شروع برنامه‌‌ی گسترس دایره‌ی واژگان | دانلود پانزدهمین وبینار زبان‌آور

بشنوید:

دانلود فایل صوتی وبینار 

 

  • چگونه به نویسنده‌ی جرأت‌‌مندی تبدیل می‌شویم؟
  • جنبش واژه‌ای تصادفی در ذهن

چون انتخاب کلمات از سوی من است انرژی شما به خاطر اضطرابِ انتخاب هدر نمی‌رود.

  • واژه‌یاب
  • آغاز «باهو»خوانی
  • این واژه‌ها را بی‌پروا بریزید توی نوشتارتان:

روش، سرشک، خفته، آب مرده، آب راکد، آمیخته، کاشانه، سراچه، آشکوب، آویز، روزآمد، تندخوی، آتشی، کارگاه، پیامد، نشانه، یادگار، یادبود، بازمانده، بزه، آجر، دیرنده، یگانه، یکان، سرانجام، واپسین، پسین زمان، پسین گاه، دورنگر، آخربین، پسین‌بین، بازپسین، رستاخیز، جهان مینوی، سرای دیگر، آخردست، واپسی، فرجامین، روش‌های نیک، ادب‌مند (آداب‌دان)، پسندیده، نشانی، مشی و مشیانه، نکورفتار، خوشخوی، سرشت، ناگذار، بی‌دررو، خواربار، دیدگاه، گوناگون، چهره، آرایش، بایگانی، شناسه، دل، آرامش، مایه‌ی آرام‌ دل، آرامشجو، آزادی‌خواه، آزرده، رنجه کردن، آزردن، رنجانیدن، رنجیدن، بنگاه، آزمایش، دلگیر، کارگزاری، بالابر،  آسایش‌جو، شاددل، آشوب، آسوده، دستیار، آشوب، آشوب‌خواه، گزند، کرانه، کرانه‌های آسمان، کران، زمانه، روزگار، جهان، گیتی، آفاق، گزند‌رسیده (آسیب‌دیده)، مهتر، کیا، بان

 

 

اطلاعات لازم برای شرکت در جلسات آینده‌ی وبینار رایگان زبان‌آور:
وبینار روزانه‌ی زبان‌آور

25 پاسخ

  1. سلام جناب کلانتری عزیز
    می‌خواستم بدونم از کجا می‌تونیم بفهمیم هر کلمه دقیقاً کجا کاربرد داره و بهتره می ازش استفاده کنیم؟

    1. سلام
      این سؤال از اون سؤال‌‌ها نیست که بشه برایش یک تکنیک یا راهکار فوری پیشنهاد داد.
      با مطالعه و تمرین.
      رسیدن به چیزی که منظورته سال‌ها تلاش و دقت می‌طلبه.

  2. سلام آقای کلانتری عزیز
    این تمرین عالی بود و میتونه فوق العاده کمک کننده باشه
    کاش هر هفته این تمرین ادامه پیدا کنه
    به قول شما هر چقدر کلمه آدم زیاد بشه حرفای جدید و بهتری برای زدن پیدا میکنه

  3. سلام وقت بخیر.
    همچنان در حال مرور درسها هستم.
    امروز تمرین واژگان را انجام دادم و بسیار لذت بردم.
    اصلا فکر نمیکردم اینقدر خوب بتونم از پسش بر بیام.
    تشکر تشکر تشکر
    بابت وجود نازنیتون هزاران بار خدارو شکر میکنم.

  4. سلام استاد گرامی
    متاسفانه من نتونستم فایل کتاب «باهو» رو پیدا کنم. نه اینجا و نه تو کانالتون.
    مچکرم

    1. درود اسماعیل جان
      یکی از پست‌های اخیر کاناله.
      یه بار دیگه ببین بی زحمت.

  5. سلام آقای کلانتری عزیز
    اولش یک دستتان درد نکند جانانه به شما بگویم برای این ایده های خوب و جالب که کاربردی هستند و فراتر از حرف و صد البته همت میطلبند و دست آخر نتایجشان سر ذوقمان میاورد.

    روز یکشنبه در تقویم موضوعیم روز کلمه است و امروز بر مبنای همین سبد کلمات شما، جمله و گزین گویه و حتی شعرکی ساختم و منتشر کردم :
    https://zahrazamanlou.ir/2920/%d8%ac%d9%85%d9%84%d9%87-%d8%b3%d8%a7%d8%b2%db%8c/

  6. سلام استاد نکورفتار
    شرکت در هر وبینار پیامدهای بسیار جان‌بخشی برایم دارد؛ و درمانی برای هذیان‌های ذهنی من است.
    آفاق زندگی‌تان پرنور و کرانه‌های خیال‌تان آسوده.

