گاهی از اینکه بیحوصلگی لازم برای انجام برخی از کارهای گذشته را نداریم افسوس میخورم. گوشی هوشمند هزار خوبی دارد، اما اینکه هیچوقت مجال بیحوصلگی نمیدهد بدترین قسمت ماجراست. تا حوصلهات سر میرود سرت را میکنی تو موبایل و تمام؛ دنیایت رنگارنگ میشود. دیگر کی به فکر کار خلاقانه میفتد؟ برای ساختن چیزهای نو، بازیهای گروهی و سایر کارهای خلاقانه به کیلو کیلو بیحوصلگی نیاز است. باری، صغرا کبرا چیدم تا متن زیر را برایتان نقل کنم و بگویم که حیف که دیگر حوصله (یا در اصل بیحوصلگی) انجام چنین کارهایی را نداریم:
داگلاس فربنکس تعریف میکند:
یک روز عصر، من، چارلی چاپلین و مری پیکفورد، بازی مسخرهای راه انداختیم. من وانمود کردم که از چارلی برای صرف ناهار دعوت میکنم. قرار شد که او از جای خود برخیزد و به مناسبت این ضیافت، نطقی انجام دهد. از آن زمان به بعد، ما نوعی سرگرمی برای خود ایجاد کردیم که برای مدت دو سال هر شب ادامه داشت.
هر یک از ما سه نفر، موضوعی را روی یک تکه کاغذ مینوشتیم و آن را تا کرده و هم میزدیم و قرعهکشی میکردیم. موضوع هر چه که بود مهم نبود. در هر حال مجبور بودیم دربارۀ آنچه به دست ما افتاده است مدت یک دقیقۀ کامل سخنرانی کنیم!
ما هرگز یک موضوع را دوباره به کار نمیبردم و به همین خاطر موضوعها کاملاً جدید بودند. در سخنرانی خود از همه نوع الفاظ استفاده میکردیم و سعی میکردیم مفید، مختصر و درست حرف بزنیم. به خاطر دارم، یک روز عصر موقعی که دو کلمۀ ایمان و آباژور قرعهکشی شد، موضوع آباژور نصیب من شد و من مدت یک دقیقه دربارۀ آن صحبت کردم. فکر میکنید این، کاری ساده است؟! بسیار خوب! آزمایش کنید. سخنرانی خود را با جرأت آغاز کنید. مثلاً بگویید: «آباژور دو فایده دارد؛ هم روشنایی را کم و ملایم میکند و هم وسیلهای زینتی است». از عهدۀ بیان بقیۀ مطالب هم برمیآیید. نکته این است که از زمان شروع این بازی، ما سه نفر خیلی پیشرفت کردهایم، چنانچه اکنون اطلاعات ما دربارۀ موضوعات مختلف، خیلی بیشتر از سابق است. ولی از آن مهمتر آن است که آموختهایم در هر لحظهای که بخواهیم، اطلاعات و معلومات خود را تنظیم و خلاصه کنیم.»
شما هم با دوستانتان این بازی جالب را تجربه کنید!
منبع: چگونه بازیگر شویم، شهاب شهرزاد، نشر افکار 1378
پیشنهاد:
39 پاسخ
سلام.من اینطوری فکر کردم و دوست داشتم ببینم شما هم موفق هستید؟ به نظرم اینطوری صحبت کردن توی فن بیان آدم هم تاثیر مثبتی میگذاره و چون اغلب هممون تک نفره این تمرین را میکنیم،می توانیم کم کم از روزی یک دقیقه ببریمش سمت روزی دوتا یک دقیقه با فاصله.
بله درسته.
