۱.
که زندگی به قدر یک قاچ هندوانه شیرینی دارد.
-علی یاری
لااقل یک گاز بزن!
۲. ببین، اگر چک لیست نداشته باشم حساب کار از دستم در میرود. چک لیست نمیگذارد از اولویتهایم دور شوم. امتحان کن. یک لیست بنویس از تمام کارهایی که باید هر روز انجام بدهی و حواست به آنها باشد، بعد این لیست را حداقل برای دو-سه هفته تکثیر کن. حالا کافی است لیست را روزی چند نوبت چک کنی؛ صبح، نیمروز، نصفه شب. چند وقت دیگر میبینی همین چک لیست نمیگذارد از خط بیرون بزنی. و کمک میکند تا پرتترین اوقات را هم صرف کارهای بهتر و مولدتر کنی.
۳. بخش اعظم امروز صرف طراحی و انتشار صفحۀ پروژۀ صد داستان در سایت مدرسه نویسندگی شد. من از نتیجۀ کار لذتی را بردم که همیشه تشنۀ تجربۀ آن هستم: لذت ناب شکل دادن به یک کار تازه. نوشتن را هم به خاطر طعم همین لذت میستایم، کاریکاتور کشیدن و مجلههواکردن را هم به همین دلیل دوست داشتم.
و اما در همان ساعتهای اول اعلام فراخوان «صد داستان» استقبال درخشان بود. چرا این اقبال برایم دلگرمکننده است؟ چون حس میکنم اهمیت و ضرورتِ حرکت صد داستان خوب درک شده.
۴. واقعیت این است که سرعت عمل مهم است.
دچار استرس میشوی؟ حس میکنی ناتوانی؟ برای رسیدن به جایی که بقیه ایستادهاند خیلی دیر شده؟
خب، باشد، علیرغم همۀ این ترسها و تردیدها باید سرعت عملت را بیشتر کنی.
اگر فاصلۀ ایده تا اجرا را روزبهروز کمتر نکنی باید فاتحۀ ایدههایت را بخوانی.
در آبوهوای این روزگار ایدهها خیلی زودتر از قبل بیات میشوند.
دیگر جایخی هم برای فریز کردن هیچ ایدهای کارساز نیست.
۵. امروز بیشتر از این نخواه. کمتر خواندهام. بروم نشخوار ذهن را فراهم کنم.
24 پاسخ
کاملا درسته. خوبیش اینه که ما میتونیم یه ایده رو اجرایی کنیم و اگه باب میل نبود ادامش ندیم. حداقل اجرایی کردنش می ارزه. راستی آقای کلانتری بازم ولاگ بزارید، ولاگ هاتون خیلی خوب بود.
ممنون از شما (:
سلام متین نازنینم
حتما
برخی پروژههای دیگه فعلاً در اولویت هستن و از ولاگ دور افتادم.
اما برای تولید ولاگ نقشههای تازهای ریختم، که بزودی رو میکنم.
فدایت.
آن قدر روان می نویسی که حس میکنم به پلک زدنی می ماند همان قدر ساده و راحت گویی نوشتن برای تو مثل پلک زدن برای من است در دل خواهان نوشتن همین قدر صمیمی و روان هستم
محبت داری محدثۀ عزیز
ممنونم از مهرت.
قطعاً تو بهتر از من خواهی نوشت. بزودی زود.
سلام وفت بخیر استاد من خیلی علاقه شدیدی به نوشتن دارم ميخواستم اگه امکانش هست ازتون کمک بگیرم
سلام فائزه عزیز
این مطالب میتونن به تو کمک زیادی بکنن:
نقشه راه نویسندگی
صفحات صبحگاهی
سلام و عرض ادب و احترام خدمت شاهین جان خوش فکر و خلاق
به سبک و سیاق آدم هایی که آرزو هایی دارند و دنبال رسیدن به آرزوهایشان هستند، من همخواستم سال ۹۹ یک آرزو در زمینه نویسندگی داشته باشم و یک اسم روی این آرزویم بگذارم تا بتوانم آنرا صدا بزنم.
آرزو کردم بتوانم بهتر و کاملتر بنویسم
. برای این آرزو یک اسم گذاشتم ،
” نویسنده تمام عیار شدن ” و چند روزی در مورد ویژگی های نویسنده تمام عیار آرمانی و ایده آل شدن برای خودم سوال هایی در مورد ویژگی های نویینده تمام عیار روزانه نویسی کردم .
امروز حسب راهنمایی این فکر و سوال ها کتاب ” لوازم نویسندگی ” تالیف نادر ابراهیمی را ورق می زنم و می خوانم .
در صفحه ۲۸ این کتاب ایشان این موارد لازم و ضروری برای نویسندگی و بویژه داستان نویسی را به این شرح آورده اند :
# انگیزه
# هدفمند بودن
# اراده به نویسندگی
# احساس و عاطفه خاص
# جهان بینی و اعتقاد
# شرایط محیطی مناسب
# تسلط بر زبان
# سیاسی اندیش بودن
# صبوری بی حساب
# عشق و دوست داشتن
# مطالعه عمومی
# جماعت گرایی
# خلوت گرایی
# طبیعت گرایی
یکی از این موارد یعنی ” صبوری بی حساب ” به نظرم راهنمایی عمیق ای رسید .
مرحوم پدرم ، کشتی فرنگی ، کشتی آزاد ، بدنسازی و پاور لیفتینگ کار می کرد و بدنی بسیار قوی و خوش تراش داشت .
من هم در دوران نوجوانی می خواستم از او الگو بگیرم و بروم بدنسازی. پدرم گفت اگر می خواهی بدن ات مثل من بشود باید حداقل سی سال کار کنی . سی سال حداقل .
البته آنموقع ها من تمرکزم را روی درس خواندن و بویژه یاد گرفتن زبان انگلیسی گذاشته بودم و فرصت نشد بدنسازی را شروع کنم .
از حدود سال ۶۲ شروع کردم به خواندن زبان و این صبوری بی حساب و عشق و دوست داشتن را وقف تحصیل و زبان آموزی کردم که از آن دوران بسیار مورد استفاده ام قرار گرفت .
و حالا داستان تحصیل ، را در قالب نوشتن دارم شروع می کنم و برای خودم سه دوره ده ساله کنار گذاشته ام که به شرط ادامه حیات نوشتن را یاد بگیرم و هر روز ، هر روز برای تقویت آن کار کنم .
و از شما هم قلبا سپاسگزارم، که با مطالعه و تحقیق و پژوهش در مورد نوشتن و نویسندگی مطالب ارزنده ای فراهم می کنی و در اختیار دوست داران خودت و هنر فاخر نویسندگی قرار می دهی .
پرویز عزیز چقدر این کامنت تو برام دوست داشتی بود، مثل بسیاری از نوشتههای ناب دیگۀ تو.
روح پدر بزرگوار شما شاد باشه ایشالا.
حقیقتاً همۀ ما محتاج صبوری بی حساب هستیم.
لذت حقیقی زندگی در پس همین صبوری بی حسابه.
امیدوارم که این سه دهه عالی و با لذت کامل پیش بری.
و سه دهۀ بعد موفقیتت رو با هم جشن بگیریم.
سلام
آدمیزاد همون موقع که پا به عرصه ی وجود می گذاره یعنی اولین گاز رو مزمزه کرده…
سلام استاد،وقتتون بخیر و شادی
مطالب سایت مثل همیشه عالی،ممنون بابت تمام اموزش های خوب و کاربردیتون در کلاس آنلاین نویسندگی خلاق
من در تلگرام یک کانال دارم ممنون میشم متن ها رو بخونید و بازخورد بدید که نوشته هایم اصلا خوب و قابل قبول هست یا نه
https://t.me/Sh_Vafaa
ممنون از محبتتون💐🌹
سلام شقایق جان
سپاس از مهر تو
خوشحالم که اینجا هستی.
به روی چشمم. با کمال میل در کانالت عضو میشم.
برقرار باشی.
من هیچ وقت ایده کم نداشتم و علاوه بر کارخودم و ذهنیاتم دوستان هم ایده های زیادی گفتن و من سرعت عمل کمی داشتم. امسال به این فکر میکردم کلمه سالم رو سرعت عمل بگذارم ولی تمرکز گذاشتم چون فکر کردم برای سرعت عل داشتن باید تمرکز هم داشته باشم شاید باید تمرکز کنم روی سرعت عمل
زنده باد نیره جان
فطعاً با همتی که شما داری، و با تمرکز روی این کلمۀ عالی، امسال میتونی اتفاقات تازهای رو در زندگی خودت رقم بزنی.
موفق باشی.
داشتن چک لیست را بیش از دوماه هست که انجام میدم و عالی هستش و واقعا درکش کردم.
فاصله افتادن بین ایده تا عمل خیلی اذیتم کرده، اما در حال تلاشم تا این فاصله را کم کنم و بشدت روی آن کار میکنم. مثلا برای وبلاگم هر ایده به نظر خودم خوبی را سریع میرم و اجراییش میکنم. ازت ممنونم شاهین جان
به به، زنده باد بهروز جان
راستی وبلاگت خیلی خوشگله. لوگوی خیلی خوبی هم داره.
موفق باشی.
سلام شاهین عزیز،
امیدوارم که حالت خوب باشه.
یک سوالی داشتم که به سطر آخر این مطلب مربوط میشه.
