اول از همه:
مرور برخی از آرای گذشتگان مرا به این نتیجه میرساند که نباید «قدیم» را به یک چوب راند و هر آنچه مانده را مشتی حرف کهنه دانست. کما اینکه آرای روز را هم نمیتوان دلیلی بر تازگی فکرِ آدمهای «جدید» دانست.
دوم از همه:
این فکر که چون زمانی کاسبیِ مدرک نبوده، همه «مدرک» را بهعنوان وحی منزل میپرستیدهاند؛ با خواندن گفتهای از فروغ فرخزاد در 50 سال پیش تغییر میکند:
من هر کاری میکنم، برای وسعت دادن دامنۀ فهم و شعور خودم میکنم. من هرگز برای گرفتن دیپلم یا لیسانس درس نمیخوانم، بلکه منظورم این است که با وسعت دادن دامنۀ معلوماتم بتوانم کار موردعلاقۀ خودم را -که شعر است- دنبال و موفق بشوم.
سوم از همه:
بله همین دو کلمه سندی است از اینکه رسیدن به خرد، نیازمند دههها شکست و سرخوردگی نیست.
کسی که در بند مدرک بازی نباشد، نه زمانی که مدرک ارجوقربی داشته، دنبال مدرک بوده؛ نه حالا که نداشتن مدرک از داشتن آن مفیدتر به نظر میرسد.
حتماً نباید هست و نیستمان را به پای کنکورچیها بریزیم و با کوهِ مدرک، دستخالی برگردیم تا بفهمیم یادگیری و مهارت در بند مدرک نیست.
یادگیری میتواند آزادانه در لحظهلحظههای عمر جریان بیاید و به ابتذال مدرک آلوده نشود.
باورتان میشود هستند افرادی که بعد از پرسیدن شرایط کلاس نویسندگی من، دربارۀ مدرک و گواهی پایان دوره سؤال میکنند؛ یعنی ما دست از یقۀ دورههای آزاد و هنری هم بر نمیداریم و با چک و لگد میخواهیم مدرکپارهای را از دل آن بیرون بکشیم؛ تا حداقل تجربۀ یادگیری، به کالایی قابلاتکا تبدیل شود.
همه:
یک معیار برای سنجش عقبافتادگی ذهن: نگرانی برای نداشتن مدرک یا مدارکِ تحصیلی کافی.
یک معیار برای سنجش سرعت تباهی عمر: اینکه فقط و فقط برای گرفتن مدرک، ادامۀ تحصیل بدهیم.
فکر میکنم بعد از مطالعۀ این پست، خواندن لینک زیر هم برای شما سودمند باشد:
سوالهایی برای اندیشیدن در شرایط بحرانی
شاهین کلانتری در تلگرام | اینستاگرام | توییتر | ویرگول | لینکدین
20 پاسخ
سلام.
درسته آقای کلانتری، حداقل که برای من اینطور بوده.
من هم در میانه راه از دانشگاه انصراف دادم و اکنون شغلم شهرزادی است!
چیزی فراتر از نویسندگی و روایتگری؛البته قادر مطلق هم نیست که بتواند با کلمات درمان بواسیر بکند!
همیشه برام چالش برانگیز بوده که در ازای چه کاری یا ایدهی فوق العاده میتوانم اجازه حضور در کلاس مدرسه نویسندگی داشته باشم؟!
پ.ن: البته شما مستحق گرفتن دستمزد یک عمر زحمت هستید.
اما فکر کنید که این یک سوال است صرفا برای به چالش کشیده شدن، انوقت چکار میکردید؟
سلام ستاره عزیز
یه مقالۀ خوب دربارۀ قصه و روایت بنویس، و اگر دوست داشتی برامون ارسال کن.
بله چشم…
بله با کمال میل🌺🤗
من هم با این نظرموافقم اما وقتی که بدون مدرک دانشگاهی حرفت هیچ حسابی نداره دیگه چه میشه کرد
سلام من عرفان هستم ١٩ ساله و رمان هاي بسيار زيادي خوندم چطور ميتوانم كسب درامد كنم ممنون
سلام عرفان عزیز
یک لیست از تمام رمانهایی که خوندی برام بنویس.
سلام وقت بخیر.من نوشتن یک کتاب علمی رو شروع کردم یک کتاب علمی تخصصیه.و باید از منابع معتبر گوناگون جمع اوری میکنم.ولی اوایل خیلی خوب پیشرفت میکردم ولی الان میترسم خلاف قانون باشه که از منابع دیگه استفاده میکنم و چند روزه نوشتن رو متوقف کردم.این کتابیه که حاصل تجربه چندین ساله منه.مطمینم خیلی به درد مردم میخوره.به نظر شما نوشتنش رو ادامه بدم؟ منابع مورد استفاده رو هم در کتاب میتونم بنویسم؟ لطفا اگه برای چاپ و… راهنمایی خواستم کمکم میکنید؟
رها جان
خب، همه کتاب همینجوری نوشته میشن دیگه.
اصولاً داشتن منابع متفاوت خودش یه نقطه قوته.
فقط حتماً حتماً اسم منابع رو تو کتاب ذکر کن.
و اینکه اگر حجم خیلی زیادی رو نقل میکنی یادت باشه که باید از ناشر اجازه بگیری.
سوالات بعدی خودت رو هم به تدریج بپرس تا جواب بدم.
بعضی وقت ها حس میکنم این گذشتگان فراتر از نسل خودشون بودن و یحالتی از آینده میان!