“یک دقیقه سخنرانی کنید”
روی دو کاغذ، دو کلمهای که همیشه یک چالش فکری بلندمدت برایم بوده را نوشتم. به خودم قول دادم اینبار قرعه به نام هر کدام، که افتاد چون ترس از نمره و نگاههای سرزنشآمیز معلم کلاس چهارمم را در پی ندارد، دربارهاش چند دقیقهای سخنرانی کنم! بله سخنرانی. ایدهای جذاب که در جستجوهای شبانهام در سایت شاهین کلانتری دستگیرم شد. یکی از کاغذها را چشمبسته برداشتم و باز کردم. « ثروت» . خب حتماً کلمهی دوم را حدس زدید؛ بله همان سوژهی قدیمیای که بهخاطر نوشتن دربارهاش در دبستان و همچنین اگر اشتباه نکنم در دورهٔ راهنمایی نمرهٔ بیست گرفتم. آنهم در مدح و ستایش “علم”.
شاید قوانین بازی را کمی دور بزنم. ابتدا کمی دربارهی سوژهی مشترک و کلیشهایِ دوران دبستان بگویم و در آخر در مورد «ثروت» که قرعه به نامش افتاده، چند کلمهای بنویسم.
میخواهم برای یکبار هم که شده دربارهی هرآنچه در مورد این موضوع باور دارم، بگویم. ممکن است بیشتر از یک دقیقه بشود. لطفاً تحمل کنید، بخوانید و گوش کنید.
بالاخره علم بهتر است یا ثروت !؟
در واقع سؤال معروف علم بهتر است یا ثروت که در مدارس ایران اکثراً به عنوان موضوع انشا مطرح می شود، از اساس، سؤال اشتباهی است. چرا که این دو مورد از هم جدا نیست و امروزه کسب ثروت خود یک علم و مهارت تخصصی به حساب می آید که باید آن را کسب کرد و از طرفی کسب یک دانش و تخصص خاص نیز می تواند به ثروتآفرینی منجر شود. اگر فرد متخصص، سواد مالی را فرا گرفته باشد و آن مهارت را در عمل به کار بگیرد، به مراتب به موفقیتهای بیشتری دست پیدا خواهد کرد. یادگیری سواد مالی و کسب مهارتهای مدیریت پول، امروزه نه تنها برای کسب موفقیتهای مالی بلکه برای جلوگیری از مشکلات مالی در آینده نیز ضروری است. پس لازم به توضیح نیست، که آموزش سواد مالی و بالا بردن هوش مالی کودکان به همان اندازه مهم است که مهارت خواندن و نوشتن اهمیت دارد.
متاسفانه آموزش مهارتهای مالی در مدارس و دانشگاه وجود نداشته و برای کسب موفقیتهای مالی بهتر است در کنار آموزشهای درسیِِ مدرسه به آموزههای بازار کار هم توجه کرد.
بسیار با این جمله از جکما (بنیانگذار علیبابا)
موافقم که میگوید: به فرزندم گفتم نیازی نیست بین سه شاگرد برتر کلاس باشد. شاگرد متوسط بودن خوب است؛ چون فقط شاگردان متوسط وقت خالی دارند تا مهارتهای دیگر هم بیاموزند. این بدان معناست، که در کنار آموزش خواندن و نوشتن به فرزندتان، آنها را در مسیر استعدادها و مهارتهایی، که توانایی انجامش را دارند رشد دهید تا در آینده با استفاده از مهارتِ آموخته به ثروت نیز برسد. اشتباهی که اکثر خانوادهها دچارش شدهاند و مدام تکرار میشود این است، که میخواهند فرزندانشان راهی را طی کنند که روزی آرزویش را داشتهاند یا به هر دلیلی نتوانستهاند در آن مسیر قرار بگیرند. اینجاست که فرزندشان دچار دوگانگی میشود و بین علایق و مهارتهایی که دارد و آنچه که در رؤیای پدر و مادرش میگذرد توان تصمیمگیری را از دست میدهد. و آیندهای مبهم در انتظار او خواهد بود.
به صورت خلاصه : علم و یادگیری و رشد درونی، تنها چیزی است که باید ثانیه به ثانیه به دنبالش باشید. حتی اگر ثروتی بدست میاورید، باید آنرا خرج ارتقای ارزش درونی خود کنید و خود را رشد دهید و این رشد هرگز نباید متوقف شود. اگر اینچنین باشید، همواره ثروت به دنبال شما خواهد بود و با یک تیر، دو نشان را خواهید زد!