  7. استاد سپاس از دادن کلمات. واقعاً گاهی پیدا کردن کلمات و تصمیم گیری در مورد به کار بردنشون، ادم رو از این تمرین منصرف می‌کرد.

    1. درود خانم صفائی نازنین
      پی دی اف کتاب در کانال تلگرام مدرسه نویسندگی موجوده.

  8. زمانیکه این‌ کلمات را می‌خوانیم متنی کلی در ذهن ما جای می‌گیرد. با نوشتن انچه در ذهن نقش بسته می‌توان به متنی منسجم دست پیدا کرد.
    مثل همیشه تمرینی کاربردی و لذت بخش برای ما تدارک دیدید استاد جان.

  9. روش گذراندن شب هایش این بود که سرشک انبوهش را از گونه های سردش جاری کند . در رخت خواب کثیفش خوابیده بود و لباس خواب بد رنگ آب مرده ای پوشیده بود . خلقش مانند آب راکدی بود که تلنگر یک سنگ کوچک دایره های بزرگی بر روی زندگی اش ایجاد میکرد . خنده های تلخ امیخته به اشکش گاه گاه سکوتش را می شکست . خانه و کاشانه اش که دو آشکوب داشت، همیشه نا مرتب بود اما سراچه ای مخفی داشت که برخلاف مکان های دیگر خانه مرتب و تمیز بود . در این سراچه آویز های چوبی زیبایی آویزان بود . روی میز ظروفی چوبی پر نقش و نگار پر از خواربار دیده میشد و مجسمه های بزرگ و کوچک چوبی سراچه را دو چندان زیبا میکرد . وسایل روز آمدی داشت که با تند خویی او هماهنگی نداشت سمت دیگر خانه کارگاهی سوخته بود که روزی آتشی به جان آنجا افتاد و سوخت . پیامد این اتفاق آن بود که تمام خاطرات آن مرد با آن آتش بسوزد و او دیگر مجسمه های چوبی اش را نساخت . یادگار آن اتفاق اولین نشانه های افسردگی بود که به جانش افتاد بازمانده ی آن اتفاق مجسمه ی چوبی یک فرشته بود که با آن بال های سوخته اش مانند یادبودی از زندگی گذشته اش در سراچه گذاشته بود . او همیشه در این فکر بود که چه گناه و بزه ای انجام داده که تقاص آن این بود که کار گاهی که با آجر به آجر آن زندگی کرده بود خاک و خاکستر شود . این غم دیرنده سر انجام یگانه همدم او شد در افکار او واپسین لحظاتی که با کارگاهش تنها بود بار ها و بار ها مرور میشد . رستاخیز اندوهش آنجا بود که به یاد لحظه هایی می افتاد که پس از ساعت ها کار رن آور با همسر مرحومش آنجا می نشستند و چای میخوردند .
    در پسین زمانی که از این اندوه به خود می پیچید و حس میکرد به سرای دیگر می رود از جایش بلند شد و به مکان سوخته ی کارگاهش رفت تا جهان مینوی آن را تجسم کند . در کارگاه قدم می زد و سرشت هنرمند خود را از دیوار های دود گرفته ی آنجا نشانی می پرسید . یادش می امد که روزی مردی دور نگر و خوشبخت بوده است . واپسی کارش را به یاد آورد که از چوب زنی خوشخوی و نکو رفتار می تراشید و چهره اش را آنطور که همسرش سابقا عادت داشت ، آرایش میکرد . همانگاه که داشت تنه ی درختی را به هنری مایه آرام دل تبدیل میکرد ناگهان جنونی وحشتناک به او دست داد و کارگاه را آتش زد .
    با این افکار خود را می رنجانید که ناگهان در بازپسین لحظات دلگیر مرور خاطراتش ، پایش به تکه چوبی خورد . خم شد . تکه چوب را برداشت و از چهره ی مجسمه ی نیمه کاره غبار و دوده را زدود . یادش آند که این مجسمه ی نیمه تمام مشی و مشیانه است . او مانند مردی ادب مند آن را روی طاقچه گذاشت . ایده های ان مجسمه هنوز در ذهنش بایگانی شده بود و شناسه داشت . گویی مشی و مشیانه در ذهنش هنوز در سوگ کیومرث می گریستند . با این تصور آرامش گرفت . ذوق کور شده اش حالا داشت آزادی خواهی میکرد و روح آزرده اش آرامش جویانه در پی مجسمه بود . کارگاه برایش اتاقی بی دررو می نمود که گیتی در آن ناپیدا بود . فقط میخواست بتراشد . به فکر آن همهدمجیمه های گوناگونی بود که جهانش را زیبا تر میکرد . اندوه همیشگی انگار دست از آزردن دل و رنجانیدن جسمش برداشته بود و میخواست توانایی های خود را بار دبگر آزمایش کند . حالا کارگاه سوخته به مانند بالابری دلش را به کرانه های آسمان می برد . انگار دیگر از زمانه و روزگار شکایتی نداشت . دل گزند دیده اش برای ساختن مجدد کارگاهشرمی تپید شوق مهتر تمام افکارش بود دیگر از آن همه اشوب در خانه اش خسته بود انگار که شخصی اخربین و خوش سرانجام می شود سرانجام به سرسرا رفت و یک سطل آب و یک جارو برداشت . چراغ کارگاه روشن شد . زنی خوش خوی در کارگاه داشت برایش چای می ریخت .

