آسیب اصلی دقیقه ‌نودی ‌بودن

آسیب اصلی دقیقه ‌نودی ‌بودن

شتابزدگی، تکرار و کهنگی می‌آورد.

اگر به انجام کارها در دقیقۀ نود عادت کرده باشید حتما شما هم این بعد از انجام کار چنین جمله‌‌ای را به خودتان گفته‌اید: «اینبار هم نشد اون کاری که می‌خواستم بکنم. دفعۀ بعد باید زودتر شروع کنم تا بتونم یه حرکت تازه بزنم.»

تصور کنید از جایی سفارش تولید محتوا گرفته‌اید، طبق معمول دقیقۀ نود هم رد شده، حتی رویتان نمی‌شود تلگرام و واتس‌آپتان را باز کنید تا پیام کارفرما را ببینید. نشسته‌اید پای لپ‌تاپ تا هر چه سریع‌تر مقاله‌تان را بنویسید. می‌بینید کلی ایده و فکر تازه برای این مقاله داشتید، می‌خواستید فرم تازه‌ای را برای اجرای آن به کار ببندید، می‌خواستید یک قصۀ تازه و بکر به آن اضافه کنید، می‌خواستید از چند پژوهش تازه درآن نقل قول کنید، می‌خواستید کلمات تازه‌ای را در متن به کار بگیرید و … اما حالا می‌بینید برای اجرای هیچ یک از این کارها فرصتی ندارید. هر کدام از آن‌ها حوصله و وقت و تمرکزی می‌خواهد که در دقیقۀ نود اصلاً مجالش نیست. چه کار می‌کنید؟ بله، طبق معمول به همان معلومات و توانمندی‌های قبلی خودتان دست می‌اندازید و ماجرا را یک جوری سَنبَل می‌کنید.

ملاحظه کردید؟ آسیب اصلی دقیقه نودی بودن همین است: مجبورمان می‌کند به همان فکرها و ایده‌های قدیمی پناه ببریم؛ و در چنین وضعیتی از یادگیری عمیق که غالباً در حین کار عمیق صورت می‌گیرد مدام دورتر می‌افتیم.

 

چند پیشنهاد برای مطالعۀ بیشتر: مدرسه نویسندگی | نقشه راه نویسندگی | تولید محتوا | کپی رایتینگ | معرفی کتاب | کلاس‌ها و دوره‌ها | دانلود رایگان کتاب نویسندگی آنلاین 
شاهین کلانتری در مدرسه نویسندگی | تلگرام | اینستاگرام | توییتر | ویرگول | لینکدین

