آیا رقابت‌جویی مفید است؟

از شرکت توی مسابقه و مقایسۀ خودم با دیگران حتا بیش از خورشت آلواسفناج متنفرم. منظورم از مسابقه میل رقابت با دیگران در عرصه‌های مختلف زندگی است، نه فقط رخدادهایی که اسم مسابقه روی خود دارند.

اما می‌بینم که بسیاری از دستاوردهای خودم را وامدار میل رقابت‌جویی‌ام: دیدن کار و موفقیت کسی مرا به خودم آورده و باعث شده ده برابر قبل بکوشم.

آیا می‌ارزد؟

نه. یک نه محکم. چرا که رقابت ممکن است مانع شکل‌گیری فردیت تو بشود. وقتی دنبال این هستی که فقط از دیگری جلو بزنی، چطور می‌توانی راه منحصر فرد خودت را کشف کنی؟ تو فقط می‌‌خواهی در راه دیگران از آن‌ها سبقت بگیری. اما وقتی بیرون از مسابقه و با شناخت عمیق علایق و استعدادها و امکانات خودت پیش می‌روی، در حال حرکت در مسیر یگانۀ خودت هستی. اینطوری از طی مسیر هم لذت بیشتری می‌بری. چون هی نگران پیشی گرفتن دیگران از خودت نیستی.

اما آیا این موجب انفعال نمی‌شود؟

یکی از دلایل اصلی من برای رقابت‌جویی همین بوده. محمد قائد توی جستاری دربارۀ ابراهیم گلستان می‌نویسد:

«پیشرفت تا حد زیادی نتیجۀ روحیۀ رقابت‌جوی فرد است و چنین خلق‌وخویی چه بسا تند باشد…»

گاهی فکر می‌کنم رهیدن از بند رقابت اصلن ممکن نیست، مگر اینکه غارنشینی و ریاضت پیشه کنی؛ یا در میان جمع باشی، اما قید هر پیشرفت بزرگی را بزنی. ولی دلم نمی‌خواهد اینطور فکر نکنم. شاید مهارتی در کار است که باید آموخت؛ مهارت خارج از مسابقه بودن و دستاوردهای بزرگ داشتن. چه بسا پیشرفت‌های بسیار بزرگ ماحصل همین مهارت است.

هنر این است که در رقابت نباشی و منفعل نشوی،  و  به جای آنکه دستاورد دیگران هُلت بدهد، از اهداف اصیل خودت نیرو بگیری.

در گوشۀ کاغذی نوشته بودم تا یادم بماند:

«دلم می‌خواهد بیرون از مسابقه بنویسم، بیرون از مسابقه کتاب چاپ کنم، بیرون از مسابقه درس بدهم و… نمی‌خواهم جزو هیچ فهرست و گروهی باشم. این تنها نسخۀ من برای آرامش روح و روان است.»

34 پاسخ

  1. ولی از شما بابت دوست‌نداشتن خورشت آلو اسفناج دلخورم از دو تا بچه هام هم! واقعا خوشحالین؟ هیچی کم نداره زندگیتون؟ 🤔

  2. بقول نادرخان خلیلی تنها دویدن… بدون رقابت انگیزه را حفظ کردن فضیلته. اما حتی در رقابت با خود هم تنشی هست که من دوستش ندارم کاش میشد هر لحظه از هدف نیرو گرفت

  3. همیشه از مسابقات استعداد یابی تنفر داشتم چون حجمی از استرس و نگرانی را دیدم که بیشتر شبیه استعداد کشی بود تا استعداد یابی.

  4. سلام استاد عزیز البته من خورشت آلو اسفناج دست پخت مادرم را خیلی دوست دارم اما هیچ گاه به بشقاب کسی سرسفره نگاه نکردم که آلو هایشان بیشتر از من هست یا کمتر زوتر تمام کردن یا هنوز بسیار لقمه مانده است از غذایشان.
    من همیشه روزهایم را با هم مقایسه می کنم نمی خواهم هر روزم مثل دیروز باشد خوردن هر روزه خورشت آلو اسفناج مرا زده خواهد کرد و به درجه مقدس تنفر می رساند. دوست دارم. پس اگر پیشرفتی در کار است برای ساختن روزهای بهتر است آن هم بهتر تنها برای خودم نه دیگران.
    چقدر مطالب شما مفید و دوست داشتنی است ببخشید اگر با غذای محبوبتان شوخی کردم😁 استاد عزیزم

  5. تنها چیزی که از مدرسه یاد گرفتم این بود که رقابت جویی و مقایسه آدم رو مستهلک می‌کنه. همیشه ازم انتظار داشتن بیشترین تلاشم رو بکنم تا از بقیه بهتر باشم. حالا تو هر زمینه‌ای! اما همیشه درس مهم‌تر بود. وقتی که دیگه خسته شدم و به اندازهٔ قبل تلاش نکردم یه جورایی همه ازم ناامید شدن. البته خودشونو میزنن به اون راه. این بیشتر اذیت کننده است. تنها کار بدردبخوری که تو کل نوجوونیم کردم کتاب خوندن بود. به خصوص سال‌های آخر. حالا درسته که به جای اینکه بشینم تست فیزیک و شیمی بزنم و آرایه از بر کنم بیشتر زیرآبی می‌رفتم و استرس و اضطراب رقابت بزرگ کنکور رو با کتاب‌های شعر و داستان پر می‌کردم و تهش نتیجهٔ درخشانی تو کنکور نصیبم نشد اما عوضش فهمیدم بیشترین چیزی که دوستش دارم ادبیاته و نوشتن. هنوزم در تعارض با بقیه به سر می‌برم. اونا می‌خوان ادامه بدم و مدارج عالی تحصیلی رو طی کنم و بهتر از بقیه باشم، و من احساس می‌کنم نمی‌دونم می‌خوام چی باشم؟! چون چیزی که برای من جذابه برای اونا چندان ارزشمند نیست. این روزا دارم تموم تلاشم رو می‌کنم تا به یه فصل اشتراک میون خواستهٔ خودم و انتظارات اونا برسم.
    فکر کنم بیشترین تعارض وقتی پیش میاد که دیگران مقایسه‌ات می‌کنن.
    درسته که رقابت و مقایسه تا حد کمی می‌تونه باعث برانگیختن انگیزه بشه ولی وقتی زیادی جدی می‌شه و تموم فکر و ذکر آدم رو به خودش مشغول می‌کنه ماحصلی به جز تعارض و دردماندگی نخواهد داشت.
    شاید برای اینکه رقابت جویی باعث جلو رفتن بشه اما از مسیر منحرفمون نکنه نیاز داریم که مدام به خودمون یادآوری کنیم که چرا اصلا این بازی شروع شد؟
    بعضی وقتا اونقدر خیال اول شدن جذبمون می‌کنه که تموم هویت و ارزشمندی خودمون رو به اون مقام گره می‌زنیم و یادمون می‌ره که چطور بدون اون می‌تونیم ادامه بدیم و ارزشمند باشیم.

  6. ولی گاهی رقابت باعث پیشرفت آدم می‌شود نه در حدی که آدم تلاش فردی خود را فقط قربانی جلو زدن از دیگران بکند تا جایی که حتا لذت از مسیر از یادش برود!
    هر چیزی در حد تعادل خوب است.
    عالی نوشتید استاد عزیز

  7. مطلب رقابت جویی بسیار عالی بود ، سپاس ☘️ زمانی که به این موضوع برسیم که هر شخصی منحصر به فرد است و بهترین ورژن خودش است، رقابت و مسابقه رنگ می‌بازد.
    احساس میکنم رقابت کردن با فرد دیگری یعنی محدود کردن خودمون به توانمندی یک شخص دیگر چه بسا شاید توانمندی ک مختص خودم هست بیشتر باشد.
    نمیدونم شدنی یا نه اما چقدر قشنگه” بهترین ورژن خود بودن جایگزین رقابت جویی” شود.
    بهتر از ورژن دیروزم باشم حتی یک گام،،، و این گام شاید در مقایسه با دیگری حتی ناچیز باشد اما خوشحال باشم ک یک گام بیشتر رفتم من یک شخصی با تمام ویژگی های منحصر به فرد خودم و دیگری واقعا دیگری است.
    درون آدما پر از استعداد و حرف های نگفته اس ک در هیچ کتابی و هیچ جایی نبوده و نیست، بقول اسکاول شین در کتاب چهار اثر فلورانس :جایی هست که جز تو هیچکس نمی تواند آن را پر کند.کاری هست که جز تو هیچکس قادر به انجامش نیست.

  8. سلام
    نوشته‌تون خوندم جالب بود. من هم رقابت و مسابقه رو دوست دارم و هم ندارم.
    دوست دارم چون می‌تونی تا حدودی سطح خودت رو در اون زمان خاص بدونی هر چند بازم معیار دقیقی نیست.
    از یک جهتی هم دوست ندارم؛ چون فکر می‌کنم فقط افرادی که تو اون رقابت شرکت کردن و رتبه اول، دوم و سوم شدن تلاش نکردن همه اون چند نفر که تو مسابقه بودن تلاش کردن و تا حدی قابل ستایش هستن. حتی اونی که نفر آخر شده.
    به نظرم اول و دوم و … مهم نیست. مهم اینکه تحت هر شرایطی به راهت ادامه بدیم و بری آخر خط حتی اگر از آخر اول شده باشی.
    این اتفاق افتاده. یک بار تو المپیک ۱۹۶۸ در شهر مکزیکوسیتی هم این طور شد.
    درسته مسابقه و رقابت تموم شده بود؛ ولی برای جان استان آکواری دونده سیاه پوست که لنگ لنگان و با پای بانداژ شده می‌دوید تا به خط پایان برسد تموم نشده بود. و بالاخره رسید. زمان زیادی گذشت. خورشید غروب کرد و حتی به نیمه‌های شب رسید؛ ولی او دست از دویدن نکشیده بود و همچنان می‌دوید با تمام دردی که در پاهایش احساس می‌کرد. با تمام خستگی‌های مسیر باز به راهش ادامه داد و در نهایت از خط پایان گذشت.
    نکته مهم این مسابقه این بود که تا نفر آخر از خط پایان رد نشه داوران حق ندارند زمین مسابقه رو ترک کنن.
    و نکته بعدی اینکه هیچ کس نفر اول و دوم و سوم اون مسابقه رو یادش نیست؛ ولی نفر آخر چرا و اون کسی نبود جز جان استان آکواری.
    و نکته پایانی اینکه اگر مسابقه می‌دیم حتی اگر باختیم بازم تا آخرش بریم مهم ادامه دادن نه تسلیم شدن و جا زدن.

  9. درود استاد عزیزم! مثل همیشه بدیع نوشته اید و تحلیلی که آورده اید خیلی باب اندیشه هست: اگر به فکر رقابت باشم یعنی در مسیری که دیگری انتخاب کرده گام برمی دارم و این با خلاقیت در تضاد هست.

  10. از تعاریف دقیق و علمی برونگرایی اینستکه انرژی و سوخت ادامه دادن پیشرفت عمدتا از کانتکس اطرافیان و محیط است و برای درونگرا برعکس.
    بنابراین تا حدی شخصیتیست و سخت‌تغییرپذیر. بنظرم بهترین نسخه، تقویت معنا و مفهوم زندگی و هدفه که غلابی میشه برای هرچه بیشتر، بپیش رفتن.

  11. باید برای پروانه شدن کمی در پیله ی خود بمانیم. این بازگشت به خود نیرویی شگفت را در ما بیدار می کند و آن وقت میتوانیم با حفظ فردیت خود در مسیری رو به جلو حرکت کنیم. با تکیه بر پتانسیل ویژه و منحصر به فرد خود.
    حین نوشتن، این مصرع مولانا برام تداعی شد: از خود بطلب هر آنچه خواهی که تویی…
    به نظرم درگیر سطح شدن بدون آگاهی از عمق، قطعا به غرق شدن می انجامد.
    سپاس استاد بزرگوار
    خدا قوت

  12. مثل هر صفت یا ویژگی دیگری ، مرزی میان تباه شدن وجود دارد و شکوفا شدن…
    به نظر من رقابت جویی و رقابت طلبی هم ، مردی است با پالتو خاکستری که نه آنقدر سیاه است که جوابش را ندهم و نه آنقدر سفید که اجازه وارد شدن به خانه ام را..
    صرفا با توجه به نیاز آن لحظه و آگاهی که به شرایط دارم ، با او مکالمه را شروع میکنم..
    قسمت خوب اخلاقش برای من ..
    بدی هایش برای چمدانش..

  13. سلام هرآدمی نیازبه رقابت داره،بالاخره بایداین حس رقابت جویی یک جایی ارضابشه.کاری که بایدبکنیم اینه که رقابت وازروی “بادیگران”بیاریم روی”باخودمون”.هرروزهرکاری روکه انجام دادیم یادداشت می کنیم وخودمون رورصدمی کنیم تاببینیم نسبت به روزقبل یاهفته یاماه قبل چه پیشرفتی داشتیم.

  14. چقدر جالب امروز در آزادنویسی ام اشاره ای به موضوع رقابت داشتم .
    از دوران مدرسه و بسیاری از همکلاسی هایم به خاطر همین موضوع به ظاهر ساده نفرت داشتم.
    همیشه این جمله زیر گوشمان زمزمه شده است دختران فلانی اینطور شد و نمره اش فلان بود پسر فلانی آنطور شد و کارش …
    شاید مشکل از سیستم آموزشی و تربیتی است که این احساس را در بچه ها ایجاد و پرورش می دهد .انسان ها خلق و خوی متفاوتی بایکدیگر دارند و نمی شود برای همه یک نسخه را تجویز کرد .پر و بال دادن به مسابقات رقابتی و گاهی اوقات اجبار برای شرکت در آن ها همیشه برایم زجرآور بوده و هست .فاصله گرفتن از این موضوع و عدم پذیرش رقابت در این دنیای قاضی صفت اکثرا به عنوان ترس و یا ضعف برداشت می شود اما مدت هاست که روی خودم و شخصیتم کار می کنم تا نسبت آن و نظرات دیگران بی تفاوت باشم.چه کاری است خودم را درگیر تشویش و استرسی بکنم که از آن لذت که هیچ ضرر هم می بینم .از اینکه به این موضوع اشاره کردید خیلی خوشحال شدم و فهمیدم تنها من نیستم که از رقابت خوشم نمی آید .

  15. سلام ولی چون نیاز به مخاطب دارید و به هر حال مطالبتان باید توسط دیگران خوانده شوند، دیگرانی که می خواهند مطالب کسان دیگر را هم بخوانند نا خودآگاه و چه بخواهید یا نخواهید مورد بررسی و ارزشیابی و انتخاب و به نوعی مسابقه قرار می گیرید ..
    .

  16. تجربه اینکه حسادت کنیم یا حتی بدون حس منفی فقط بخوایم بزنیم جلو رو زیاد تجربه می کنیم ولی من یکبار شدیدا در اون غرق شدم اونقدری که کاملا خودم، اخلاقم و افکارم رو فراموش کردم. این بدیهیه که ما تغییر می کنیم و این دگرگونی از یه جایی با یه اتفاقی باید شروع بشه اما تغییری که از راه حسادت و رقابت به دست میاد، چندان قشنگ نیست و چنگی به دل نمی زنه. بعد از اینکه به خودم اومدم، سعی کردم هرجا که دیدم دارم جلو میرم ولی چشمم به راه خودم نیست، اون کار رو بذارم کنار. گاها پیش اومد که دوباره وارد اون راه شدم، اما اینبار فقط می خواستم خودم اون جاده رو طی کنم، بدون شمردن قدم بقیه.

  17. سلام عرض ادب
    یادداشت امروز شما مثل همیشه تلنگر بزرگی هست . اینکه از فعالیت دیگران و چه بسا دوستانمون انگیزه گرفتن ، سندرومی هست که امثال من با اون درگیر هستیم . البته تا به همین لحظه خیلی هم برام خوشایند بود . تا اینکه الان با خوندن یادداشت شما متوجه ی نکته ی مهمی شدم که از نگاه من پنهان بوده ؛ اینکه صرفا از دستاوردهای دیگران انگیزه گرفتن باعث میشه تا قدر و منزلت اهدافمون رو فراموش کنیم و قدرت هدف های خودمون رو دست کم بگیریم . و چه بسا اصلا فراموش کنیم چون از بس فقط به دستاوردهای دیگران نگاه کردیم که حرکت کنیم نه به اهدافمون ،اونها هم از تیررس نگاهمون دور میشن .
    درواقع این نکته ی پنهان مانده ی مسیر خیلی از ماست ، در به نتیجه ی مطلوب نرسیدن هامون .
    از این به بعد هر روز باید با نگاه کردن به رویِ ماهِ اهدافمون شروع کنیم و هرجاهم که کم آوردیم دوباره گوشه چشمی به اهدافمون بندازیم و دوباره بلندشیم و ادامه بدیم . دستاوردهای دیگران هم می تونه منبعی باشه برای اینکه انرژی مثبتی بگیریم از خوشحال شدن از موفقیت دیگران .

    برقرارباشید استاد عزیزم🌿🌷🌿

  18. بسیار زیبا بیان کردین استاد،چیزی که واقعا دغدغه اش رو دارم اینه که بتونم به نسخه واقعی خودم تبدیل بشم و به شناخت عمیقی از خودم برسم و حرفی که بیان میکنم حرف خود من باشه،بدون رقابت با کسی و سعی میکنم فقط و فقط با دیروز خودم در رقابت باشم و امیدوارم همه انسان هایی که به دنبال رشد و موفقیت هستن به اون چیزی تبدیل بشن ،که باید باشن نه تقلید و رقابتی کورکورانه و امیدوارم به این مهم برسم.

  19. این دیدگاه فقط با قرار گرفتن در مسیر بدست میاد👌 و چقدر زیاد درکش ‌‌میکنم و قبول دارم. به زیباترین شکل ممکن است حس درونی که مدتیه بسیار زیاد بهش فکر می‌کنم رو توصیف کردید.

  20. چقدر عجیب. تا به حال به خارج از میدان رقابت بودن به‌عنوان یک مهارت نگاه نکرده بودم.

  21. چه تناقض جالبی
    همه ما دوست داریم منحصر به فرد باشیم و در عین حال خوی رقابتی بی انتها ما را محصور خود کرده است.
    تا وقتی که در رقابت هستیم یعنی در حال کپی برداری و قدم جای قدم دیگری گذاشتن هستیم که با روح یگانگی در تضادی بزرگ است.در میدان های مختلف زندگی ترک رقابت تنها راه رسیدن به احدیت است که مهارتی نو همراه با مراقبه میطلبد

  22. می خواستم با یکی از نسخه های شما که درباره ساخت ویدیو و پادکست و… بود، خودم را وارد رقابت با افرادی بکنم که خوب صحبت می کردند و بی هیچ واهمه ای از تپق زدن و جلوی دوربین رفتن، چند ویدیو منتشر کنم. اما وارد این عرصه که شدم هنوز چند قدمی برنداشته، از کارها و اهداف قبلی ام هم دلسرد شدم. اما دیشب که لایوتان را دیدم. این نسخه جدید را بیشتر پسندیدم. شاید اگر دور از رقابت باشم آهسته پیش بروم اما بهرحال نسخه اصلی خودم را رشد می دهم و دیگر در دور باطل رقابت که جز تنش و استرس عایدی دیگری ندارد، وارد نمی شوم. بهرحال فعلا درست نیست که وارد عرصه رقابت با ویدیوهای آموزشی بشوم. فعلا دور نقاشی، نوشتن و ابراز خودم در این حیطه است،آن هم به همان سرعت و سبک و سیاق خودم و اگر قرار باشد سرعتم را کمی بیشتر کنم از بقیه الویت های دیگر زندگی ام باز می مانم.
    سپاس از ایده های خوبتون که همیشه راهگشاست.

  23. استاد لايو بسيار بسيار بسيااااار آموزنده ديشب تان و مطالب بالا مرا ياد
    انتخاب رشته دبيرستانم انداخت. شاگرد سوم كلاس بودم در همه رشته ها پذيرفته ميشدم ولي همانقدر كه شما از الو اسفناج بدتان مي آيد و من از پيتزا، همانقدر از شيمي و رياضي و زيست متنفر بودم و با تمام اصراري كه خانواده ام داشته اند كه بايد دكتر بشوي و مهندسي هم كلاس دارد و بچه فلاني با اين استعداد كورش فلان رشته قبول شد، ولي من عاشق روانشناسي و جامعه شناسي و ادبيات بودم ، همانقدر كه عاشق قورمه سبزيم، شايد بگوييداين موضوع چه ربطي به رقابت دارد؟؟ ولي دارد!! من هميشه رقيبهاي زيادي داشتم در درس خواندن ، ولي كله شق تراز آن بودم كه اين كلمه نامبارك مرا از آنچه ميخواهم باز دارد ، هيچوقت رقيبي نميديدم ، چون من عاشق علاقه هايم بود . كتاب ، ادبيات ، شعر ، حتي داستانهاي آبكي را ترجيح ميدادم به فلان اطلاعات پزشكي و…. كه مطمئنا گاهي در زندگي به دردمان ميخورد.
    حالا از بد جامعه بعدا نتونستم شغل مورد نظرم را به چنگ بياورم( همينقدر خشن)!!! ولي خوشحالم كه بالاخره توانستم بعد سالها به علاقه ام برسم و با اينكه هنوز رقيبانم مرا به چشم يك ادم … نگاه ميكنند ولي به خود ميبالم كه خودم را اسير رقابت جهالتي نكردم.و راه كج و معوج(البته به نظر ديگران)خودم را پيش گرفتم.هر چند رقابت هميشه هم بد نيست ولي اينكه هر چيزي كه بخواهد انسان را از مسيرش خارج كند بايد پرت شود به طرفي كه چشمت به آن نيفتد.و رقابت اكثر اوقات اين نقش را بازي ميكند.
    اين بود سرگذشت و نظر من در مورد رقابت كه البته كمي هم با پرت و پلا قاطي شد.
    به بزرگواريتان ببخشيد.

  24. راستش من خودم و فقط با خودم مقایسه می‌کنم نه دیگران.
    اینطورب هم کیفیت کارام بهتر میشه و هم اینکه ذهن و روحم آرامش داره.

  25. سلام این اولین روزی هست که مطلب سایت و نگاه میکنم.واقعااا ممنونم.بی نهایت برام دلنشین بود چقدر این تفکر و تحلیل و برداشتتون و دوست داشتم.با وجود آنکه آدم جنگجویی هستم اما اهل رقابت نیستم و گاها منفعلانه عمل میکنم. نکته خیلی تامل برانگیزی برای من بود اینکه از اهداف اصیل خودم نیرو بگیرم تا سوختی بشه برای عملگراییم…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *