و در واژه آبتنی نه، خاکتنی میکنم. در غبارِ روی کلمات ناجستنیها را میجویم و به شعر میرسم.
شعر کلمه است اما شعرتر خودِ کلمه است، هر کلمه. و شعرترتر از همهی واژهها، «اگر» است که مادر همهی شعرهاست، همو که یادآور همهی حسرتها و نابسندگیهاست.
از شعر میگویم چون شعر از من میگوید.
شاعر نوشته بود:
«… تا بدانم خوشبختی
گاهی نوشتن است
خوشبختی
گاهی از تو نوشتن است.*»
وقتی نمینویسم خُل میشوم، وقتی خُل میشوم نمینویسم. خُلم که نمینویسم یا خُلم که مینویسم؟
*محمداسماعیل حبیبی، بداههی ماه و دریا، ص۱۹