تا حالا توی مهمانی لباستان لکه برداشته؟
معمولاً چنین لکهای جز خود ما به چشم هیچکس دیگری نمیآید، ولی همان لکۀ کوچک تا پایان مهمانی تمرکز ما را به هم میریزد.
در میان خوانندگان این سایت افراد مستعدی را سراغ دارم که هر کامنت آنها مثل یک یادداشت عالی و خواندنی است؛ اما از راهاندازی وبلاگ خودشان طفره میروند و به خاطر ترس از نگاه دیگران سالهای سال تعلل میکنند تا شمع ذوقشان فروکش کند؛ درصورتیکه اگر وبلاگ یا کانال خودشان را راهاندازی کنند بهسرعت مخاطبان خوبی پیدا میکنند و طی روند نشر نوشتههایشان بهتر و بهتر شود.
یک طرف دیگر ماجرا هم این است که بسیاری از ما خودمان را مرکز جهان میدانیم. نتیجۀ این توهم این است که فکر میکنیم کل زندگی ما زیر نظر دیگران است، درصورتیکه دیگران در این فکر هستند که در از نظر ما چگونه به نظر میرسند. هیچکسی حوصلۀ این را ندارد که تکتک اعمال و رفتار ما را زیر نظر بگیرد.
سی. جویبل. سی میگوید: ناشادترین مردم در جهان آنهایی هستند که بیش از همه نگران این هستند که دیگران دربارۀ آنها چه فکر میکنند.
بی خیال لکهها، از مهمانی لذت ببرید.
18 پاسخ
دقیقا به نکته قابل توجهی اشاره کردید
art of start…
یه وقتایی هم واسه اینه که میترسیم با استقبال کمی مواجه بشه و بخوره تو ذوقمون…صبور نیستیم که پله پله جلوبریم میخوایم اولین چیزی که انتشار دادیم با کامنتها و لایک های فراوانی روبرو بشیم و اگه اینطوری نشه کلا حسش میره…البته خیلیها هم هستند که نوشته هاشون عالیه و اینکه تایکی دوسال پیش دنبال کننده ی زیادی نداشتن ولی الان نویسنده ی معروفی شدن … مسئله اینجاست که فرصت دیده شدن به خودمون نمیدیم…
دقیقاً، باید به خودمون قرصت دیده شدن بدیم بشری جان
بهترین راه اینه که شروع کنی …
اولش خوب پیش نمیره …
شاید گاهی ناامید کننده باشه …
شاید گاهی بازخوردهای بد و تند بگیریم …
شاید اصلا هیچ بازخوردی نگیریم …
ولی باید ادامه داد …
چون کم کم همه چیز خوب میشه …
آروم آروم …
دقیقا مثلا یک حرکت کوچیکی که انجام میده یا یک سوتی کوچیکی که ادم میده خیلی معذب میشه درحالی که دیگران اصلا یادشون نمیمونه و ما بیخودی خودمونو اذیت میکنیم با این افکار
سلام و وقت بخیر خدمت شما جناب کلانتری عزیز
حرف شما کاملا درست هست منتها برای زمانی که ادم میخواد تصمیم جدی بگیره برای نوشتن در یک موضوع مشخص و به تبع مطالعه در اون شاخه وسوسه ها و نظرات دیگران سرازیر میشه که چرا این مورد و چرا اون مورد نه ! و وقتی هنوز تردید داری از درون برات تصمیم گیری سخت میشه و کلن کار رو میذاری زمین ! به شخصه در این مورد فکر می کنم نیاز به راهنمایی دارم که چطور این اطمینان درونی حاصل بشه راه انتخابی همینه و مصمم مسیر رو تا انتها برم !!
خیلی وقت بود که میخواستم این سوال رو بپرسم از شما و یا تلگرام پیام بدم منتها دیدم تلگرام شاید سرتون شلوغ باشه و اینجا سریع تر کامنت دیده میشه …
ممنون میشم یه راهنمایی بفرمایید در خصوص این مشکل انتخاب مسیر ثابت !
سلام به دوست نازنیم
من از دیدن کامنت های شما خیلی خوشحال میشم.
اما در جواب سوال شما:
من به شخصه افزایش کمیت رو کمک کننده میدونم.
تا جایی که میتونید تولید کنید، کار زیاد باعث میشه همه ترس ها بریزه.
زیاد بنویسید، حتی شده مزخرف، به مرور میشه از دل همین مزخرفات طلا بیرون کشید.
باز دربارۀ این مسئله بنویسید برام، اگر ابهامی توی ذهنتون هست.
سلام خدمت شما جناب کلانتری عزیز
شما به بنده همیشه لطف دارید .
از زمانی که این کامنت رو گذاشتم فکر میکنم 50 درصد ترسم ریخت : )) چون فعالیتم رو بیشتر کردم ( و خب از درونم این پیام سال هاست به من میرسه که باید در حوزه ی آموزش حقوق بشر کار کنم و فعالیت کنم هر چند در کشور ما حوزه ای هست که خیلی خیلی باهاش زاویه دارن مردم و مسئولین !!)
و حتی یک ایده ای داشتم که ماه ها به تعویق می انداختم بخاطر همین تردید ها و الان مصمم شدم برای اجرایی شدنش و پلن رو طرح کلی اون رو هم روی کاغذ آوردم …
و الان دو روزه باز وبلاگ رو به روز کردم هر چند شاید خیلی مطلب از نظر خودم دل نشین نباشه منتها به قول شما چرند می نویسیم تا بالاخره اون جملات طلایی از دلش بزنه بیرون … و خب مثل همیشه مطالعه رو در دستور کار دارم و در راستای موضوعاتی که میخوام بنویسم ایده میگیرم و یادداشت می کنم و بسط میدم … و کانال تلگرام رو هم سعی میکنم مرتب مطلب بذارم
خلاصه فعالیت رو به طور جدی شروع کردم 🙂
معصومه عزیز
خیلی خوشحال کننده بود کامنتت.
حوزه حقوق بشر خیلی جذابه، حتماً فعالیت در این زمینه رو جدی بگیر.
من کانال و وبلاگت رو دنبال میکنم. و مطمئنم روز روز بهتر و حرفه ای تر میشی.
” اگر هم گه گداری می شنوید که یک نفر درباره شما آنطور فکر می کند معنیش این نیست که آن شخص واقعا درباره شما فکر کرده است. بلکه معنیش اینست که آن شخص دوست دارد بداند دیگران درباره اینکه آن شخص درباره شما آنطور فکر می کند چطور فکر می کنند. یا اینکه دوست دارد دیگران درباره او آنطور فکر کنند که از آنطور فکر کردن او درباره شما برداشت می شود”
متن فوق را من عینا از یک وبلاگ کپی پیست کردم . چون از آن خوشم آمد .خیلی وقتها که میخواهم مطلبی بنویسم سریعا یاد ضرب المثل یا گفته ای میافتم که با بیانی شیوا تر از من موضوع را بیان کرده .و بناچار فقط لینک آن را مینویسم
عالی بود مرتضی جان.
نگاه نگاه است و همه زندگی ما در نگاه ها جاریست و این جنگ بین نگاه دل و نگاه سر است که وادی فکر و خیالمان را به ویرانه ای از هیچ می رساند
شاهین جان ممنون بابت پست عالیت.
واقعیتش اینه که ،این نکته ای که ذکر کردی روبارها به قلم های مختلف شنیدم و تا حدودی هم از شر مصائب این نوع تفکر خلاص شدم ،ولی تا شرایط ایده آل به نظر خیلی فاصله دارم.
سوالی که ازت دارم مربوط میشه به راهکارهای عملی اجرای این مدل ذهنیه.ممنون میشم راهنماییم کنی
امید جان
سپاس از محبتت
سعی میکنم در قالب یک پست برات بنویسم.
دقیقا…. ما همیشه اونقدر به این مساله فکر میکنیم که سالهای زیادی از عمرمونو از دست میدیم😔
بسیار عالی .
واقعا درسته ; بدترین حالت ماجرا همینه که توهم لکه وجود داشته باشه , نه خودش.
سلام و وقت بخیر
بنظر من هم این جمله درسته و متاسفانه بطرز وحشتناکی در آداب ، رسوم ، سنت و افکار مردم ما ریشه گرفته، تربیت براساس خوب یا بد مطلق ، تربیت براساس کمال گرایی منفی و بی نقص بودن بزرگترین درد جامعه ماست.
با این که خودمان هم به این واقفیم که چه در رؤیا و چه در واقعیت ، آدمی با همین نقص ها و تنش ها و دیوانگی هایش زیباست!
این پست مرا یاد شخصیت جولی آبوت می اندازد! تنها وجه تمایز قهرمان داستان بابا لنگ دراز همین تفاوت ، نقص و دیوانگی های شخصیت است! به قول دبی فورد فقط وقتی از هر نظر کامل هستیم که نیمه تاریک وجودمان را بپذیریم و در آغوش بگیریم!
ممنون از مطالب عالی و چالش برانگیزتون