16 پاسخ

  1. سلام شاهین جان امیدوارم حالت خوب و سرحال باشی، من دارم مقالاتی که منتشر کرده ای رو براساس دسته بندی از قدیمی ترین به جدیدترین مطالعه می کنم و تو هفته گذشته دسته بندی بهره وری رو کامل مطالعه کردم و یادداشت برداری کردم، پس اگر از این پس در پست های خیلی قدیمی کامنت گذاشتم زیاد تعجب نکنی…
    من بارها برام پیش اومده که یک کار خاص رو تو لیست کارهای 10 – 15 روز متوالی یادداشت کرده باشم و باز موفق به انجام آن نشده باشم و این مورد از دقیقه نودی بودن هم بدتره. علت این مشکل این بود که همیشه کار رو برای اخرین ساعات روز می گذاشتم و قبل از شروع دربارش فکر می کردم و متوجه می شدم که 3 – 4 ساعت انجام این کار وقت لازم داره.
    اما خب خوشبختانه راه حلی برای انجام این مشکل پیدا کردم و الان دیگه هیچ کاری رو برای دقیقه نود نمی گذارم و هر روز بعد از ساعت 9 – 10 شب، کاری برای انجام نخواهم داشت و به فعالیت آزاد می پردازم و دلم می خواد که این شیوه رو با شما هم به اشتراک بگذارم بلکه استفاده کنی و حتی در مقاله ای به مخاطبان این سایت آموزشش بدی.
    من هر شب قبل از اینکه بخوابم برای فردا یک برنامه کامل آماده می کنم که شامل لیست کارهایی هست که می خوام در طول روز انجام بدم، این لیست رو با دقت آماده می کنم و حسابی روش فکر می کنم تا دیگه در طول روز لازم نباشه که فکر کنم الان باید چه کاری رو انجام بدم.
    برخی اوقات پیش میومد که با وجود اینکه لیست کارهای روز رو در اختیار داشتم و می دونستم که باید چه کاری رو انجام بدم، باز فکر می کردم که الان باید چیکار کنم و در واقع تعلل می کردم و ذهن ناخوداگام با شروع کار مبارزه می کرد. همچنین برخی اوقات پیش میومد که قصد شروع کاری رو داشتم، ولی بجای اینکه شروع کنم به انجام دادنش، به نحوه انجام اون فکر می کردم. مثلا یک محتوای 2000 کلمه ای رو می خواستم بنویسم و قبل از شروع به تک تک کلمات و سرتیترهای محتوا فکر می کردم و باعث می شد که دیگه نتونم محتوا رو آماده کنم. این 2 مورد از من یک فرد دقیقه نودی ساخته بود که نصف کارهای روزم رو انجام نمی دادم و نصف دیگه رو هم ناقص انجام می دادم.
    خیلی از این بابت از دست خودم دلخور بودم تا اینکه یه روزی در یک جایی یک متنی رو درباره بهره وری مطالعه کردم که گفته بود که برای انجام هرکاری و حتی سخت ترین کار ممکن فقط کافیه شروع کنی و گفته بود که شروع کار به معنی انجام شدن 90% از کار است. منم این توصیه رو آویزه گوشم کردم و هر روز ازش استفاده می کنم و قبل از شروع هرکاری به خودم یادآوری می کنم که فقط کافیه شروع کنم و حتی برخی اوقات ضمیر ناخوداگاهم رو گول می زنم و کاری که چند ساعت وقت لازم داره رو میگم که تو 5 دقیقه می تونم انجامش بدم. در واقع وقتی کاری رو شروع می کنم چنان غرق انجام دادنش میشم که گذر زمان از دستم در میره. این روشیه که با وجود اینکه خیلی ساده به نظر میرسه، کاربرد خیلی زیادی برای من داشته و من رو از شر دقیقه نودی بودن و موکول کردن کار به آینده نجات داده.
    ببخشید که خیلی طولانی شد، امیدوارم که براتون مفید واقع بشه
    یاحق

    1. سلام شاهین عزیز
      امیدوارم که حالت خوب باشه.
      زنده باد. خیلی خوب نوشتی.
      گزارش تجربیات شخصی فوق‌العاده کارساز و مفیده.
      جای تبریک داره که انقدر خوب در حال بالا بردن بهره‌وری خودت هستی.
      برات بهترین‌ها رو آرزو می‌کنم.

  2. نمیدونم واقعا احساس خیلی بدی داره …
    درمورد همه چیز به شک افتادم… شاید خاصیت سال کنکوره ولی احساس بی فایدگی شدیدی میکنم..
    راستی درمورد اون ایده نانو محتوای کنکوری که گفتم هنوز به عملی بودنش زیاد مطمئن نیستم میترسم معتاد اینستا بشم و یا اینکه وقت زیادی ازم بگیرم فکر میکنم ایده خوبی باشه اما نمیدونم چمه!! به شدت گیجم و مردد..
    به نظرت به جز اینستاگرام چه بستری برای اینکار مناسبه که کمتر اعتیاد آور باشه ؟
    یه چیز دیگه ..
    میدونم تا امروز خیلی درمورد اهمیت برنامه ریزی و شیوه شخصی خودت توی مدیریت زمان صحبت کردی اما خواهش میکنم اگر امکانش هست بیشتر و ریزتر و جزئی تر درمورد روش های برنامه ریزی خودت بنویس…
    مثلا اینکه تو توی روزای آشفته و پر فشار چطوری برنامه ریزی میکنی ؟چطوری میتونی به همه ریز عادت های خودت پایبند بمونی و توی بلند مدت و هر روزه انجامشون بدی؟ آیا همیشه به همه اون کارایی که براشون برنامه ریختی میرسی؟
    چطوری شبا بیدار میمونی تا لیست کارایی که فردا باید انجام بدی رو بنویسی چی باعث میشه؟چی بهت انگیزه میده؟
    ببخشید که با این سوالای چرت و پرت وقتت رو میگیرم همش به خاطر اینه که نمیدونم باید چیکار کنم…
    خیلی خیلی به خاطر لطفت ممنونم…

  3. سلام
    گاهی وقتا حتی وقتی حرفی ندارم، دلم نمیاد بابت نوشته‌ی خوبتون تشکر نکنم.
    من هم این حالت ِ دقیقه نودی رو خیلی تجربه کردم… دقیقاً همین شکلی که نوشتین.