البته هنوز دنبالش نرفتم ببینم چرا و چطور در اون زمان بودن و چیکار کردن.
من خودم چندان رمقی به مدرک ندارم اما شاهین جان احساس میکنم بعضی جا ها هم نیازه، حتی گاهی باعث میشه حرفت بهتر پذیرفته بشه.. البته مقصر اصلی این داستان هم خودمون هستیم..
وابستگی به نتیجه هم یکی از علت های اصلی میتونه باشه، دوست داریم هرکاری میکنیم حتما یک خروجی و نتیجهای داشته باشه در صورتی که اون خروجی، خروجی اصلی نیست خروجی باید خود ما باشیم. توانی و مهارتی که به ما اضافه یا تقویت میشه
فکر میکنم تنها راه یادگیری مستمر باشه، متاسفانه گاهی اوقات یادگیری رو فقط در حد تحصیلات محدود میکنیم.
یه جمع بندی از حرفام کنم: وابستگی به نتیجه و تحصیلات بعنوان اصلی ترین عامل یادگیری باعث مدرکگرایی ما میشه.
خودمم کم و پیش درگیرشم!
اون گذشتگان دقیقاً به همین خاطر موندگار شدن که در فکر و عمل از جنس آیندگان بودن.
و اینکه:
اگه در بند مدرک نبودن راحت بود که خب همه همین کارو میکردن. کارهای ارزشمند، شجاعت میخوان.
درود
این را قبول دارم که مدرک صرف مهم نیست. اما با بیهوده دانستن گرفتن مدرک(پس از یادگیری) که شما به طور کامل با آن مخالف هستید، موافق نیستم.
همانطور که میدانیم مدرک یک قرارداد است. یک نشانه است از اینکه فردی دورهی آموزشی را گذرانده است. اگر کسی به واسطه مهارت و دانش معروف شود و اهالی آن رشته، وی را از بابت آن مهارت و دانش تایید کنند، میتوان بدون توجه به مدرک او، اعتماد کرد.
اما اگر این شرایط نباشد، برای اعتمادسازی باید به راههای دیگر(همچون ارائه مدرک مرتبط و رزومه فعالیت آن فرد مراجعه کرد).
سوالی دارم: اگر شما بخواهید برای مهاجرت یا اپلای تحصیلی اقدام کنید آیا از شما مدرک نمیخواهند؟!
مدرک زبان معرفی و مشترک بین آدمهاست برای اعتماد اولیه. قطعا این را میدانم که پس از اعتماد اولیه، مهارت و دانش فرد است که تعیینکننده ارتباط نهاییست.
*معتقدم تنها زمانی داشتن مدرک معتبر اثرش کمرنگ میشود که “شهرت” جلوتر از مدرک جلوهگر شود.
سلام محسن عزیز
من با حرفت کاملاً موافقم.
کما اینکه خود من هرگز پیش دکتری نمیرم که مدرک پزشکی نداره!
اگر از این موضوعات حرف میزنم بیشتر دغدغۀ مدل ذهنی و نگرش دارم. نگرش محدودکنندهای که از طرف والدین و جامعه و کنکورچیها به بچهها القا میشه تا دانشگاه و مدرک بازی تنها هدف مهم زندگیشون باشه.
مدرک به عنوان وسیله مشکلی نداره. مدرک به عنوان هدف اما ابتذال محضه.
بله درست است. معضلی هست این نوع تفکر که گریبان مرا هم گرفت در زمان تحصیل!
سلام من چند بار عضو شدم وثبت هم شد ولی کتابی برام فرستاده نشد میشه بفرمایید مشکل کجاست ایمیلم همچنان خالیه ممنون
سلام زهره جان
به همین ایمیلی که باهاش کامنت گذاشید میفرستیم دوباره.
اگر دریافت کردید یک کامنت دیگه بذارید اینجا.
سلام نوشته بسیار جالبی بود. دقیقاً مشکل جوان ها همین هست. از سمت پدر و مادر ها فشار زیادی برای واجب بودن مدرک دانشگاهی هست و از طرفی در نهایت هیچ خروجی نداره. باید نسل الان به بچه هاشون یاد بدن مدرک فقط در درجه دوم اهمیت هست و مهارت اولویت داره
ممنون
سلام امیر عزیز
خوشحالم که اینجا هستی.
سایت خیلی زیبایی داری و حتماً حتماً بیشتر به روزش کن.
من تو قسمت دوستان من سایتم بهت لینک دادم.
امیدوارم که حسابی بدرخشی در مسیر نویسندگی.
سلام من یک لب کوزه نشینم که خیلی دیرامازود به حرف فروغ فرحزاد عزیزرسیدم وحالا دراین شهر شلوغ از کنج خلوت آشپزخانه ام به دور از هیاهوی آدم وآهن دلم میخواهد که برایش بنویسم به پاس پول باد آورده ای میتوانم کتاب بخرم لطفااین تازه به دوران رسیده را راهنمایی کنید
سلام زهره جان
خوشحالم اینجایی.
این سایت به لطف دوستان علاقهمند، جایی شده همگی از علاقۀ خودمون به خوندن و نوشتن میگیم و بهم کمک میکنیم.
بیشتر برای من کامنت بذار.
و در خلوتت بیشتر بخون و بنویس. خوندن و نوشتن زندگی آدم رو ده مرتبه زیباتر و شگفتانگیزتر میکنه.