«ریچارد براتیگان به سخاوتمندی شهره بود اما وقتی مجبور بود از دوستانش پول قرض بگیرد در پسدادنش تأخیر میکرد. معمولاً سعی میکرد قرضهایش را با «پولِ قرلآلا» بپردازد. «پول قزلآلا» کاغذپارههایی بود که ریچارد طرحِ یک ماهی را رویش کشیده بود و اعتقاد داشت روزی با ارزش خواهند شد، چون ریچارد براتیگان آنها را امضا کرده است.»
-نقل از کتاب «ریچارد براتیگان»، نشربنگاه، ص. 15
(صید قزلآلا در آمریکا عنوان یکی از داستانهای براتیگان هم هست.)
ایدۀ بامزه و جالبیست. وسوسه شدم این کار را بکنم، البته نه برای پس دادن قرضها؛ بیشتر بهعنوان بهانهای برای تصویرسازی و کاریکاتور کشیدن. میدانید که؟ کاریکاتور عشق قدیمی من است(+).
حالا که فکر میکنم میبینم ساختن پول شخصی نوعی بازگشت به کودکی هم هست: وقتی بچه بودم با خواهرم یک بانک کوچک ساخته بودیم. بانک ما یک جعبۀ قهوهای بود که روکش چرمی و قفل کوچکی داشت. هم پول خودمان را ساخته بودیم هم دسته چک. وام هم میدادیم، لابد خودمان به خودمان به خودمان.
خب، شما هم دوست دارید پول خودتان را بسازید؟ اسمش را چی میگذارید؟
21 پاسخ
الان یه خاطره یادم اومد. تقریبا هفت-هشت ساله بودم که یهو دلم خواست به بچه های ساختمونمون نقاشی یاد بدم.نشستم و روی یه تعداد کاغذ مستطیلی کوچیک،نقاشی کشیدم و مثلا اون ها رو شکل پول درآوردم.
رفتم به بچه های ساختمون گفتم من دارم یه کلاس نقاشی برگزار میکنم،دوست داشتین بیاین ولی باید پولش رو بدین.بعدم همون کاغذها رو بهشون تحویل دادم و گفتم موقع ورودتون به کلاس این پول ها رو بدین تا راهتون بدم.
اتفاقا دوستام استقبال کردن و یه جلسه از کلاس هم توی اتاقم تشکیل شد :))
چه تجربۀ قشنگ و شیرینی یاسمن جان.
مرسی که این خاطرۀ زیبا رو اینجا روایت کردید.
سلام جناب کلانتری نمیدونم چرا پیامای من براتون نمیاد
میاد منیره گرامی
منتها همۀ پیامها سریع تایید نمیشن. حجم کامنتها زیاده و زمان میبره جواب دادن به پیامها.
سلام خیلی جالبه
من یادمه دوران کودکیم برای بازی پولهام همونایی بود که سکه رو میذاشتن زیر کاغذ بعد با نوک مداد روش میکشیدن طرحش میوفتاد رو کاغذ..خیلی دوستشون داشتم ولی اگه قرار باشه تو این دوره پول خودمو داشتم باشم دلم میخواد اسم مستعارم روش باشه…
آخی. یادش بخیر.
واحد پولی من فلافل هست
آخ آخ دلم لک زده برای فلافل. بعد از کرونا دیگه سعادت خوردنش رو نداشتم.
من از دیروز دارم به این سوال فکر میکنم.دوست دارم یه نمادی از خلاقیت رو پولم باشه.مثلا کلمهی خلاقیت رو به یه شکل خلاقانه بنویسم.
یا مثلا مثه عکس ریه که رو پاک سیگار میزنن.یه مغز رو پولم بکشم که رنگش صورتیه بالاش بنویسم مغز فرد مبتلا به خلاقیت و یه مغز مایل به قهوهای بکشم بالاش بنویسم مغز فرد مبتلا به کلیشه😁
آفرین. چه بامزه.
چه جالب پول شخصی ! من همیشه دوست داشتم یک بانک خصوصی داشته باشم . شاید من هم پول شخصی ام را ساختم با عکس خودم روی انها شاید روزی با ارزش شود .
سلام آقای کلانتری خوبید من کلمهٔ اختلاس را اشتباه نوشتم در پیامی که فرستادم، 🙈 اشتباه تایپی بود 😉
کاش نام پولمان شعر بود
میسرودیم هر روز
دست به دست میچرخید
قرص نانی یک بیت،
شقه گوشتی غزلی میارزید.
بانک وام به رباعی میداد
قِسطهایش را دو بیتی میبست.
هر کسی شعر نیمایی میگفت،
همهٔ عمر بار خودش را میبست.
ارز حافظ ، سعدی و فردوسی،
کل دنیا به حساب اینها میگشت.
شعر شویی، اختلاص و دزدی
حرف شعر بود،
خدا چشمهایش را میبست.
زیبا بود.
سلام چقدر با مزه! من و خواهرمم یه بار پاسور درست کرده بودیم با کاغذ. خیلی جذاب بود حکم با پاسورای خودمون. خیلی وقت بود یادم رفته بود الان با خوندن این متن یادم اومد خندم گرفت. اسم گذاشتن واسه پول سخته. همون اسم پول خوبه. اگه پول بخوام بسازم طراحی چهره یاد میگیرم به هرکسی پول خواستم بدم چهرشو میکشم یا نشونی محل کارمو مینویسم 😀
😊😉
سلام آقای کلانتری
از بچگی عاشق بازی های استراتژیک بودم. وقت هایی که با کامپیوتر نمی توانستم بازی کنم روی کاغذ این کار را می کردم.
قلعه ار در وسط کاغذ می کشیدم و دوتا خانه رعیت اطرافش. و یک چوب بری نزدیک جنگل. با همین ها شروع می کردم و سرزمین را گسترش می دادم. با خودم قرار گذاشته بودم که مثلا هر 10 دقیقه 5 تخته چوب تولید می شود. برای دیگر منابع هم همچنین قانون هایی گذاشته بودم و برای ساختمان سازی هم همینطور.
یک بار از دوران پارینه سنگی شروع کردم و تا قرون وسطا رفتم. حتی برای سرزمینم و همسایه هایش نقشه کشیدم. وقایاع مهم تازیخی را ثبت می کردم. برای حکومت خودم و چندتا از همسایه ها افسانه و رب النوع هم ساختم.
الان شور و شوق آن موقع برای بازی رو کاغذ را ندارم. فقط گه گاهی به یاد قدیم ها وقتی کسی خانه نیست آهنگری ها را راه می اندازم و با دشمن فرضی درگیر می شوم و انبار های کاه را آتش می زنم.
چه جالب.
خیلی خوبه که از خاطرات کودکی خودت نوشتی.
اسمش را می گذارم زهور با دسته ای گل رنگ به رنگ
زهور جمع کلمه زَهره هستش(با تای گرد) به معنی گل. دلیل این نامگذاری این هستش که مامانم بیش تر وقت ها به جای زهرا میگه زهور:)
چه جالب. زنده باد. 😍