«من کجا و نوشتن کجا؟» من با نوشتن غریبه بودم.
در نوجوانی و اول جوانی طراحی و تصویرسازی را به هر هنری ترجیح میدادم.
حتی به کتاب خواندن هم علاقهای نداشتم. یادم هست زمانی که به خاطر علاقهام به کارگردانی رفتم سراغ یک کتاب آموزشی، بعد از دو سه دقیقه توی اتوبوس خوابم برد و آخر راه با صدای نخراشیدۀ راننده بیدار شدم.
کارتونیستی بودم که هر از گاهی از سر اجبار چیزکی قلمی میکرد، و هر شکنجهای را به نوشتن برای روزنامه و مجله و ترجیح میداد.
اما نوشتن از وقتی برایم جدی شد که حس کردم برای تبدیل شدن به یک فیلمساز خوب باید فیلمنامهنویسی را هم یاد بگیرم.
پس نوشتم و نوشتم، حتی دفتری اجاره کردم که توی آن فقط فیلمنامه مینوشتم. ولی نوشتن هنوز زجرآور بود.
تا اینکه فیلمبازی و فیلمسازی (در حد فیلمهای کوتاه تمرینی) مرا به یکی سرچشمههای هنر هفتم وصل کرد: ادبیات.
از اینجا به بعد بود که مداومتم در نوشتن بیشتر شد. نوشتن صفحات صبحگاهی را شروع کردم و در جریان روزانهنویسی فهمیدم که نوشتن صرفاً یک وسیله نیست. و خود به تنهایی میتواند هدف من باشد. فهمیدم لذت و تعالی در نفس نوشتن است.
همۀ اینها را بافتم تا بگویم کم و کیف اشتیاق خودت نسبت به یک کار را نه پیش از آن، که با پرداختن به آن است که میتوانی اندازه بگیری.
من با خواندن و نوشتن غریبه بودم، پریدن وسط گود بود که شور و اشتیاق نوشتن را در من شکل داد.
تو نمیتوانی چشم انتظار یافتن علایقت بمانی و بعد شروع کنی.
حتی ممکن است تصور کنی به کاری علاقه داری اما پس از پا گذاشتن توی آن بفهمی که قرابتی با آن نداری.
دست به کار شو!
پینوشت: بنا دارم از این پس هر روز یادداشت تازهای در وبلاگ منتشر کنم.
31 پاسخ
درود استاد کلانتری
از 2 نیمه شب امشب دارم تو مدرسه نویسندگی شما از این کلاس به کلاسی دیگر می روم و از یک پنجره با دست معجزه گر شما به مطلب جدید و الهام بخش دیگری می رسم. یاد می گیرم و لذت می برم.
این قسمت رو دقیقن در وصف حال من و امثال من نوشتید. سی سال آزگار داخل هر گودی پریدم و با دست و پای شکسته و باند پیچی شده بیرون آمدم. سی سال بجز نوشتن که الان جز” علایق جدی ام شده، به شکل های مختلف علاقه آزمایی کردم. گاهی فکر می کنم حیف عمری که تلف کردم. گاهی به کارهایی که برای خودم و دیگران کردم فکر می کنم و لذت می برم. نه از اثری که داشتم بلکه از این که بیکار نماندم و زمان را از دست ندادم. با محدودیت زمانی که داشتم خودم را به آب و آتش زدم تا متوجه شدم این هنر برای من نیست. تاریخ انقضا دارد. شاید من نو گرا یا تنوع طلب هستم و می خواهم از هر خرمنی خوشه ای برچینم.
خلاصه این که طوری زیستم که اگر بنویسم مثنوی هفتادمن کاغذ می شود. فقط نمی دانم از کجا بنویسم؟ احتمالن جوابم این است: بخوان تا بدانی، بنویس تا بتوانی!
من تا به حال يك كلمه هم ننوشتم ٤٠ ساله از نوجوني هميشه دلم ميخواد داستانها و موضوعات كه اذيتم ميكنه يا براشون از خودگذشتگي كردم ولي كسي نميدونه رو بنويسم فيلمنامه كنم به تصوير بكشم و روي پرده بيارم
سلام سهیلا خانم گرامی
خیلی خوبه. چرا دست به کار نمیشید بنویسید؟
بله کاملن قبول دارم چون خودم وقتی قلم به دست میگیرم و شروع میکنم به نوشتن اون موقع هست ک ذهنم پر میشه از جمله های جدید و از نظر خودم زیبا 🤗
زنده باد.
استاد کاش بنویسید بعد از کشف علاقه چطور اون رو به عادت تبدیل کنیم؟! و واقعا چطور میشه این اشتیاق رو وقتی که عادت شد، حفظ کرد؟ مثلا حتی خوردن غذای موردعلاقه، هرروز میتونه اون و از چشم ما بندازه! یا شاید خاصیت انسان همینه! و این روند طبیعی باشه! اما فکر میکنم این نسخه ای باشه که واس هرکسی متفاوته و به قول شما اینم باید رفت تو گود و فهمید چطوری میشه اشتیاق رو واس عادت ها حفظ کرد! اما خوشحال میشم شما از نسخه شخصی تون بگید
درود هانیه جان
برای عادتسازی این کتاب استفان گایز میتونه بسیار مفید باشه:
عادتهای انعطاف پذیر-نشر شمشاد
دربارۀ حفظ اشتیاق هم نگران نباشید، همین که هر روز یه کم بخونید و بنویسید اشتیاقتون شعلهورتر میشه. نویسنده از خود کار انگیزه میگیره.
من یک مدیر پرمشغله بودم .اگر کارهایم را نمی نوشتم و لیست نمی کردم ، نمی توانستم کارم را درست به پایان برسانم. انقدر نوشتم و نوشتم تا اینکه کار روزانه ام شد. حالا با ان دست نوشته ها موفق به چاپ کتابم شدم.
زنده باد. تحسینبرانگیزه کار شما.
موفق و برقرار باشید افرای عزیز.
دقیقاً من نیز در ابتدا به ترانه نویسی به صورت مبتدی مشغول بودم و سپس به صورت اتفاقی در دوره ی نویسندگی خلاق ثبت نام کردم و بیشتر علاقه مند شدم.
با مقایسه ی نوشته های پیش از دوره ام به پیشرفتم پی میبرم. جدیداً هم با انتشار نوشته هام و دریافت بازخوردها واقعاً لذت میبرم. این رو مدیون شما هستم. یک دنیا سپاس.
درود خانم اکبری نازنین
من از دیدن تلاشها و اشتیاق شما بینهایت لذت میبرم.
میدونم که با تداوم به جاهای درخشانی میرسید.
با آرزوی بهترینها
سلام آقای کلانتری عزیز
من نزدیک به یک سال هست وارد مسیری شدم که هیچ وقت به آن علاقه ای نشان نداده بودم و هنوز هم دل نبستم🥺
اصلا زیاد عادت به کتاب خوانی ندارم و رهایی یافتن از این شک و ابهامی که اصلا من به درد این راه میخورم یا نه، مطالعه زیادی میطلبه!
زمانی که شروع به مطالعه میکنم خمیازه های مکرر شروع میشه تا حدی که عصبیم میکنه و کتابو پرت میکنم اونور😠😡
گیج شدم و کسیو ندارم که کمکم کنه😞
درود خانم شمسایی نازنین
کاری که واردش شدید در چی حیطهای هست؟
و یک سوال دیگه:
چقدر اهل گشتن توی شبکههای اجتماعی هستید؟
سلام
در زمینه روانشناسی و مشاوره
بله😅کلا بعضی از شبکه های اجتماعی آدمو غرق میکنه تو خودش
وقتی متوجه زمان میشم میبینم ساعت ها درگیرشم😞
کم طاقت شدم تا حدی که یه جمله از کتابو که نمیفهمم سریع خسته میشم
و میدونم با این روند آدم سطحی باقی خواهم موند ولی نمیخوام اینو
دوست دارم رشد کنم
درود خانم شمسایی عزیز
من قبلاً یه چیزی دربارۀ تفکیک ساعات آنلاین و آفلاین نوشتم که شاید کمی کمکتون کنه:
برنامۀ روزانۀ من: ساعت خلق، ساعت نشر
خوندن کتاب «انحرافناپذیر» از نشر خوب هم میتونه براتون مفید باشه.
سلام
خیلی خیلی زیبا بود.
مطلب واقعا جذاب، مختصر و مفیدی بود.
یک چیزی بگم، من به طور کلی وقتی روزانه مطلب می نویسی بیشتر دوست دارم این وبلاگ رو بخونم. چون به نظرم کوتاه تر میشن مطالبت و خیلی خلاصه و مفید مینویسی و این برام جالب تره تا خوندن مقالات طولانیات.
راستی تازه دارم به داستان کوتاه و جذابیتش میرسم. نوشتنش زمان کمی میگیره و دغدغهی کمتری برای توصیفات هست.
خلاصه جدیدا ایجاز دوست شدهایم، هرچی مختصر تر و مفیدتر بهتر….
موفق باشی حبیب عزیز
البته ایجاز ربطی به کوتاه بودن یک متن نداره. اینجا در این رابطه نوشتم:
بالاخره کوتاه بنویسیم یا بلند؟
سلام منم اول انجمن سینمای جوان رفتم کار با دوربین و تصاویر زیبا رو یاد گرفتم بعد که اومدم فیلم بسازم دیدم هیچ حرفی واسه گفتن ندارم و اول باید نویسندگی مو تقویت کنم که از دو سال پیش شروع کردم وبعدش هم فهمیدم که امثال بیضایی و تقوایی از نویسندگی به سینما رسیدن و بدون ادبیات نه عکس خوبی در میاد نه تصویری و نه فیلمی … هر عکس و تصویر قصه ای دارد که پشت تصویر است و دیده نمی شود اما جان اثر همان است. همان نوشته ای که به تصویر تبدیل میشود و قصه را از روی کاغذ می برد روی پرده یا در قاب عکس و زبانش را فقط تغییر می دهد. زنده باد استاد کلانتری
زنده باد علی بینظیر و نازنین
چه خوب که از تجربۀ شخصی خودت گفتی، و چه عالی گفتی.
سلام اقای کلانتری
از دغدغه های ذهنیم اینه که بفهمم به چی علاقه دارم و حرفتون خیلی برام روشنگر بود،”باید به آن پرداخت”…
ولی به نظرتون محدودیت عمر وسرمایه به ما اجازه میده که با پرداختن ،چیز های مورد علاقه مون رو پیدا کنیم ؟
راهی نیست برای محدود کردن انتخاب ها ؟ برای فیلتر کردن ؟گزینه های کم روی میز رو میشه دونه دونه تجربه کرد وتصمیم گرفت.
خوشحال میشم نظرتون رو بدونم.
درود الهه عزیز
صد البته که منظور این است که تمام کارهای دنیا رو امتحان کنیم.
بیاد بسته به اولویتها و دغدغهها و امکانات و فرصتها دست به به انتخاب بزنیم و در نهایت از بین چند گزینه برسیم به اصل کار.
استاد عزیز. چقدر خوب گفتید. عمل و عمل میتونه روشنگر و راهبر باشه برای ما. حالا در هر رشته ای که باشیم. تنها با قدم گذاشتن در راه میتونیم قدم بعدیمون را بفهمیم.
زنده باد لادن خانم عزیز و ارجمند.
چیزی که میگیدو کاملا درک میکنم . فقط باید اومد توی گود و دست و پنجه نرم کرد ، تا ادامه مسیر خودشو نشون بده به ما وگرنه بیرون گود همه پهلوونِ همه کاره و ایده پردازن!!
راستی عاشق کاریکاتوراتونم👌😅
زنده باد فاطمه عزیز
شاد و برقرار باشید.
🌸
استاد جان چقدر زیبا نوشتید، با نوشتن کم کم سایر علاقه هایمان هم راهی به بیرون از قفس ذهنمان پیدا میکند.
لطف دارید معصومه عزیز
سلام آقای کلانتری
پساپس شب یلداتون مبارک!
بنظرتون اگه هر روز مطلب منتشر کنیم، کیفیت مطالب نمیاد پایین؟
درود علیرضا جان
فدای تو. شاد باشی.
من از روزانهنویسی لذت میبرم و برام مفیده، به خاطر همین این کار رو میکنم. منظم که مینویسم کیفیت کارم هم بیشتر میشه. حس میکنم وقفه ایجاد کردن بین بعضی از کارها مهارتآموزی رو کند میکنه.
صدالبته که این نسخه رو برای همه تجویز نمیکنم. برای کسی که دغدغه نوشتن و خلاقیت نداره ممکنه نوشتن روزانه شکنجۀ محض باشه و یه کار بیحاصل به نظر برسه.