    پ.ن : تمرین امروزم کمی پرت و پلا شد اما اونقدر دوستش داشتم که دلم نیومد براتون نفرستم . شرمنده استاد جان🥰🍭

    1. زنده باد. همین که مفصل نوشتید عالیه. لذت بردم.
      با قدرت ادامه بدید.

  10. این جلسه مثل تمام جلسات عالی بود. ممنون استاد عزیز. راستش من از شما یاد گرفتم که نسبت به واژگان حساس باشم. اینکه من تا میام کتابی رو بخونم و به یه واژه می‌رسم میگم چرا این واژه رو بکار برده یا نه چه واژه‌ی زیبایی. در هر صورت من دور اون رو خط می‌کشم و در آخر که کتاب رو تموم کردم در یک دفتر یادداشتشون می‌کنم. این حساسیت تا جایی پیش رفته که روی جملاتم حساس شدم و مثل کلمه برداری جمله برداریم می‌کنم. صد البته که این یادداشت کردن زمانی ارزشمنده که بکاربرده بشه. من در منوی نویسندگی استفاده از همین کلمات رو در قالب داستان فالبداهه که حتی پایانم نداشته باشه بکار میبرم و خیلی وقت‌ها خودم متعجب میشم که ذهنم چطور خودش می‌دونه بعد اون واژه یا جمله چی باید بیاد.
    من این رو میدیون شما هستم و بسیار بسیار ازتون سپاسگزارم استاد عزیز. آدم بعد از مدتی نمی‌دونه ازتون چطور تشکر کنه از بس میخواد تمام حس سپاسگزاریش رو بیان کنه. 🙏🌹

  11. سلام من برای ده تاش جمله نوشتم:
    روش: روش زندگی مان مشخص کننده‌ی سلامت دنیا و آخرت، جسم و جان مان است.
    سرشک : بلد نبودم چی بنویسم تو واژه یاب سرچ کردم نوشت سرشک یعنی اشک.
    خفته: کاش از آنها نباشم که در موردشان می گویند : خفته به که بیدار و به کار آزار دیگران.
    آب مرده: آب که منشا حیات بود وقتی به دست بی کفایت ما آدمها رسید به آب مرده تبدیل شد.
    آب راکد: آب راکد توی مرداب بوی لجن می داد.
    آمیخته: گل با آب آمیخته شد و گلاب زاده شد.
    کاشانه: کاشانه با خانه چه فرق داره؟ آیا خانه ای بوده که تو کاشان بوده؟
    سراچه: الهی یک روز توی سراچه ام ببینمت حبیبی جانم.
    آشکوب، خانه‌ی ما دو آشکوب دارد. آشکوب پایین که بیشتر نیم طبقه است چون نیمش در زیر زمین است را برادرم می نشیند.
    آویز: هر تکرار می کنی آویز آویز، از چه بیاویزم که نیفتم و استخوانهایم خرد نشود؟

  12. سلام استاد شبتون بخیر
    کتاب باهو رو که فرمودین pdf رو قرار میدین کجا میتونم دانلود کنم؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *