بی استعاره دستهای زبان چه خالیتر بود، استخوان جملهها به تنشان میچسبید و شوق سخن گفتن یکسره از میان میرفت.
به زور استعاره است که میتوان گهگاه از مرداب تکرار رهید.
گاه تا نهایت تفاهم تنها یک استعاره فاصله است.
توان معناسازی برای زندگی را وامدار استعارهایم.
در پرداختن به هر کار نخست باید به استعارههای آن اندیشید. میخواهی نویسنده شوی، اما سرگردانی و هی از نوشتن دور میافتی؛ چرا فکر نمیکنی یک دلیلش آن است که هنوز استعارهی مناسب نوشتن را برای خودت نیافتهای (یا نساختهای)؟
حالا که حرف نوشتن و استعارهاست، این نوشتهی امید مهرگان را بخوانیم:
«اگر استعارهی زایمان طبیعی را برای صورتبندیِ عملِ نوشتن و خلقِ اثر نوشتاری جدی بگیریم، میتوانیم آن را چنین ادامه دهیم: آفرینش، یک نوشتهی ادبی زایمانی نیست که در آن، یک زهدان بهشیوهای طبیعی باردار شده باشد، یعنی نه بدینطریق که رحمِ نویسنده-مادر میزبانِ اسپرمهایی باشد که فردی بهغایت نزدیک به او تحویل داده است: برعکس، نویسنده صاحب یک رحمِ اجارهای است، و اسپرمهایی بیگانه از موجودی بیگانه عمل تلقیح را در او ممکن میسازند. اگرچه جنین برای رشد خویش از بدن او خوراک میگیرد. او نیز هرگز بهطور طبیعی، در یک زمان خاص، بیرون نمیآید، بلکه همواره بهشیوهای خشونتبار، بهسبک تولد سزار، زاده میشود. ولی بطن او میزبانِ اسپرمهای کیست؟ احتمالاً کل فرهنگ و سنت نوشتاری، و نطفه نیز در نیمروزی پرهیاهو زیر آسمان تاریخ بسته شده است.*»
*ایدههای منثور، نشر روزبهان، ۱۳۹۱
4 پاسخ
اگر استعاره نجاتم دهد این صفحه را قاب طلا میگیرم.
زبان گاهی دروغ میگوید. چون نمیتواند حرف دل را بیان کند. وقتی حرفهایش را زد مینشیند مرور میکند. میبیند کمیتش لنگ است. چیز دیگری در دلش بوده و آنچه به مخاطب خاص خود گفته است چیز دیگری از آب درآمده. هر بار در بیان احساسش درمیمانَد. هر روز معشوق از او دورتر میشود. و روزی دیگر دیر میشود. دیر میشود.
اگر استعاره بتواند نجاتش دهد عشقی که در دل است به هیأت زبان درمیآید و راهش را میگشاید.
اگر استعاره بتواند نجاتم دهد این صفحه را قاب طلا میگیرم.
چه کامنت قشنگی کیمیای🙂💗
دربارهی استعاره و جریان رحم و اسپرم چیزی نمیدونم ولی امروز از نوشتن خودم ناامید شدم. شاید چون هیچ تجربهای تو زندگیم ندارم. تجربههایی که برای همه معمولیه و من ندارم.
همین خودش موضوعی برای نوشتن نیست کیمیای عزیز؟
تجربهای نداشتن و کسب تجربههای جدید؟
همه چیز وابسته به اینه که چطور بخوایم ببینیم. با چشمهای دقیق حتا دیوار هم حرفی برای گفتن داره.