تنبلی در حاشیهنویسی. اگر به گذشته برگردم تنها یک تغییر در شیوهی مطالعهام ایجاد میکنم: بیاستثنا، گوشهوکنار هر کتابی، دیدگاههایم را مینویسم، البته با مداد.
حاشیهنویسی سبب میشود با دقت بیشتری به کتاب بیندیشیم، و بعدها مرور کتاب را به تجربهیی مفید و لذتبخش تبدیل خواهد کرد؛ کتاب را باز میکنی و میفهمی آن را با چه حسوحالی خواندهیی و حالیا چه تغییری در احساس و اندیشهات ایجاد شده. حتا اگر کتابت دست دیگران هم بیفتد، اگر ذوقی داشته باشند، از حواشی کتاب هم بهرهیی خواهند برد.
امروز توی کتابفروشی کتابی قدیمی دیدم دربارهی نویسندگی. نگو مال جلال آل احمد بوده و حواشی کتاب را از نظرات بعضن بامزهی خود بینصیب نگذاشته. خود کتاب تحفهی خاصی نیست اما با خواندن یادداشتهای آل احمد حس میکنی در حال شنیدن گفتوگوی دو نفر هستی، نه یک تکگویی خستهکننده از نویسنده.
چند روز پیش هم دفتر شعری پیدا کردم که با دستخط شاعر به ضیا موحد تقدیم شده بود. شعری از کتاب:
«نه من خود را میفهمم
نه تو مرا
نه تو خود را
پس بیا فعلاً با هم مساوی باشیم
حل نامعادلات با مرگ است.»
موحد دور سطر آخر خط کشیده و نوشته: «توضیح زائد»
شعری دیگری از همان کتاب:
«کاش میشد به ابتدا برگشت
به حافظهای خالی از پشیمانی.
کاش میشد به یکباره بیدار شد
از این خواب طولانی بر خاک
از این همه ترس و
از این همه ندانم دانی.»
در حاشیه دو سطر اول با رواننویسی سبزرنگ نوشتهشده: «همین دو سطر»
صدالبته حاشیهنوشتهای فردی سرشناس اهمیتی دارد از جنسی دیگر؛ اما بارها در کهنهفروشیها برایم پیش آمده که نویسندهی حواشی کتابی را نشناختهام اما کتاب را صرفن به خاطر کیفیت نقد و نگرش او خریدهام.
حاشیهنویسی اگر درست صورت بگیرد نهتنها کتاب را خراب نمیکند، بلکه به ارزش آن میافزاید.
یک پاسخ
این جمله خیلی به دلم نشست
نه من خودرا میفهمم
نه تومرا
.
.
.
والبته ایده حاشیه نویسی شما…..
هردو بسیار عالی بودند