شاید در آیندهای نهچندان دور به مقالهی مفصلی در اینباره بپردازم.
دور از انصاف است، حالا که قرعه به نام
«ثروت» افتاد، از لذت داشتنش نگویم.
صحبت از واژهی «ثروت» کاملاً جدایِ از مقولهی «علم بهتر است یا ثروت» است.
ثروت برای او که دارد، “قدرت و شکوه” است و برای آنکس که ندارد، “چرک کف دست”.
و عجیب؛ آنکه دارد برای او که ندارد، مرز دنیا و آخرت را به طرز خودخواهانهای تعیین میکند.
سلام و عرض ادب. استاد تصمیم گرفتم از این پیشنهاد شما یک ایدهی ناب تحویل سایتم بدم. چون الان دوست دیگهای ندارم با خودم انجامش میدم چه کسی روراستتر از خودم. قرعه کشی میکنم بین دو کلمهای که همیشه برام یک چالش بوده و حرف و حدیثش از پشت نیمکتهای کلاس چهارم تو گوشمه. علم یا ثروت. ولی قرعه به هر کدوم افتاد، چون اینبار برای ترس از معلم و نمره نیست و یک سخنرانی هست، هرچه دل تنگم میخواهد میگم. علم یا ثروت… خوشحال میشم بخونید استاد عزیزم
چه عالی و خلاقانه. مرسی که این موضوع رو اینجا به اشتراک گذاشتید.
سپاس استاد🌹
واقعا جذاب بود استاد و برای من که امید به سخنران شدن دارم تمرین بسیار مفیدی هست و به کار خواهم بست ممنون از متن پر محتواتون🙏🙏🙏
چقدر خوب و جذاب
فکر می کنم برای من که در زمینه سخنرانی در جمع اعتماد به نفس پایینی دارم این کار بسیار مناسب باشد و انجامش شاید بتواند مرا در این زمینه قوی کند.
در یکی از لایو ها گفته بودید برای یک دوستی نامه بنویسید . امروز بیست و یکمین روزیست که با دوستم نامه نگاری می کنیم و برایمان عمیقا لذت بخش است. ممنون برای پیشنهادات نابتون که هر بار به من تلنگری میزنه تا سراغش برم.
سلام زهرا جان
استقبال تو از ایدههای تازه جای تحسین داره.
به موفقیت تو بسیار امیدوارم.
ممنونم از لطفتون استاد🌹
سلام
اخیرا به صورت جدی لایو شما رو پیگیری می کنم و برنامه نامه نویسی به خودم رو هم همین طور. کاری است بسیار جذاب و صدالبته خلاقانه از طرف استاد عزیزم! همین سخنرانی یک دقیقه ای ناخودآگاه منو به حال و هوای نامه نویسی روزانه به خودم برد با این تفاوت که در این موضوع اشخاصی غیر از خودم هم هستند. به نظرم می تونه مفید واقع بشه و شاید یکی از همین زورها با دو نفر از دوستانم لین برنامه رو شروع کنم.
سپاس
سلام بر میربهرام عزیزم
خوشحالم که اینجا هستید.
چه ترکیب خوبی.
با قدرت ادامه بدید.
چه ایده خوبی
ممنون از زحماتتون
حتما با گروه انجامش میدم
من نوع دیگه ای از این کار رو انجام میدم. هر شب به مدت پنج دقیقه حرف می زنم و صدام رو ضبط می کنم. توی این پنج دقیقه، اتفاق مهمی که رخ داده یا حتی دلیل اینکه چرا نتونستم برنامه هام رو در اون روز عملی کنم صحبت می کنم. گاهی هم که دغدغه هام رو می شکافم، به یه تعریف معقول و راهکارهای مناسب می رسم.
