1
هر چقدر دربارۀ اهمیت پیادهروی بگویم کم گفتهام.
چند پیش جملهای خواندنم که گویندۀ آن یادم نیست:
پیادهروی هرگز وقت اتلاف وقت نیست.
و من باور دارم که پیادهروی یک کار مهم است، بخش مهمی از فرایند خلاقیت است و فقط چند دقیقه پیادهروی میتواند بسیاری از گرههای ذهنی ما را بگشاید.
2
چند روز است که نرسیدهام بخش زیادی از کامنتها را پاسخ بدهم. تصمیم گرفتهام پاسخ برخی از آنها را همینجا بنویسم:
امیر نوشته:
سلام شاهین عزیز.
قبل از اینکه این پست رو ببینم و شروع کنم به خوندن داشتم فکر میکردم که علاقه من در زمینه های مختلفی هست و من نمیدونم واقعا کدوم یکی رو باید انتخاب کنم و روش تمرکز داشته باشم. مثلا من هم به موسیقی علاقه دارم، هم گرافیک و هم داستان نویسی و همونطور که خودت هم میدونی پیگیری علایق بهترین کار چه در انتخاب رشته تحصیلی و چه در انتخاب شغل هست، ولی خب نمیشه همه علایق رو دنبال کرد و بالاخره مجبور هستیم که یکیش رو انتخاب کنیم. میخواستم ازت راهنمایی بگیرم که واقعا چجوری بفهمم کدوم یکی علاقه واقعی هست و ارزش تمرکز رو داره.
امیر عزیز
من اتفاقا فکر میکنم که باید «یه ذره» از هر علاقهای رو دنبال کرد.
چون تا وقتی کاری رو انجام ندی، حقیقتاً نمیتونی بفهمی که بهش علاقه داری یا نه.
خیلی از ما صرفاً به یه سری از جنبههای ظاهری و پر زرق و برق کارا علاقه داریم. اما در عمل میبینیم که اصلاً دلمون نمیخواد هزینۀ مداومت در انجام اون کارا رو بپردازیم.
من خیلیا رو دیدم که خودشون رو نسبت به نوشتن علاقهمند میدونستن، ولی وقتی شروع کردن به کار، دیدن هیچ علاقهای ندارن. بر عکسش هم صادقه. خیلیا به پیشنهاد بقیه شروع میکنن به نوشتن و بعد یهو کشف میکنن که عاشق نوشتن هستن.
پس بزن به آب. اگه میتونی تو کارای مختلف تجربه کسب کن.
البته همین الان هم بهتره با توجه به تجربهای داشتی، سعی کنی روی یکی از کارا تمرکز بیشتری داشته باشی.
اما در کل جلوی خودت رو نگیر. برو در عمل علاقۀ اصلی خودت رو کشف کن.
به قول رومن کرزناریک، تو پیدا کردن کار و علاقه قاعده اینه: اول فکر، بعد عمل.
راستی فکر کنم در این زمینه، خوندن کتاب کال نیوپورت کمکت کنه:
هیچکس نمیتواند شما را نادیده بگیرد
البته بر خلاف اسمش، کتاب جدی و خوبیه و اصلاً بازاری و سخیف نیست.
هاشمی نوشته:
سلام آقای کلانتری جسارتا میخوام یه بهانه که واقعا جلوی من یکی رو گرفته برای نوشتن به بهانه های دیگه اضافه کنم فقط خواهشا جواب منم توی یه پرانتز بدین چون واقعا برام مهمه، منی که تازه میخوام نوشتن رو شروع کنم و طبق گفته شما در یک موضوع مشخص و هر روز باید بنویسم اگه به نظر خودم مطلب درستی بنویسم اما درست نباشه چون خیلی تجربه اش کردم یعنی چند وقتی به موضوعی اعتقاد پیدا میکنم اما بعد میفهمم اشتباه بوده یا اینکه شک میکنم به درست بودنش و باعث بشه کسی به خاطر نوشته های نادرست من گمراه بشه یا اینکه متحمل ضرر بشه چی ؟ از کجا مطمئن بشم چیزی که فکر میکنم یا جایی خواندم و می نویسم صد در صد درسته؟ و اگه مثلا چند وقت بعد از انتشار مطلبم بفهمم چیزی که نوشتم اشتباهه باید چیکار کنم؟
هاشمی جان
سوالت خیلی مهمه. واسه همین چند وقتی نگهش داشتم تا سر حوصله جواب بدم.
این چیزی که میگی رو من بخشی از مصائب «بینقصگرایی» میدونم. اینکه فکر میکنیم باید هر فکر و ایدۀ ما جوری به کمال برسه که بتونیم تا ابد ازش دفاع کنیم.
ولی عزیز مگه میشه آدم حرفش عوض نشه؟ ما که درخت نیستیم از جامون تکون نخوریم.
اصلاً اگه حرفات بعد یه مدت تغییر نمیکنن باید نگران خودت باشی.
آدمی که در مسیر یادگیری و نوشتنه، روز به روز و لحظه به لحظه در حال تغییر و تحوله.
فقط آدمهای دگم و ایدئولوژیزده هستن که دلشون میخواد تا آخر عمر بچسبن به دنبال یه ایده و خیال خودشون رو راحت کنن.
حرفت رو بزن و اتفاقا بعدش بگرد نقضش رو هم پیدا کنی.
و آماده باش که بعداً اگه نظرت صد و هشتاد درجه تغییر کرد، صریح و روشن این تغییر رو گزارش بدی.
اصلاً عزیز لطف نوشتن به همین. اینکه آدم مدام زندگی میکنه، یاد میگیره، و تغییر خودش رو به دنیای بیرون گزارش میده.
نوشتی:
میترسی کسی به خاطر حرفای تو گمراه بشه.
من میگم:
عزیزم، شنونده باید عاقل باشه. تو مگه تفنگ گذاشتی رو شقیقۀ طرف تا حرفتو گوش بده؟ یا مگه بودجه دولتی گرفتی و داری با پول خود مردم یه چیزی رو به زور به خوردشون میدی؟ نه، تو داری حرفت رو میزنی. هر کی دوست داشت میخونه و بهش فکر میکنه. بنابراین یادت باشه، حرف تو در نهایت برای دیگران یه پیشنهاده. پیشنهادی که به راحتی میتونن ردش کنن.
گفتی:
از کجا بفهمی چیزی که خوندی و نوشتی صد در صد درسته؟
من میگم:
اصلاً این نگاه صفر و یکی چیه؟
مگه چیزی هست که صددرصد درست باشه؟
هر چیزی از یه جنبههایی ناقص و ناکامله.
اگه دنبال این هستی که به یک دیدگاه صددرصد درست برسی دو حالت برات پیش میاد:
هرگز پیداش نمیکنی و هیچ چیزی نمینویسی.
دچار توهم میشی و یه چیز ناقص رو جای یه چیزی صددرصد درست قالب میکنی.
انتخاب با توئه!
پیشنهاد: شاید خوندن درسهای مدل ذهنی متمم برات مفید باشن.
15 پاسخ
سلام.
مطمئنم شما درباره شخصیت های کاریزماتیک مطالعه داشتید.
دیروز یکی از معلمامون پرسید یک شخصیت کاریزماتیک نام ببرید. من هم اسم شما رو گفتم. هم معلممون، هم خیلی از بچه ها میشناختنتون و حرفمو قبول کردن.
دارید چه کار می کنید با ما جوونا؟ اینو گفتم که بدونید بدجوری تو دل ما جا دارید … خیلی مراقب خودتون باشید. خییلی.
درود زهرا جان
به معلم و دوستان عزیزت سلام برسون.
ممنونم از مهرت.
امیدوارم همیشه خوش بدرخشی.
سلام و خیلی ممنون از شما استاد عزیز که جواب کامنتم رو دادید، بله
کاملا درست میگید، خودم قبول دارم که آدم کمال گرایی هستم و این قضیه واقعا اذیت کننده هست و خیلی جلوی پیشرفت آدم رو میگیره، با اینکه این صفت شده جزئی از وجودم اما امیدوارم بتونم این نگاه صفر و یکی رو بذارم کنار و جرات پیدا کنم کاری که دوست دارم و خیلی وقته بهش فکر میکنم رو شروع کنم، درس مدل ذهنی رو هم سعی میکنم در اولین فرصت حتما مطالعه کنم 🙏
درود بر عزیز دلم
خوشحالم که انقدر جویا و پیگیر هستی.
آدم که در مسیر یادگیریه، بر هر مشکلی غلبه میکنه.
سلام.
یه سوال داشتم درباره ی پیاده روی، من با توجه به توصیه تون در این مورد چند روزی پیاده روی رو شروع کردم اما با اینکه به اطرافم هم توجه می کنم اما پیاده روی هنوز باعث نشده در من ایده های بیشتری شکل بگیره یا اثر مفیدی که گفتید و داشته باشه، هر چند که بدون گوشی و تنها انجامش می دم.
میخواستم بدونم که مشکل کجاست؟
یا چه کارهایی و یا فکر کردن به چه موضوعاتی موجب میشه که من سود بیشتری از این کار ببرم؟
تشکر
سارا جان
عالیه. عالیتر از عالی.
فقط ادامه بده. هنوز زوده.
باید حداقل 60 روز ادامه بدی تا این برات یه عادت بشه، و بعد از اونه که ذهنت شکوفا میشه.
راستی شاهین عزیز باور کن من هم داشتم با این بی نقص گرایی و با این تصور که ممکن است به قول آقای هاشمی کسی را گمراه بکنم تولید محتوا را بدون آنکه خبر داشته باشم می بوسیدم و می گذاشتم برای همیشه کنار .
اما تو دوباره من را برگرداندی توی مسیر .
خدا پدر و مادرت را بیامرزد . با جواب دادن به کامت دومی من رو از جنان مهلکه ای نجات دادی که اگر همین طور پیش می رفتم ممکن بود تا یک ماه دیگر خبری نه از سایت و نه از حساب ویرگول من باشد .
خدا را صد هزار مرتبه شکر می کنم که در عصری پا به جهان گذاشته ام که شاهین کلانتری هم هست . این را نه به عنوان چاپلوسی بلکه از ته دل زدم .
شاهین جان همیشه من رو شرمنده ی خودت کردی .
تا به حال یک بار هم ندیده ام که در گفتن دانشت به دیگران خساست به خرج دهی .
راستی بس که پیله کردی روی زدن وب سایت من هم یه دونه زدم . البته دنگ و فنگاش کم نبودند ولی اون طوری که تو می گی خیلی می ارزه .
خوشحال می شوم اگر به وب سایت « امیر معین » یه سر بزنی .
البته به خوبی می دونم که این چند وقته سرت شلوغه و حتی الآن می توانم از این بابت صد در صد مطمئن باشم که وقت انجام این کار را نداری .
ناراحت هم نمی شوم اگر حتی به این کامنت جواب ندهی . اصلا غمت هم نباشه . فقط بخونشو همین . برای من کافیه .
دیگر نیاز نیست وقت صرف کنی برای نوشتن جوابی با محتوای اعلام به شکست نفسی .
ممنونم که نوز هم توی وب سایتت می نویسی .
و در ضمن حرف دیگری هم دارم که توی گلوم مونده هنوز .
و از احدی خجالت نمی کشم که این را بهت بگم : دوستت دارم .
با همه ی وجودم دوستت دارم . دوستت دارم .
دوستت دارم . دوستت دارم .
امیر معین عزیزم
من هر بار اسم تو رو میبینم کلی انرژی بهم منتقل میشه.
تو با این ذوق و انرژی-اگر نظم و تداوم داشته باشی-به جاهایی خیلی خوبی میرسی در آینده.
بهت تبریک میگم. کار بزرگ و فوقالعاده ارزشمندی کردی. برای سایتت وقت بذار و چندیدن و چند سال به صورت مداوم به روزش کن. بذار این سایت بزرگت کنه.
راستی این یادداشتت رو هم دوست داشتم: خلاصه کردن نویسندگی در یک جمله کوتاه
خدا فقط می دونه وقتی فهمیدم رفتی به وب سایتم سر زدی و حتی پستی را خوانده ای چقدر ذوق کردم . ممنون به خاطر وقتی که گذاشتی
با سلام و عرض خدا قوت خدمت شاهین خوش فکر و عزیز
به نظرم یکی از نقاط مشخص تفاوت بین شرق و غرب امروزی ،
مدل تفکر و نگرش مردم این دو وادی به مفهوم “نقد” باشه .
تا جایی که من متوجه شده در کشورهای به اصطلاح جهان غرب
فرهنگ نقد کردن آثار و گفته ها و کارهای همدیگر،
آنهم برای تقویت و تکمیل تر کردن رایج هستش .
بطوریکه حتی مردم عادی رو هم تشویق می کنند
دست به تالیف افکارشون بزنند
و روزانه بصورت وبلاگ چیزهایی رو که فکر می کنند
بنویسند و ارائه بدهند .
و بعد مراسم های مختلف استعداد یابی و استعداد پروری میگذارن و کلی همدیگر رو تشویق می کنن .
در جوامع شرقی
از روز اول توی خانه و مدرسه و دانشگاه و اداره و شرکت
فقط یاد می دهند
که اطاعت محض کنیم و پیرو فرمایشات بقیه
و فقط در تایید آنها به عرض برسونیم ……..
رویه ای که از معادل دانستن “نقد” با “انتقاد” پیش آمده
و نتیجه اش شده در نطفه خفه کردن هر گونه نقد.
درحالیکه اگر قبول کنیم
“نقد” معادل “بررسی و اظهار نظر برای تقویت و تکمیل” هستش
خیلی راحت تر می تونیم حرف هامون رو بزنیم
و خیلی راحت هم هرگونه نقد رو بپذیریم .
اگر بتونیم نقد سازنده رو یاد بگیریم
و با تقویت و تکمیل به آثار و کارهای هم نگاه کنیم
و آنها را نقد کنیم ، قطعا بقیه در حضور ما راحت تر حرف می زنند
و فرهنگ هم افزایی و کمک به رشد و بالندگی در جامعه رشد می کنه .
شاید برای تغییر نگرش به “نقد” کارهای هم
بهترباشه از خودمون شروع کنیم.
یک نوشته اولیه بنویسیم
و بعد آنرا نقد کنیم و کاملتر کنیم
و این کار را چند بار تکرار کنیم.
همون چیزی که شما با زبان فنی تر و هنرمندانه تر
با اسم “اجتناب از بی نقص گرایی” صداش کردین .
درود پرویز جان
چقدر خوب این موضوع رو تشریح کردی.
همین تفاوت فرهنگی باعث شده ما اینجا باشیم و اونا اونجا!
سلام و وقت بخير خدمت جناب كلانتري. لطفا اگر امكانش هست جواب بنده را هم بدهيد. با تشكر
محمدجواد آزادچهر
بزودی محمدجواد عزیز
پنجاه شصت تا کامنت توی صف هست که دارن تو ذهن من خیس میخورن!
ممنون از لطف شما