پارههای بیربط:
به قول رضا قاسمی مدتی این وبنویس تبخیر شد. البته هر روز به ایدههای تازهای برای اینجا فکر میکردم اما تمرکزم روی راهاندازی وبلاگ تأملات بود. سروسامانی هم به کانال تلگرام دادم.
فیلمساز محبوبم، میشاییل هانکه در مصاحبهای گفته بود: «نویسندگی را با نوشتن یاد میگیری… همهی هنرها با تمرین به بار مینشینند.»
با این حساب دورهی نویسندگی خوب باید ما به نوشتن وادارد و بیش از هر چیز روی آموزش شیوههای صحیح و اثربخش تمرین متمرکز باشد.
گاهی فکر میکنم بهکل قید گذاشتن ایموجی را در پیامهایم بزنم. 😌
ممکن است پیامهای آدم از نظر عدهای سرد و بیروح بهنظر برسد یا موجب سوء تعبیر شود، ولی چه باک. خوش دارم فقط روی کلمهها حساب کنم. 😉
و بله، وبلاگم هفت ساله شد. هفت سال بیوقفه در اینجا نوشتم. و امروز با امیدی بسیار بیش از پیش دوست دارم هر روز در اینجا چیزی هوا کنم.
حالیا، بعد از هفتسال وبلاگیدن، برای معرفی کوتاهِ سایت عبارت زیر را نوشتم که به نظر بهتر از هر چیزی توصیفکنندهی محتوای آن است:
نویسندگی: اصول و مسائل
روزهای سختی را میگذرانم. ببخشید اگر انبوه کامنتهای شما پشت صف مانده و هنوز مجال پاسخ آنها فراهم نشده.
گاهی فقط بنشین. هیچ کاری نکن. مسئله همین هیچ کاری نکردن است. بنشین و هیچ کاری نکن. کیست که این روزها هیچ کاری نکردن بلد باشد؟ کیست که تاب نشستن و با خود بودن داشته باشد؟
10 پاسخ
هفت سالگی وبلاگتون مبارک
انشالله که روزهای سخت هم می گذرد.
سپاسگزارم لیلا جان.
این روزها برای من و خیلی های دیگر به همین روال میگذرد. از دوستانم شنیدهام حال و اوضاعم بسیار در هم پیچیده شده. از خدا که پنهان نیست از شما چه پنهان میگویند سرعت زمین زیاد شده و اوضاع خوب یا بدی که قرار بوده در طول 4 یا 6 ماه بر سر ما نازل شوند در مدت کوتاه تری خود را بر زندگی ما هوار میکنند. برای گذر از این دوره مراقبه های طولانی پیشنهاد میشود. به آرامش درون و بیرون ما کمک میکند.
آنچه در بیرون تو بر تو میگذرد، در اثر آن چیزی است که از درون تو بر میخیزد.
سس ماست لازم شد.
زندگی به هر حال جریان دارد. من نمی دونم روزهای سخت رو از چه جهت ذکر کردید؛ چون جنس هر سختی با سختی دیگر متفاوت هست. سختی مالی؟اگر سختی مالی باشه، من تجربه خودم رو میگم: برو کار می کن مگو چیست کار/که سرمایه جاودانیست کار. یک برههای سه ماه در بازار 15خرداد در یک رستوران، به معنی واقعی کارگری می کردم. اما سرم بلند بودم دستم در جیب پدرم نیست یا جلوی کسی دراز نیست.
سختی عاطفی: تا چه باشد و چی ببینیم و چی فکر کنیم!
سختی خیلی زیاده!
نمیخوام هم کلیشه ای بنویسم: ان شالله بگذره و این حرفها..
اگر حس کردید کمکی از دست برمیاد، برایم بنویسید خصوصی. یا ایمیل بزنید.
دوستی های واقعی برای روزهای سخت هم هست…
سلام استاد حالتون چطوره؟
هفتسالگیتون مبارک
هفت سال تلاش
رنج و زحمت
مبارک شما و تیم شما💐🦋
روزهای سخت هم میگذرن
مثل روزهای خوب
نگاه خدا هر لحظه همراهتون. 🤲🏻😊
سلام زهرا جان
همیشه از دیدن اسمت خوشحالم میشم.
تو از دوستان مهربان و بسیار عزیز من هستی.
تولد وبلاگتون مبارک. لیلینلین👏👏. امیدوارم ۱۲۰ ساله بشه. و در مورد روزهای سخت، امیدوارم نوشتن چنان قدرت شما رو زیاد بکنه که دیگه حنای روزهای سخت پیش شما رنگی نداشته باشد به سوی چراغ اتاقم🤲
پایدار باشید🌺
«و بله، وبلاگم هفت ساله شد. هفت سال بیوقفه در اینجا نوشتم.» چه جملات لبخندآوری.
وقتی این جملات رو میخونم، تلاش رو میبینم که از دریچهی این جمله برام بای بای👋 میکنه و میگه منم که این جمله رو ساختما.
استاد هفتسالگی وبلاگتون مبارک💚🌷.
نشده که کامنت تشکری براتون بنویسم، گمونم این پست و این روز بهانهی خوبی باشه.
استاد متشکرررم، برای همهچیز.
با 30 تریلیون سلولم ممنون ازتون.
آشنایی با شما و مدرسهنویسندگی دنیای بزررگی رو به روی من گشود. دنیایی که بزرگیش منو شگفتزده و شگفتانگیزیش بزرگم میکنه.
شما باعث شدین نوشتن رو در ابعاد گستردهتری ببینم و بفهمم نویسندگی تنها نوشتن نیست.
فهمیدم که نویسندگی یکی از علایق کوچیک من نیست، بلکه اون چیزیه که همیشه میخواستم.
ممنون و خوشحالم از بودن در جمعی که در حین به رخ کشیدن ندانستن و ضعفم، به من قدرت یادگیری و رشد میده.
جمعی که تو را با انچه که نمیدانی نمیدانی و آنچه که نمیدانی میخواهی روبرو میکند 😁❤.
30 تریلیون سلول جسم و روحم مجدد تشکر میکنن، اینبار از خودمم بابت کلیک روی اون مستطیل قرمزرنگِ ارسال درخواست مصاحبه سپاسگذارن.
با آرزوی آرامش، لبخند(از نوع عمیقش) نگجیدن در پوستتان و نپوستیدن در گنجتان.
راستی استاد، همهی ما میدونیم که شما متخصصِ تبدیل سختیها به نور هستین.
الهه جان
از تو بینهایت سپاسگزارم به خاطر این پیام پر از مهر و انرژی.
تو از پدیدههای سال بودی.
من کیف میکنم از دیدن این ذوق و تلاش تو.
میدونی که با تداوم میتونی نویسندهی خیلی خوبی بشی.