    چند هفته‌ای میشه که کلاس دیجیتال مارکتینگ شرکت کردم و جلسات ابتدایی آموزش سئو هستش.
    برا همین خیلی وقتا بنا به اقتضا دنبال کلمات کلیدی میگردم یا بعضی از کلمات رو سرچ میکنم.
    چند روز پیش سر کار، لابه لای کارا به سرم زد کلمات کلیدی مرتبط به دروس MBA رو سرچ کنم. وقتی دیدم در بیشتر از شاید 95 درصد! متمم در صدر رتبه‌بندی گوگله، داشتم از خوشحالی بال درمیاوردم. همه ش به مدیرم میگفتم من خیلی خوشحالم، حالم خیلی خوب شد… یه جورایی فکر کنم همه مون این حس رو درک میکنیم که وقتی شخص یا کسب و کاری که ما خیلی دوسش داریم، رشد میکنه و موفقه، چقدر حس خوبی بهمون دست میده. علاوه بر حس خوبش یه جورایی برامون افتخارآمیزه که وقتمون رو پای این یادگیری از این آدم یا کسب و کار یا موسسه و… گذاشتیم.
    امشب هم به سرم زد کلمه نویسندگی رو سرچ کنم.
    راستش خیلی ذوق کردم وقتی دیدم هر 3 تا رتبه اول برای شماست.

    واقعاً حس خوبی داره یاد گرفتن از کسانی که از عمل‌کرده‌هاشون حرف می‌زنند و می‌نویسند، نه از چیزهایی که اتفاق خواهد افتاد…
    🙂

    1. سلام به ساقی همیشه خوب و نازنین
      هر کامنت تازۀ از تو مثل یه هدیۀ خوب و ارزشمنده.
      به خاطر این ذوق و خوش‌قلبیِ نابی که داری بهت تبریک می‌گم.
      ایشالا که همیشه خنده رو لبات باشه.

  4. واکنش شتابزده به نظرات و کارهای اطرافیان و جواب فوری‌دادن به سوالات هم همین بلا رو سرمون میاره.

    از وقتی سعی کردم به مشکلات و تعارض‌هایی که پیش میاد، واکنش سریع نشون ندم، احساس می‌کنم آدم دیگه‌ای شدم.

    واکنش کُند، یا حتی واکنش نشون‌ندادن، از ما آدم‌های بهتری می‌سازه.

    ما رو با‌انصاف‌تر و و مهربون‌تر می‌کنه.

    1. درود مصطفی جان
      می‌بینی قانون جذب چه خوب جواب میده! :)))
      نمیدونم چرا، ولی حس می‌کردم تو زیر این مطلب کامنت میذاری.
      و چه کامنت خوبی هم نوشتی؛ یه ایدۀ مفید و کاربردی.

      راستی بازم ممنون به خاطر طعم ست گادین. اسم کانالتو این روزا زیاد می‌شنوم جاهای مختلف.

  5. سلام.
    خیلی با این نوشته تون موافقم.
    استاد این fekrhaeiamikhtebakalame.blogfa.com
    این ادرس وبلاگ من هست.
    خوشحال می شم بخونید.

    1. سلام سارا جان
      چند وقته وبلاگت رو سیستم من بازه.
      جه عنوان جالب و خوبی هم داره.
      حتماً میخونم نوشته‌هاتو.
      برای بهتر نتیجه گرفتن حتماً تداوم داشته باش.