فرض کن به جزیره ای تبعید میشوی و قرار است فقط 4 کتاب با خودت ببری.
خب کدام هارا انتخاب میکنی تا با خواندن و نشخوارشان، بتوانی نوشته هایی با کیفیت بالا بنویسی؟
درود بر تو
نشخوار رو نمیدونم! ولی خوندن مکرر اینها رو دوست دارم:
شب یک شب دو از بهمن فرسی
جستارهای یوسا در کتاب دعوت به تماشای دوزخ، و خطابۀ نوبل یوسا در کتاب خدمت به آزادی و همینطور جستار اول کتاب چرا ادبیات از یوسا (مجموع اینا رو یه کتاب فرض کن!)
جامعه باز و دشمنان آن از کارل پوپر رو هم میبرم، چون اونجا فرصت هست تا کامل بخونمش.
مجموعه شعرای بیژن نجدی رو هم میبرم: واقعیت رویای من است
راستی، اینا رو هم لای اون چهار تا کتاب قایم میکنم:
شب هول از هرمز شهدادی
قهرمان فروتن از ماریو بارگاس یوسا
دیوان حافظ
مجموعه داستانهای چخوف
و…
اگر فاصلۀ ایده تا اجرا را روزبهروز کمتر نکنی باید فاتحۀ ایدههایت را بخوانی.
چه جمله کنکاشبرانگیزی !
واقعا باعث شد به کنکاش در ایدههایی که الحمد و قل هوالله را برایشان با اجرا نکردن یا دیر اجرا کردن خواندهام، بپردازم
سپاس همیشگی و دورود فراوان بر شاهین جان کلانتری دوست داشتنی، دانشمند، موفق و پرانرژی (آخر هم نفهمیدم درود یا دورود ولی دوست دارم دورود بنویسم!)
درود بر تو امین جان
فدایت.
چه خوب که به این جمله توجه کردی.
شاد و برقرار و موفق و پرتلاش باشی.
دچار استرس میشوی؟ حس میکنی ناتوانی؟ برای رسیدن به جایی که بقیه ایستادهاند خیلی دیر شده؟
یا هنوز دیر نشده است ، شاید دیر یا زودش فرقی نکند شاید هرگز نتوانی به جایی که بقیه ایستاده اند برسی یا شاید حتی از بقیه جلوتر بزنی !
اما ایا واقعا اینها دغدغه است برای کسانیکه نوشتن را گوشه ی دنجی می دانند که زندگی در انجا زیبا تر می شود و تنها جای امنیست که هر وقت دلگیر ، دلتنگ ، افسرده ، نمی دانم از همین احساستی که هرزگاهی به سراغمان میایند و حال دلمان را بد می کنند انوقت ما به دنبال درمانیم به دنبال یک مسکن قوی و درست در همان زمان است که معجزه اتفاق می افتد و این اولین اشک است که قلم را به دستانت می دهد و اشکهای بدی ، حتما روی کاغذ جایشان امن تر است .
نگرانم از زیاد نوشتن ، می ترسم زیاد نوشتن برایم عادی شود مثل روزمرگی های دیگرم مثل فیلم دیدن ، غذا خوردن و تمام عادی های دیگر زندگی ،
انوقت چه باید کرد ؟ تکلیف دل غمدیده چه می شود؟ ایا باز با نوشتن تسکین می یابد؟ ایا همچنان نوشتن جادوی زندگی خواهد بود ؟ ایا باز خیال میاید دستت را بگیرد ببرد گوشه ی دنجی تا بنویسی از انچه در گوشت زمزمه می کند ؟
تو بگو ، تو که دستی در نوشتن داری توکه زیاد می نویسی تو که با قلم اشنایی ایا نوشتن هنوز درمان دردت است یا به عادت روزانه ات تبدیل شده است ؟
مرضیه جان
نوشتن هرگز عادی نمیشود، هرگز.
تازگی در ذاتِ نوشتن است.
اینجا هم برایت نوشتم:
شاهین بلاگ
ممنون اقای کلانتری
واقعا موافقم که تازگی در ذات نوشتن است
لذت بردم از تک تک جملاتی که با عشق مطرح کردی. واقعا هر چه به چک لیست روزانه متعهدتر باشی، دقیقا همونطوری میشه. الان اینقدری به نظم روزانه عادت کردم که اگر یک روز بیبرنامه به سر کنم احساس میکنم چیزی کم دارم. حتی اگر اون روز، ایام قرنطینهای باشه که این ایام باهاش دست و پنجه نرم میکنیم
زنده باد محمدجواد عزیز
واقعاً پایبندی به چکلیست زندگی ما رو تجات میده. وگرنه همه چیز از دستمون در میره و نمیفهمیم عمرمون چطوری هدر رفته.