هر شب این کار رو انجام میدم و امشب، شب چهل و چهارم هست. اوایل مخاطب خودم بودم ولی بعد از یک ماه و نیم، تصمیم گرفتم تصور کنم دارم با کس دیگه ای حرف می زنم. خیلی روی اعتماد به نفسم و شیوه بیان و لحنم تاثیر گذاشته؛ از اونجایی که بدون فکر قبلی صحبت می کنم، مهارتم در سریع به زبان آوردن افکارم تقویت شده و برای خیلی از مشکلات روزمره ای هم که داشتم راه حل های خوبی پیدا کردم و اجازه ندادم که به یه مسئله بزرگی تبدیل بشه.
این کار خیلی عالیه مطهره عزیز.
هیچوقت این تمرین رو متوقف نکنید.
چه ایده جالبی.حتی میشه مخاطب حرف های خودمونی را خدا قرار بدهیم و خیلی خودمونی باهاش حرف بزنیم
سلام شاهین عزیز
موضوع جالبی را مطرح کردید اگر در برنامه خود بذاریم خیلی خوبه و اینکه انجام این خلاقیت نیاز به ادم دارد یعنی باید چند نفر باشیم که اکنون به دلیل بیماری کووید ۱۹ تنها در سکوت دارم به رشدم ادامه می دهم
ممنونم از ایده های جذاب شما
عصر پاییزی شما بخیر و شادی
مراقب خودتون باشید.
براتون آرزوی سلامتی روزافزون دارم.
مطلب جالبی بود استاد عزیز
یکی از ترسهای منم تو زندگی صحبت کردن در جمع هست همیشه خوب می نویسم ولی نمیتونم به همان خوبی حرف بزنم. این تمرین خوبیه سعی می کنم انجامش بدم مطمئنا نتایج خوبی به همراه داره
ممنون به خاطر مطلب خوبتون🙏
چقدر عالی.
برقرار باشید سمیه نازنین.
چه ایده ی جالبی بود.
مشکل بسیاری از ما همین است. عدم توجه به موضوعات و حتی ابزارهای پیرامون خودمون. به زعم من برای یک نویسنده این توجه حیاتی تر است وبه نوعی مهم ترین ابزار ایده یابی و پر کار بودن یک نویسنده همین است.ما با فاصله گرفتن از بخش سرگرمی بخش تکنولوژی مجال توجه به خودمون و تمرکز بر اطراف رو می یابیم. که البته در بیشتر مواقع باید خودمون رو وادار به این توجه کنیم. شاید موبایل سم خلاقیت ماست. البته به استثنای جلسات پر بار و لایو های بی نظیر شما استاد فرهیخته👌موبایل مجال پرسه زدن در دنیای منحصر به فرد درون رو از ما می گیره دنیایی که عمیق شدن در اون برای حفظ حیات زندگی نویسندگی ضروریه.
زنده باد خانم توکلیانپور عزیز
خوشحالم از اینکه اینجا کامنت مینویسید.
چه بازی جالبی
سلام استاد عزیز
حتما این تمرین رو انجام میدم ، چرا که برای بهینه کردن بی حوصلگی هامون ،ایده ی خیلی جذابیه .
این روزها ، ما بابت ازبین رفتن کیفیت بی حوصلگی هاست که در رنجیم . و در عجبم که با این شرایط هنوز صرفا لابه لای کتابها و توی کلاس ها به دنبال خلاقیتیم بدون اینکه به خودمون مجال این رو بدیم که در بی حوصلگی لحظاتی باقی بمونیم !!!
درسته استاد، ما بی حوصله باقی نمی مونیم که اصلا فرصتِ کارهای خلاق هر چند کوچک ،مجال پیدا شدن در ذهن ما رو پیدا کنند .
امیدوارم از این به بعد قدر لحظه های بی حوصلگیم رو بهتر و بیشتر بدونم .