  6. اگه بگم وقتی خوندن این متن رو تموم کردم دلم ریخت و پشتم از ترس لرزید دروغ نگفتم! آخه این متن رو که خوندم بعدش با عجله به ساعت نگاه کردم…
    از دقیقه نود رد شده بود!
    می دونی بعد از خوندن این متن یه لحظه با خودم فکر کردم درسته من زمان خیلی محدودی برا کار کردن دارم اما این دلیل نمیشه که همین زمان محدود رو بگنجونم توی دقیقه نودی که باید کارم رو تحویل بدم.
    جدا از حس بدش و استرسی که می کشم یه نوع حماقت و ظلمه که نزاری ایده هات به صورت تمام و کمال رشد کنن و تو نطفه خفشون کنی!
    مطمئنم که نمی تونم قول بدم ولی سعی می کنم از این به بعد اولین زمانی که پیدا کردم رو صرف ایده هایی بکنم که برای پرداخته شدن نیاز به زمان بیشتری دارن.
    تغییر باید از یه جایی شروع بشه…
    یه جایی مثل یه نقطه از زمان وسط اولین ساعت های بامداد روز جمعه …

    ممنون که همیشه سر بزنگاه می نویسی.
    موفق و پاینده باشی..

    1. درود ستاره جان
      این مدل و ذهنی نگاه تو عالیه. همیشه حفظش کن: بالاخره تغییر باید از یه جایی شروع بشه.
      هر چند با گام‌های کوچک، هر چند با بارها و بارها زمین خوردن.

      1. میدونی روزی که جوابت به این کامنتم رو خوندم با خودم گفتم اره من به این بارها و بارها زمین خوردنه اعتقاد دارم و قراره همچین ادم چغر و بدبدنی بشم!
        میدونی اون موقع به این حرف اعتقاد داشتم ویه طورایی آرمانم بود اما توی هفته های گذشته فهمیدم این بارها و بارها زمین خوردنه همچینم آسون نیست…
        توی هفته های گذشته بارها و بار ها برنامه ریختم که به همه کارام برسم اما هیچکدوم اونجوری که باید تیک نخوردن و نا تموم موندن با اینکه من خودم رو تنبیه کردم برای خودم محدودیت گذاشتم از بقیه خواستم تا منو چک کنن ولی هیچکدوم جواب نداد…
        میدونی بدتر از همه اینها حس بدیه که بعد از هر بار شکست روی دوش آدم میوفته و اون بار ها و بار ها دوباره بلند شدن رو سخت میکنه…
        حالا میفهمم عذاب کمال گرایی واقعی از چه لحاظ منفیه!!!
        هر لیست نا کامل هر برنامه آرمانی که من برای خودم مینوشتم آخر هر روز مثل یه پتک توی سرم میخورد و حالا من واقعا له و کوفتم و نمیدونم چطور خودم رو برای یه شروع دوباره آماده کنم یا بهتره بگم قانع کنم!!
        من قبلا به این بارها و بارها زمین خوردن و بلند شدن اعتقاد داستم ولی حالا با اینکه تجربش کردم اما قبول کردنش سخته…
        به قول بابام…
        نصف موفقیت آدم توی ذهنشه…

        ممنون

        1. تو مشخصه که آدم پرتلاش و باپشتکاری هستی. پس می‌دونم که با قدرت ادامه میدی.
          لتس گو…

  7. مساله بدتر وقتی که این وضعیت میاد توی کل زندگی.
    انگار عادت کردیم لحظه آخری.
    یکهو می‌بینیم کل محتوای زندگی هم همینطوری سنبل کردیم. اون موقع دیگه فرصت بعدی هم نیست. حالا این درسای زندگی رو ول کنیم.
    همین پروژه‌های کوچولو که به اسم کار می‌گیریم. از یه طرف نق میزنیم که کار کمه کار نیست (حق هم داریما تا حدی) اما ازونور نوبت خودمون میشه دقیقه نودی یه چیزی سرسری تحویل میدیم.

    یک بار، دوبار، سه بار و بلاخره چندبار که رد می‌کنه کار هم دیگه نیست. اصلا پروژه‌ای هم نمیاد.
    در آخر ما میمونیم و نق نق‌ها.

    1. درود بر حضرت علیرضا شیاسی
      آقا از اینورا.
      دلم برای کامنت‌های طولانی تو تنگ بود.
      این کامنت کوتاه بود در قیاس با ارتکابات قبلی تو.
      خلاصه مشتاق اون طومارهای جاندار تو هستم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *