«با بزرگتر از خودتان بگردید.»
بله، همین یک جملۀ بالا میتواند کل زندگی و آیندۀ شما را دگرگون کند.
پانزده سالم که بود، فقط ۲ دوست صمیمی داشتم.
اولی ۱۰ سال از من بزرگتر بود، زن داشت و نقاش و کاریکاتوریست بود.
دومی هم ۲۰ سال از من بزرگتر بود، زن و یک پسر داشت و بهعنوان یکی از بهترین کاریکاتوریستهای ایران مطرح بود.
خب مشخص است، فعالیت من در دنیای کاریکاتور موجب این دوستیها شده بود.
توی مدرسه هم با معلمها دوستتر بودم تا با بچهها.
الان که به گذشته نگاه میکنم میبینم تمام دستاوردهایم در اثر دوستی با آدمهای بزرگتر از خودم بوده؛ به اهدافی رسیدهام که شک ندارم اگر با آدمهای هم سن و سال خودم میگشتم هرگز رنگ آن موفقیتها را هم نمیدیدم.
آن توصیه قدیمی که به جوانها و نوجوانها میگوید؛ با بزرگتر از خودت نگرد؛ چقدر حرف ناپخته و بدی است. اگر مقصود نگشتن با دوست بد است که بدی بزرگ و کوچک ندارد.
باید بدانی با چه بزرگتری میگردی، لزوماً همه چنانکه افتد و دانی نیستند!
یکجا میخواندم زرافهها در تلاش برای خوردن علف تکاملیافتهاند و گردنشان انقدر دراز شده. بهعنوان یک نوجوان خودتان را زرافهای ببینید در مسیر دراز شدن!
سالهای نوجوانیام روی قد کشیدن خیلی حساس بودم، یادم هست اولین باری که فهمیدم یکی دو سانتی از خواهر بزرگترم بلند شدهام خدا را بنده نبودم. بعداً اما آرزوی داشتن قدبلند از سرم افتاد، فهمیدم تلاشی هم هست باید برای افزایش قد عقلی باشد تا قد جسمی.
اصولاً این رفتارهای عجیبوغریب نیستند که باعث موفقیت و تمایز میشوند. بله نکات کلیدی و خردمندانهای هستند که شاید قرنها عمر دارند.
با بزرگتر از خودتان بگردید.
این مطلب را هم اگر دوست داشتید حتما بخوانید:
10 پیشنهاد عملی برای دهه هشتادیها+کلیپ
43 پاسخ
سلام استاد وقتتون بخیر.
آقا پدر من همیشه به من میگفت که با بزرگتر از خودت نگرد😂😂
سلام خدمت اقای کلانتری عزیز ک مثل همیشه با متنای عالیتون بهترین توصیه هارو دارین واقعیت اینه دوستی با ادمای بزرگتر باعث رشد ما و تجربیاتون باعث پختگب ما میشه و شاید خیلی از افکار و عقاید الان من نتیجه همین دوستی با بزرگتر هاست اما خب بالخره ک چی این ادم بزرگی ک بتونه وقت بزاره و برات از تجربه هات بگه رو از کجا بابد پیدا کرد اونم تو چنین شرایطی اصلا مگ کسی حوصله توضیح و حرف زدن داره
سلام
کارهای خلاقانه بکنید.
وبلاگ بزنید، بنویسید.
کارهای مختلف بکنید تا دیده بشید و بتونید ارتباطات تازه بسازید.
سلام به استاد عزیزم اقای کلانتری
https://virgool.io/@Maede113.com
این وبلاگ بنده در ویرگول هستش خوشحال مبشم لزش دیدن کنین
سلام آقای کلانتری خسته نباشید من دهه هشتادی هستم و دوتا دوست بزرگتر از خودم دارم خواهرم و برادرم که یکی که با یکیشون18 با یکیشون 15 سال فاصله سنی دارم البته شاید یکم خنده دار بنظر بیاد که خواهر و برادر آدم دوستش هم باشن ولی هردو مشوق من برای خوندن کتاب های بیشترن
راستی ممنون بابت سایت خوبتون سایت شما باعث شد من یکی از داستان های کودکانم رو کامل کنم
زنده باد سارا جان
چه عالی. خدا حفظشون کنه.
من هم دوستام همه ازم بزرگتر بودن و این به رشدم کمک زیادی کرد.
سلام
من هیچ دوستی ندارم.فک میکنم تنهایی از همه چی بهتره.من درونگرا هستم و به این اعتقاد دارم که فقط تنهاییه که تنهات نمیزاره! البته یه دوست خیالی هم دارم!!! ولی در کل تنها دوستی که دارم دفتر خاطراتمه چون فقط و فقط با اون درددل میکنم حتی از پدر مادرمم بهم نزدیک تره!!!
چقدر عالی صبا جان
همیشه به نوشتن ادامه بده.
من 18 سالمه.بدترین ضربه هام توی دوستی رو از کسایی خوردم که هم سن خودم بودن.فقط هم یه دلیل داشت،بی تجربگی!!همه مون توی یه جایگاه بودیم و جز دیده ها و شنیده های همدیگه تجربه ی دیگه ای نداشتیم.دوست بزرگ تر از خودم هم ندارم،یعنی ارتباط خاص و صمیمی باهاشون ندارم ولی واقعا اینو با همه وجودم قبول دارم که اگه یه دوست،راهنمای بزرگ تر از خودم داشتم خیلی ضربه ها رو نمیخوردم،خیلی حرفا رو نمیزدم،خییییلی از تلخی هارو نمیچشیدم.در کل با حرفتون کاملا موافقم.هر آدمی واسه بزرگ شدن احتیاج به کسی داره که ازش بالاتر باشه،دو قدم جلو ترش رو دیده باشه!
زنده باد پریسای خوش ذوق.
من هربار که گوشی میگیرم دستم میگم سریع یه چک میکنم میزارم کنار همین که تلگرامو اینستارو باز میکنم سرگرم مطالبتون میشم از اینستا و تلگرام میام تو سایتتون از مطالب سایتتون هی نکته برداری میکنم مینویسم ب خودم میام میبینم سه چهار ساعته من دارم فقط مطالب شمارو میخونم و مینویسم…
راستیتش من نه تو خانوادم نه تو فامیلمون افراد بزرگتر از خودم نیستن ک طرز فکرشون به من بخوره بخوام باهاشون دوستی کنم من یکی از خواهرام مهندسه از نظرش دنیا رو دست مهندسا میچرخه دیگه چیزی مهم نیست یکی دیگه از خواهرم تو کار باست کیک و کافس من حرف از نوشتن میزنم مسخرم میکنه داداشمم ک کلا باهاش حرف میزنی فقط تو فکر راه اندازی کار و پول دراوردنه میگه نوشتنو باید بزاری در کوزه …
بقیه فامیلا هم ک کلا غیبت نشه اصلا از خوندن کتابای غیر درسی چیزی سر در نمیارن هر کاری غیر درس یعنی وقت طلف کردن پدرمم هم همینطوره من گاهی که مینویسم فکر میکنه دارم درس میخونم اصلا در جریان نیست ولی تنها کسی که پشتوانمه مادرمه ولی خب علاقه ای به کتاب خوندن نداره نمیتونم ساعت ها بشینم از کتابی که مورد علاقمه تازه تمومش کردم باهاش حرف بزنم.
دوستام هم ک کلا تو کار شیطنتای سنشونن ته ته بحث کتابی ما در مورد ی رمان قرار نبود و گناهکاره تَوَهُم شخصیتای رمان…
ولی با این حال از موقعی که درباره ی نویسندگی تو گوگل سرچ کردم و سایت شما برام اومده زندگیم ۱۸۰ درجه تغییر کرده دیگه به مسخره کردن دیگران توجه نمیکنم فقط مینویسم شده بد ولی مینویسم از مطالب شما استفاده میکنم برای بهتر نوشتن.
تقریبا میتونم بگم دوست بزرگ سال من البته مجازی من شما هستین با اینکه حضور ندارین اما نوشته هاتون از چند تا دوست و فامیل و خانواده ای که حضور دارن ولی مناسب نیستن بهتره و تاثیر گذار تر …
البته دیگه در مورد کارام پیش هیچکس جز مادرم صحبت نمیکنم که مسخره بشم چون مطمئنم من برای نوشتنی که علاقمه و دارم تلاش میکنم روزی جوابشو میبینم دیر و زود داره ولی سوخت و سوز نداره…
هربارم که نا امید میشم از کارای افتضاحم یه سر میام مطالب شمارو میخونم و با انرژی به کارم بر میگردم…
انشالله روزی بتونم مثل شما ک استاد خوبی هستین و به همه کمک میکنید منم بتونم مثل شما فرقی نداره تو چه زمینه ای نوشتن باشه یا رشته ای ک توش تحصیل میکنم ،مهم اینه که به دیگران کمک کنم …
من از شما برای خودم اسطوره نساختم ولی شمارو تو دنیای کلماتم راهنمایی از طرف خدا میدونم که منو ب سمت هدفی که دوست دارم میرسونه….
انشالله همیشه سلامت و موفق باشید
مهتاب عزیز
این کامنت تو، یکی از ارزشمندترین و بهترین چیزهاییه که تا به حال اینجا نوشته شده.
به معنای واقعی کلمه دیدگاه و نگرش تو برای من تحسینبرانگیزه.
اینکه تو توی این سن کم این همت و ذوق و استقال رای رو داره درخشانه.
بهت تبریک میگم، و از ازت میخوام که هرگز از خوندن و نوشتن دور نشی.
منتظر درخشش روزافزون تو هستم.
برای من حتما بیشتر بنویس.
سلام. حالتون چطوره؟
تواین چند روز دلم برای نوشته هاتون تنگ شد: (
بهترین دوست من داییمه.
39سالشه.
وقتی بچه بودم بهم یاد داد
وقتی عصبانی میشم به جای اینکه دستامو مشت کنم و چند بار دور خونه بچرخم… بنویسم.
بهم یاد داد هم از تنهایی ، هم از بودن با دیگران لذت ببرم.
فکر کنم از منم یه چیزایی یادگرفته باشه.
می گفت با دیدن رفتار ها وافکار من یاد نوجوونی های خودش می افته.
مثل اینکه یکم دیوونه بوده!
توی مدرسه شش تا دوستیم که شبیه هم نیستیم.
تنها نقطه اشتراکمون احساساتی بودنمونه.
البته به من میگن بی احساس!
شاید به این دلیل که چیزایی برای اونا مهمه که برای من مهم نیست و برعکس.
دوستای زیادی دارم اما متاسفانه افکارمون با هم خیلی فرق می کنه.
چند روزه دیگه تولد داییمه.
میخوام در مورد دوستی
متن بنویسم.
به عنوان کادوی تولد.
دلم میخواد کادوی تولدم کاغذ باشه.
یا خودکار های رنگی.
اگه هردو همراه با یه نوشته باشه عالی میشه…
سلام آلا جان
شکر خدا. من خوبم. تو خوبی؟
به به، هیچ چی تو دنیا مثل داشتن یه دایی خوب نیست. من قبلاً دربارۀ یکی از داییهام این متن رو نوشتم:
مرتضی یک مرتضی دو
خدا به تو و دایی تو سلامتی و شادی بده آلا جان.
منم خوبم.
کلا دایی ها نقش مهمی توی زندگی آدما دارن.
خیلی خیلی ممنونم بابت دعایی که کردین.
برای شما و دایی مرتضی بهترین ها رو آرزو می کنم.
مثل شما که همیشه برامون بهترین هارو آرزو می کنین: )
پی نوشت: مطمئنم شما هم دایی شاهین خوبی میشین…
سلام . روز خوش
راستش من دو سال بود که توی مدرسه هیچ دوست صمیمی نداشتم . وقتی دنبال علتش می گشتم می فهمیدم دنیای من انقدر با دنیای هم سن و سالام متفاوته که باعث میشه از هم دور باشیم . من هم دقیقا مثل شما همیشه با معلمام رابطه بهتری داشتم تا با هم کلاسیام . از شانس خوبم هم امسال معلم ریاضیمون خانم سی و شش ساله ای بودن که واقعا بی نظیر بودن . ایشون روانشناسی خونده بودن و با مشاوره هاشون خیلی کمکم کردن تا این که به دوتا دوست خوب تبدیل شدیم .
و سه ماه پیش ، برای پیشرفت در مسیر نویسندگی با آقایی آشنا شدم که سی سال از خودم بزرگترن و الان میتونم بگم تاثیرگزار ترین فرد زندگی منن و هر روز با ایشون در ارتباطم . توی این سه ماه اونقدر آقای طباطبایی روی اخلاق و روحیات و سبک نوشتن من تاثیر مثبت داشتن که احساس می کنم آدم دیگه ای شدم . آشنایی با ایشون حس اعتماد به نفس و خودباوری رو در من زنده میکنه .
حرف شما کاملا درسته . دوستی با بزرگترها دو فایده بسیار مهم داره . اول این که آدم احساس باارزش بودن میکنه ، و دوم این که میتونه دنیا رو از زاویه دیگه ای ببینه .
اینم بگم که آقای طباطبایی دبیر ادبیات دوره متوسطه و سرگروه ادبیات آموزش و پرورش هستن .
شاید حق با شما باشد اما یه موقعی میرسه که آرزو میکنی بچه بودی همه چی برات جدید بود تعریفی از وقایع نداشتی و آزاد بودی
سلام از سایتتون واقعا هوشم اومد خیلی مفیده مخصوصا واسه من که یه دهه هشتادیم پیشنهاد های خوبی دادین اما با بزرگتر از خودت دوست بودن سخته واسه من که یه دخترم و تا به حال فقط از مدرسه تا خونه رو تنها رفتم .درسته دوستی با بزرگترا خوبه ولی خیلی هم خطرناکه بستگی به دوست داره که چحوری باشه
خاله، عمو، عمه و دایی که داری، بین اونا اگر آدم حسابی هست با اون بیشتر حرف بزن، سوال کن، ارتباط بگیر.
ضمناً تا میتونی کتاب های خوب بخون. رمان ها عاشقانه و زرد هیچ فایده ای ندارن. رمان های درجه یک رو بخون.
خاک بر سر منحرف کنندگان ….
می دونید این اواخر افرادی بهم پیشنهاد کردند تا کم بنویسم اما پر محتوا بنویسم …
یا بعضی ها بهم مبگن متن های بلند ننویس چون جذاب نیستند ….
نمی دونم شاید درسته یا شایدم غلطه … اما حس خوبی بهم نمی ده….
بهشون توجه نکن، اشتباه میگن.
خوب نوشتن با زیاد نوشتن حاصل میشه. نذار منحرفت کنن.
ممنون نظر لطفتونه
با عضو شدن در کانال دست و پا شکسته ام دلگرمی بزرگی شدید ب( حتی اگر مطالبم را نخوانید !!)
سعی می کنم بیشتر مطالبم رو در کانالم قرار بدم اما یک وقت هایی یه حس مرموزی بعضی نوشته های خوبم رو برای خودم نگه می داره و اینطور راضیم می کند که این حقوقت است برو لذتش را ببر و بار ها و بارها برای خودت بخوانش و کیف کن و شاید روزی انها را با معدود افرادی به اشتراک گذاشتم و می دانم که به احتمال زیاد شما در ان دسته قرار خواهید داشت
به امید موفقیت همه ای که با تلاش موفق خواهند شد
کانال شما رو دنبال میکنم ستاره جان
منتظر مطالب بیشتری از شما هستم.
ممنون نظر لطفتونه
ادرس کانالم رو براتون فرستادم و شما هم افتخار دادید و عضو شدید و مثل الان دلگرمی بزرگی به من دادید …
خوشحال میشم نقداتون رو هم به من هدیه بدید …. من ادم تعارفی نیستم و دارم بی تعارف می گم ….
من حتما خواهم نوشت .. بیشتر و بیشتر و بیشتر و بیشتر ….
من به خودم قول موفقیت دادم و من هیچ وقت زیر قولم نمی زنم ….
نمی دونم چطور بیشتر می تونم مطالب خاص ترم ( سعی می کنم بیشترش رو در کانال قرار بدم )رو برای شما بفرستم
تو موفق خواهی شد ستاره. بیشتر و بیشتر
الان هم موفق هستی البته.
من بچه های کوچیک رو خیلی دوست دارم روح پاکشون ادم رو وادار میکنه که ساده و پاک باشه نه اینکه لوس باشم اما من از بچه ها و بچگانه هاشون خیلی خوشم میادمتاسفانه یا خوشبختانه نمی دونم اما از نظر دیگرانی ( که الان برام کنتر مهمه ) رفتارهام مثل بچه ها بی شیله پیله شده ( نه اینکه بی ادبی و ….ها!!!)و خیلی ها( مخصوصا هم سن هام ) بهم گفتن دیوونه اما دنیای زیبای من با سادگی رو راستی و ساده بودن مهربانی شیطنت و… ( که نمونه لذت بخشش کودک هست ) ساخته میشه ..
راستش من از همکلاسی هام بی زارم هم سن هستیم ولی واقعا انگار بحران بلوغ رو خیلی باور کردن!!!( بابا اینقدر ها هم پیچیده نیست والا) و هر کاری میکنن میندازن گردن سن و سالشون و تقدیر و تلاش رو از سر خودشون باز می کنن .. خوب به قطع من دوست ندارم هم رنگ همچین جماعتی بشم … از طرفی خاص ها از درون یکنواختی ها بیرون میان …
و درمورد دوستی با بزرگتر ها من بیشتر دوست دارم بحث کنم و عقایدشون رو پیدا کنم از تجربه هاشون که یه عمر زحمت کشیدن و به دست اوردن استفاده کنم و مجبور نشم تا راهی رو که اون ها برای به دست اوردن این تجربیات طی کردن دوباره طی کنم … من عاشق پیر مرد پیرزن ها هستم … گاهی اوقات حتی به این فکر می کنم که ای کاش میتونستم توی یه خانه سالمندان کار کنم تا بتونم زندگی هاشون رو ببینم …
نمی دونم ولی من حتی دیوونه هارم خیلی دوست دارم حتی پای صحبت اون هم سن و سال هایی ( که الکی مثلا تو فکر خودشون ) شکست عشقی خوردن هم میشینم و…..
من این قضایا رو گاهی مثل کتاب می دونم ….تجربست … دانشه و باید یادبگیریم تا در حدود مرز های عقلانی ازشون استفاده کنیم …
ببخشید
اصلاح از نظر دیگرانی که حالا اصلا برام مهم نیست…
سلام ستاره جان
چقدر خوب تونستی حس و حال خودت رو شرح بدی.
معلومه که خوش ذوق و خلاقی.
دسوت دارم چیزهای بیشتری ازت بخونم.
اگه خوب تلاش کنی میتونی از چهره های درخشان نسل خودت باشی.
برای من بیشتر بنویس.
سلام ستاره عزیز
اینکه کسی همه چیز رو گردن سن بلوغ بندازه خوب نیست ولی به نظرم باید بیشتر به اطرافیانت توجه کنی.خود آدم نمی تونه چندین و چند شخصیت داشته باشه ولی می تونه با حرف زدن با بقیه با دنیا های مختلف اونها هم آشنا بشه و این می تونه هم بهت ایده بده هم تو نویسندگی کمکت کنه.حتی اگه نمی تونی راحت باهاشون صحبت کنی بدون پیش فرضی که توی ذهنت داری به این فکر کن که دنیای اونا چه شکلیه و چجوری شکل گرفته؟(چه خوب و چه بد)نه اینکه خودتو غرق فکر کردن به دیگران بکنی.از این کار چیزای خیلی خیلی زیادی میشه یاد گرفت و اگه بخوایم دنیایی که توش هستیم رو بهتر ببینیم باید از زاویه انسان های مختلف بهش نگاه بکنیم.در ضمن هرکسی توی این دنیا خاصه
امیدوارم هممون توی راهی که انتخاب کردیم موفق بشیم
جالبه که من هم همیشه با بزرگ تر از خودم دوست بودم. وقتی 18 سالم بود شروع به کار کردم تو یه شرکت تبلیغاتی با آدمایی که 5 الی 10 سال از من بزرگ تر بودن و از همونجا دوستی های من باهاشون شکل گرفت. نمی دونم چرا اما دغدغه هام از همون موقع به این آدما نزدیک تر بود. حتی تو روابط عاطفیم اکثرا با بزرگ تر از خودم بودم. الانم که کلا چند سال بزرگ تر از خودم نشون میدم 😀
سلام
من فکر میکنم یک دوست بزرگتر از خودم،دوستی برای آموختن و شناخت مسیر و اهداف باشد. یک دوست واقعی… .
ممنون میشم راهنماییم کنید اگر برداشتم از مطلب اشتباه بوده.
واقعا این مطلب رو قبول دارم واقعا در زندگی شخصیم این مسئله رو حس کردم که چقدر میتونه در اینده فرد تاثیر گذار باشه من دوستانم زمانی که 15 ساله بودم افرادی بودند که متاهل بودند و باعث می شد که بتونم از رفتارهای اونها الگو برداری کنم و موفق تر بشم واقعا محتوای بجایی بود تشکر
مدتی قبل توی یه کتاب خوندم که نوشته بود :
هرآدمی باید در دایرهی روابط خودش ۳۰ نفر با سنین وشرایط وتحصیلات ومعلومات مختلف داشته باشد تا همواره درمسیر رشد باقی بماند .
من هم تاجای ممکن توی روابطم این اصل رو رعایت میکنم ؛ تاثیرش رو به وضوح میشه دید :))
جامع و مانع
گرچه من دوست دارم اضافه کنم که دوستی با اهل کتاب هم تاثیرش فوق العاده است 🙂
شاهین جان
اگر کتاب خوبی در حوزه خودآگاهی می شناسی ممنونم می شوم که معرفی کنی
سپاس
سلام آمنه جان
حتماً، یادآوری کن تا برات بنویسم.
سلامي چو بوي خوش آشنايي
من نيز از اين حيث شبيه شما هستم
و خوشبختانه چند نفر از دوستانم امسال در انتخابات شوراي شهر پيروز شدند
با ارادت
به به، زنده باد پوریا جان، چقدر عالی
شاهین خان! (نمی دونم چطوری باید شما رو مورد خطاب قرار بدم!)
یه اتفاقی هم ممکنه این وسط رخ بده که به نظر من خیلی وحشتناکه. یه موقعی من هیچ دوستی تو مدرسه نداشتم. کلا فقط یه دوست صمیمی داشتم که سه برابر من سن داشت. خیلی هم خوب بود. از حرف زدن با هم واقعا لذت میبردیم. ولی بعد از یه مدتی دیدم دیگه نوجوون نیستم. همه مسخره بازی ها و شوخی های بچه ها، همه تفریحاتشون، ناراحتی ها و خوشحالی هاشون برای من احمقانه به نظر می رسید.
حالا مگه این چیز بدیه؟ بله، خیلی بده. اینطوری دیگه تو اجتماع همسن و سالای خودت جایی نداری. اگرم داشته باشی دیگه نمیتونی تحملش کنی. حس می کنی به هیچ جا تعلق نداری، نه به دنیای چهارده ساله ها نه به دنیای چهل ساله ها.
سلام سارا جان
چیز خاصی رو از دست ندادی، نگران نباش.
دنیای زیبای خودت رو بساز.
در این بازار عطاران مرو هر سو چو بیکاران
به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد
چه جالب من هم همینگونه بودم:) هرچند دیگران دعوایم میکردند و میگفتند با هم سن خودت بپر!
استعاره زرافه خیلی جذاب بود. خوشمان آمد:)