این تمرین یه بازی خانوادگی جالبی هم میشه👌🏻👌🏻👌🏻🍀
برقرار و سلامت باشید استاد عزیزم🍀🌻🍀
درود خانم محمدی ارجمند
امیدوارم در مسیر موردعلاقهتون بدرخشید.
خیلی خیلی جالب بود استاد. استاد میشه یک نگاهی به صفحهی اینستگرام من بیاندازید. یادداشت جدیدم تو روزنامهی همدلی چاپ شده. سپاس از تمام راهنماییهای ارزشمندتون
خیلی خوشحالم که با نشریات همکاری میکنید. من صفحۀ شما رو با دقت دنبال میکنم. متن جدیدتون هم خیلی خوب بود.
پاینده باد استاد عزیزمون🌹🌺
باعث افتخار منه استاد که صفحهی منو دنبال میکنید. ممنونم🌹🌺
چقدر جالب بود و چقدر جذاب .واقعا این روزها فرصت تنها چیز یکه نداریم فرصت بی حوصله شدن است .ضمن این که همه منتظریم یک روزی بی کار شویم و یک کنج دنج انتخاب کنیم و قهوه یا چایی دم کنیم و کنار پنجره پشت میز بشینیم و مشغول خواندن و نوشتن و کار خلاقانه شویم .افسوس که این ها همه رویا بافی است و به قول استاد کلانتری آدم برای انجام کارهایی که دوستت دارد باید وقت بدزد و ما دزد همه چیز هستیم الا وقت .
زنده باد ملیکا جان. شاد و برقرار باشی.
چه بازی جالبی! شاید اگر کمی قوانینش را تغییر دهم تنهایی هم بشود این بازی را انجام داد. پشت میز آشپزخانه مینشینم و چشمانم را میبندم، با خودم میگویم دربارۀ اولین چیزی که چشمانم را باز کردم دیدم، یک دقیقه سخنرانی میکنم. چشمم به خرمالوهایی میافتد که کنار پنجره چیدهام. خرمالوهای درخت حیاطمان، همانهایی که به هشدارهای من توجهی نکردند و زود حنایی شدند و سرانجام در یک دورهمی خانمهای همسایه در حیاط، چیده شدند.
خوب، یک دقیقه از همین حالا شروع میشود. خرمالو میوهای هم رنگ پاییز است و برعکس خیلی از میوهها که در تمام فصلها موجودند؛ اغلب در فصلهای دیگر نایاب است. خلاصه اگر دیر بجنبیم فصلش تمام میشود. این میوه مهاجر است و از خاور دور به ایران آمدهاست؛ خوشبختانه آب و هوای ایران به مزاجش سازگار آمده و ماندگار شدهاست. خرمالو طعم خاص خودش را دارد و حتی میتوان طعم آن را با چشمان بسته هم تشخیص داد. این میوه خواص زیادی دارد که در سخنرانی یک ساعته هم نمیتوان از آنها گفت، چه برسد به یک دقیقه، اما عیب آن این است که متأسفانه هنگام خوردن دهان را گس میکند؛ شاید به خاطر این است که این میوه را قبل از رسیدهشدن میچینند چون اگر کامل رسیدهشود هنگام چیدن لِه میشود. به نظرم اگر آن را چند روزی پشت پنجره و زیر نور خورشید قرار دهید گسی آن کمتر میشود. خلاصه اینکه خرمالو میوۀ منحصربه فردی است و چه حیف که من طعم این میوه را دوست ندارم.
آفرین. چقدر قشنگ و خلاقانه 😍
ممنون جناب کلانتری عزیز، شما هم مفید و مختصر برایمان مطالبی جالب و متنوع و ضروری می نویسید.
ارادتمندم خانم گودرزی نازنین.
چه بازی جالبی، مثل همیشه از شما استاد بزرگوارم آموختم 🌹🙏
سلامت باشید و برقرار.
چه ایده جالبی!
برای توسعه فردی عالیه.
ممنون
حتما در گروه نویسندگی ازش استفاده میکنم.
زنده باد مائده عزیز.