویسندهساز» از اهمیت انس با فرهنگهای لغات و اصطلاحات عامیانه گفتم. اول به خاطر اینکه دیدن شکل مکتوب همین عباراتِ آشنای روزمره سبب میشود ظرفیتهای نادیدهشان را کشف کنیم. دوم و مهمتر: اصطلاحات جالبی را مییابیم که دیگر رایج نیستند اما میتوانند کمککار ما در پرهیز از عبارتهای نخنما باشند.
-امروز اولین جلسهی دورهی «واژهگردان» شروع شد. خوشحالم که جمعی از بهترین همسفران سالهای گذشتهی مدرسه نویسندگی در این دوره گرد هم آمدهاند. در این جلسه ابتدا کمی از «تاریخ کلمه» حرف زدیم و بعد رفتیم سراغ حروف؛ آجرهای کلمهساز. یکی از تمرینهای فرعی جلسهی امروز این بود:
«من اگر یکی از حروف بودم، «ـــ» را بر میگزیدم، به این چند دلیل…»
-امروز ۴ جلسه کلاس خصوصی هم داشتم:
در اولی از این گفتم که هر مدرسی باید لغتنامهی خاص خود را تدوین کند و توصیفی دقیق از تمام کلیدواژههای حوزهی تدریسش بنویسد.
در دومی بهم ثابت شد که اگر کسی در یادگیری مشتاق و جدی باشد، حتا طی چند ماه، میتواند گامهای قابل توجهی بردارد. در این کلاس همسفرِ آموزگار نیکاندیشی هستم که مطالعهی هر خاطرهاش گواهیست بر آنکه هر خاطره گنجیست، اگر درست تعریفش کنی.
در سومی از نثر خاص و خود ویژه حرف زدیم و نوشتن داستانی در قالب فهرستی از جملهها.
در چهارمی هم حظ کردم از رشد همسفرم.
بازخورد و پیگیری معجزه میکند.
-امروز در کتابفروشی اختران چشمم خورد به «علم عقبماندگی» از کورش مرشد. چند صفحهای خاندم و صراحت نویسنده و موضوع کتاب (توسعه) فرمان خرید را صادر کرد. مجموعهییست از مقالات، با نثری قابل قبول. تا اینجا که خاندهام لب کلام چنین مینماید:
«عقبماندگی تعریف دیگری مگر عقبماندگی علمی ندارد و توسعه جز با توسعه علمی ممکن نیست.»
بهگمانم اندیشهورزی و کنشگری، بدون توجه جدی به مفهوم توسعه، در ابعاد گوناگون آن، ممکن نیست. همهی ما، با هر فعالیتی، میتوانیم از خودمان بپرسیم: «عملکرد من در کجای پازل بزرگ توسعه قرار میگیرد؟»
-امروز کانال زهرا رییسی مرا به وجد آورد. «کفبین»را بخانید و شما هم کیف کنید: @ManBodegi
-حیف که بقیهاش جا نشد. فدا مدا. 😘