پیشنیاز مطالعه این پست: چرا باید فارسی یادبگیریم؟
تمرین: با هر یک از عبارات پیشنهادی جملهای بسازید و در قسمت کامنتها بنویسید.
کارگاه کلمات ۱6
مشهودات و ملموسات
سهم خلاقیت نویسنده باید بیشتر از مشهودات و ملموسات او باشد.
-هوشنگ گلشیری
قلمزدن به تخم چشم
باید به امید فردای در راه قلم به تخم چشم زد و ادامه داد.
خوان یغما
شاید از خوان یغمای بازدارندگان لقمهای هم به هنرمندان برسد؛ اما آنچه از دست میرود خلاقیت و صداقت هنرمند است.
ذهن مجموع
دوست دارم ذهنی مجموع در پشت نوشتههایم دیده شود.
اجله
یکی از اجلۀ نویسندگان گفته است: تنت را بفروش، قلمت را نه.
8 پاسخ
یکی از اجله نویسدگان گفت عجله کار شیطونه 🙂
از دست تو
خیلی جالب بود.
دمت گرم.
مشهودات و ملموسات: نتایج حاصل از جمع آوری اطلاعاتی که صرفاً با توسل بر مشهودات و ملموسات بدست آمده، قابل تعمیم و اتکا نخواهد بود.
خوان یغما: از نشستن بر خوان یغما پرهیز کن و شریک در کوته نگری نشو.
ذهن مجموع: برای نوشتن با ذهن مجموع از فضای آرام استقبال می کنم. برای خلاصی از تشویش ناشی از سردرگمی در تصمیم گیری نیز به کمک نوشتن با ذهن مجموع، افکارم را نظم می دهم.
اجله: از اجله نویسندگان آموختم، برای تمرین نوشتن در هر شرایط و به هر شکلی فرصت را مغتنم بشماریم و قلم به دست، نوشتن را آغاز کنیم.
سلام!
یکی از اجلّهی نویسندگان، از سر خوان یغما، ناخورده ولی چشم و دلسیر بلند شد. از مشهودات و ملموسات فراتر میاندیشید؛ چون ذوق مطبوع و ذهن مجموع داشت. غرّیدند: ای یاغی دیگر اندیش! کجا می روی؟ گفت: دارم میروم قلم به تخم چشم زنم تا دستم به سوی سفرهی شما دراز نباشد! (شاهین جان اگر موقعیت مناسب فراهم شد، پیشنهاد می کنم فیلمنامه «شیخ شرزین» بیضایی رو مطالعه کن.)
حتماً سعید جان، میخونمش.
– اغلب تجارب بزرگان از موشکافی مشهودات و ملموسات زندگیشان دریافت می شود.
– لازمه نگرش سیستمی داشتن ذهنی مجموع است.
از جمله ای که با خوان یغما ساختی، خیلی خوشم آمد، بسیار جالب توجه بود.
درباره ی عبارت “خوان یغما” کمی جست و جو کردم، در یک وبسایتی محمد حسین بهرامیان تعبیر دیگری از این عبارت دارد و از ضرب المثل “مگر خوان یغماست که این طور چپاول میکنند؟” استفاده می کند. گفتم بد نیست لینکش را اینجا بگذارم:http://sarapoem.persiangig.com/link7/zarb39.htm
عبارت پیشنهادی: کرمِ کتاب/ کرمِ کتاب خواندن
بی هوا آمد کنار من روی نیمکت نشست. اصلا انگار در این دنیا نبود. نگاهش که کردم یک پیرهن چارخانه درشت سبز و قرمز تنش بود که آستین هایش با دقت کم نظیری هم اندازه تا شده بودند. صورتی استخوانی داشت به همراه ته ریش مردانه و یک عینک بزرگ با فریم مشکی که دسته اش را با چسب چسبانده بود. دستش را زیر چانه اش گذاشت و نگاهش را حتی موقع نشستن از کتاب رنگ و رورفته ای که مشخص بود از آن کتاب های چاپ اول است بر نداشت. کمی بعد با تعجب من را که به او زل زده بودم نگاه کرد. از فرصت استفاده کردم و انگار که در قحطی مخاطب باشم سریع باب صحبت را باز کردم: شما از آن آدم هایی هستید که کرم کتاب خواندن دارند؟
پیشنهاد میکنم دوستان افزونۀ مرورگر واژه یاب را از سایت واژه یاب دانلود کنند. اینطوری هر کلمه ای را که بخواهند با انتخاب کردن(به اصطلاح سلکت کردن) معنی اش نمایان می شود.
چه عالی، ممنونم.