بخش اول و دوم گفتگو با علی اکبر قزوینی را در لینکهای زیر بخوانید:
مصاحبهای که با خواندن آن درسهای تازه و شگفتانگیزی یاد میگیرید
کیمیاگر چگونه زندگی شما را متحول میکند
گفتوگو با علی اکبر قزوینی
بخش سوم و پایانی:
میخواهم نظرتان را راجع به کار گروهی بدانم. باور عمومی بر این است که کار آموزش، بهتر است به صورت فردی برگزار شود. شما جدیداً به سمت کار گروهی روی آوردهاید. فکر میکنید چه چیزهایی فعالیت گروهی را تهدید میکند؟
بسیاری از کسبوکارها را در کشورهای دیگر میبینیم که سالها دوام آورده و از نسلی به نسل دیگر منتقلشدهاند ولی در اینجا میبینیم که عمر کسبوکارها خیلی زیاد نیست.
من فکر میکنم چون مهارتهای ارتباطی ما ضعیف است، به همین علت در کار گروهی ضربه میخوریم. یکی از جنبههایی که باعث این مشکل میشود، فرهنگِ «تعارف» است.
اگر یاد بگیریم که انتظارات خود را درست و مؤدبانه بیان کنیم بسیاری از مشکلات حل میشود. ما تا زمانی که بر خجولی و تعارفات معمول غلبه نکنیم، نمیتوانیم کار گروهی خوبی انجام دهیم.
هر یک از ما تواناییهای محدودی داریم. نمیتوانیم همه نوع کاری را بهتنهایی انجام دهیم. تعاملِ تیمی است که کار را پیش میبرد.
با توجه به اینکه من کانادا بودم و بهتنهایی کار را پیش میبردم به این نتیجه رسیدم که با کار کردن بهتنهایی تا حدی میتوانم موفق باشم و اگر میخواهم وارد ساحت دیگری شده و ضمن تأثیرگذاری بیشتر روی مخاطب، درآمدزایی بهتری هم داشته باشم، قطعاً باید کار تیمی انجام بدهم.
چشمانداز من این بود و تصمیم گرفتم کار را با کسی که ارتباط نزدیکی با او دارم انجام دهم. انتخاب همتیمی بسیار مهم است. باید وقت بگذارید، استراتژیها را بچینید و بتوانید ارتباط خوبی باهم برقرار کنید.
باید بتوانید تشخیص دهید که همتیمی شما برای پروژهای کوتاهمدت میتواند همراه خوبی باشد یا برای پروژهای بلندمدت هم میتوان روی این تیم حساب باز کرد؟
ما در تشکیل تیم مهارت زیادی نداریم. در کانادا برای استخدام شدن، باید دورههایی گذرانده شود تا نحوۀ رزومهنویسیِ درست را آموزش ببینید. بعد از رزومه، مصاحبۀ کاری است. گاهی شما باید با چند نفر مصاحبه کنید زیرا به هر حال روی شما سرمایهگذاری میشود. خیلی وقتها ما کار کردنِ حرفهای را بلد نیستیم و بهاشتباه، گمان میکنیم نمیتوانیم از عهدۀ کار تیمی برآییم.
اگر اینطور بود بسیاری از ایرانیهایی که به کشورهای دیگر میرفتند، نمیتوانستند به خوبی در قالب تیم کار کنند. مشکل ما این است که درست ارتباط برقرار کردن را بلد نیستیم. نمیتوانیم انتظارات خود را به راحتی بیان کنیم و درعینحال دیگران هم ناراحت نشوند.
درجایی که زندگی میکنم، اغلبِ مدیرانِ شرکتها جلساتی را به صورت هفتگی با تکتکِ کارمندان برگزار میکنند و از افراد میخواهند که دوبهدو نظرات و انتظاراتشان را بیان کنند. بسیار مهم است که توقعات دیگران را بشنوید و در ازای ارزشی که ایجاد میکنید، توقعاتی داشته باشید.
اگر بخواهم نمونۀ کسبوکاری موفق را نام ببرم، آقای محمدپیام بهرامپور را مثال میزنم. ایشان با وجود سن کمی که دارند و بدهیهایی که داشتند، توانستهاند موسسهای آموزشی راهاندازی کنند که در حال حاضر روند حرکتی بسیار خوبی دارد و بدون وجود ایشان هم موسسه کار خود را انجام میدهد. ایشان همکارانی دارند که ارتباط بسیار عالی با مجموعه دارند و زحمت زیادی میکشند.
این نتیجۀ خوب، در گرو زمان و انرژی زیادی است که ایشان برای مدیریت خوب و انتخاب کارکنان مناسب و همچنین نحوۀ برقراری ارتباط درست در موسسه گذاشتهاند.
قطعاً اگر آموزش ببینیم، میتوانیم گروه کاری خوب ایجاد کنیم. ما بدون داشتن گروه کاری خوب نمیتوانیم موفقیت بزرگی به دست بیاوریم. درنهایت میتوانیم کاری یک نفره را به ثمر برسانیم که کاملاً متکی به خودمان است و در صورت هرگونه بیماری ما، سیستم متوقف و جریان درآمدی قطع میشود و با مرگ ما از بین میرود.
ما باید ببینیم چه دیدگاهی به کسبوکارمان داریم. آیا میخواهیم کاری را راهاندازی کنیم که بعد از ما همچنان ادامهدار باشد؟ شرکتی مانند اپل، درست است که بعد از استیو جابز، دیگر شرکت قبلی نیست اما مهم این است که همچنان پابرجا باقیمانده است.
متأسفانه کمبود مهارتهای ارتباطی در قشر فرهنگی ما بسیار وجود دارد. کسانی که هنرمند، نویسنده و شاعر هستند و باید جریانساز باشند و بر افکار دیگران تأثیر بگذارند، نمیتوانند درست در کنار هم کار کنند. نمیتوانند صریح خواستههای خود را بیان کنند و یا راحت نقد کنند و بعدازآن صحبتهای نامطلوبی در حاشیه، ردوبدل میشود.
چه کسانی در فضای آموزش ایران هستند که کارشان موردپسند شماست و آنها تحسین میکنید؟
یکی از آفتهای دیگر فرهنگی جامعۀ ما، همین است که قدرت تحسین کردن دیگران را نداریم و تنها کار خودمان را خوب و مطلوب قلمداد میکنیم. بسیاری از افراد در صنف خود، به جای تعریف کردن، بدگویی میکنند.
کسانی که من کارشان را دوست دارم و آنها را دنبال میکنم: آقای ژان بقوسیان در کار خودشان بسیار حرفهای هستند من از آموزشهای ایشان در کار خودم استفاده میکنم. آقای علی حاجی محمدی درزمینۀ وردپرس، درجهیک و دوستداشتنی هستند. آقای محمدپیام بهرامپور درزمینۀ مهارتهای ارتباطی و فن بیان فعالیت میکنند و به نظر من در زمینۀ آموزش کشور یکی از نوابغ هستند.
استاد محمود معظمی که با ایشان سالها کار کردهام و به نظرم در زمینۀ فروش، آموزشهای بینظیری ارائه میکنند. استاد آزمندیان را دورادور دنبال میکنم و اصیل بودن را در آموزشهای ایشان هم دیدهام.
آموزشها و کانال آقای شاهین کلانتری را میپسندم. به این دلیل که مدتهاست این کانال را دنبال میکنم و «ثبات در مسیر درست» را در آن میبینم.
خانم آناهیتا چشمه علایی در زمینۀ آموزش به خانمها مشغول فعالیت هستند و آموزشهایی ارائه میکنند که شبیه خودشان است.
هر ایرانی که در مسیر توسعه فردی است ممکن است دغدغۀ مهاجرت را داشته باشد. بسیاری از کسانی که مهاجرت کردهاند، ارتباطشان کاملاً قطعشده و عدهای هم برعکس، با مهاجرت فعالیتهای بهتری انجام دادهاند. راجع به شما میتوان گفت که همچنان در فضای ایران هستید. کانال تلگرام دارید و دورههایی برای دوستان ایرانی برگزار میکنید. ترکیبی از این دو حالت است.
راجع به فضای جدید مهاجرت برای ما بگویید. شما 3 سال است که مهاجرت کردهاید. جنس این مهاجرت متفاوت است با کسی که مثلاً دهۀ 60 از ایران رفته. پیشنهادی دارید برای کسانی که در فکر مهاجرت هستند؟
در حال حاضر وجود اینترنت، دنیا و بسیاری از مناسباتِ آن را دگرگون کرده و مهاجرت هم بسیار متفاوت شده است. شما بهسادگی میتوانید با استفاده از نرمافزارهای مختلف همزمان ارتباط تصویری داشته باشید. این چیزی است که زمانی در داستانهای علمی تخیلی وجود داشت.
لازم است خودمان را بهتر بشناسیم و ببینیم چه چیزی ما را خوشحال میکند، چه چیزی ناراحتمان میکند. از خودمان بپرسیم: چه چیزهایی برایمان معنادار است؟ اگر زمانی بود که فقط امکان برقراری ارتباط تلفنی با ایران بود، من شخصاً نمیتوانستم در کشور دیگری دوام بیاورم.
من دغدغۀ ایران را بسیار زیاد دارم و ایران را بهشدت دوست دارم. علیرغم اینکه زودتر از 37 سالگی میتوانستم مهاجرت کنم، این کار را نکردم. مهمترین دلیلش، همین عشق و علاقۀ زیادم به ایران بود.
ولی الآن قضیه فرق میکند. شما میتوانید در کافیشاپ استارباکس بنشینید و ارتباط و هماندیشی مستقیم با ایران داشته باشید. این امکان بسیار ویژهای است که برای برقراری ارتباط با دوستان و خانواده ایجاد شده است.
همین امر، فضای مهاجرت را بسیار تغییر داده؛ اما درعینحال مهاجرت چیزهایی دارد که همیشگی است. شما در جایی زندگی میکنید که سرزمین خودتان نیست؛ مانند این است که شما درختی را از خاک خودش بیرون بیاورید و بخواهید در سرزمین دیگری آن را بکارید تا میوه بدهد. این امر، زمان میبرد.
مهاجرت در هر حال سختیهایی دارد حتی اگر با پول و درآمد کافی مهاجرت کنید. و اتفاقاً من برای تجربه کردن جامعۀ جدید، پولِ زیاد را مناسب نمیبینم چون بین شما و جامعه، حجاب ایجاد میکند.
با داشتن پولِ زیاد، عملاً به مشکلات کمتری برمیخورید و مانند توریست با جامعه برخورد میکنید. فقط میتوانید «سطح» جامعه را ببینید اما اگر احساس کردید پولتان روبه اتمام است و ناگریز هستید که در فروشگاهی کار فروشندگی انجام دهید، آن وقت میفهمید مهاجرت چیست.
هدف از مهاجرت این است که با جامعهای جدید آشنا شوید. من همیشه به این فکر میکردم که چه چیزهایی باعث شده که کانادا جهان اول باشد. یکی از مهمترین دلایل آن را، در ارتباطی که با جامعه داشتم پیدا کردم.
یکی از این دلایل را میتوان توانایی کار گروهی آنها و برقراری ارتباط درست بیان کرد. احترام به حقوق دیگران و رعایت آن در فضاهای عمومی مانند مترو و خیابان، بسیار بارز است. اگر دنبال یادگرفتن از جامعۀ جدید باشید، میتوانید چیزهای زیادی یاد بگیرید و اینها را به تجربیات خود اضافه کنید.
اگر بخواهم در رابطه با درآمدزایی بگویم، تجربۀ من نشان میدهد برای کسی که حداقل دو دهۀ ابتدای عمرش را در ایران زندگی کرده، بهترین جای پولسازی ایران است؛ یعنی این قدر که شما در اینجا فضای پولسازی دارید، در هیچ کشور دیگری نخواهید داشت.
من این موضوع را در قالب مقالهای تحت عنوان «بهترین جا برای پول درآوردن کجاست؟» نوشتم که در مجلۀ خلاقیت هم چاپ شد.
از مهمترین دلایل این امر میتوان به زبان، فرهنگ، آشنا بودن با قوانین کشور و بازار بکری که در ایران وجود دارد، اشاره کرد. در کانادا بههیچعنوان اینطور نیست. بسیاری از بازارها اشباعشده هستند.
شما نمیتوانید بهتنهایی موفق شوید؛ لازم است ارتباطاتی (Network) داشته باشید. در فضای ایران امکان برقراری ارتباط با دوستان دیگر به راحتی وجود دارد. ولی در کشور دیگر کسی شما را نمیشناسد. برای یک ارتباط ساده لازم است بارها ایمیل بزنید و منتظر باشید تا شاید جواب بگیرید.
گاهی ما فکر میکنیم اگر در کانادا باشیم (که مثلاً مشکلی برای گذاشتن یک اپلیکیشن در اپ استور نداریم)، کافی ست اپلیکیشنی درست کنیم و یک دلار قیمتگذاری کنیم و یکمیلیون از آن را بفروشیم و یکمیلیون دلار درآمد داشته باشیم!
ما نگاه نمیکنیم در کنار این نمونههایی که موفق شدهاند، صدها و هزاران نفر هستند که این کار را سعی کردهاند انجام دهند و «موفق نشدهاند». ما برای شروع کار، فقط به موفقها توجه میکنیم و دنبال غیرموفقها نمیرویم. درحالیکه اگر این کار را انجام دهیم، جلوی شکست خودمان را خواهیم گرفت.
ایرانیایی که من در آنجا میبینم که از عهدۀ زندگیشان (از لحاظ مالی) برآمدهاند، بیشترشان کسانی هستند که در شرکتی استخدام شدهاند؛ اما کار کردن به این شکل درنهایت باعث میشود شما گذران زندگی داشته باشید نه اینکه صاحبِ بیزینس بشوید. برای اینکه شما کسبوکاری راهاندازی کنید، در آنجا خیلی سختتر این اتفاق میافتد.
برای همین ایرانیانِ زیادی هستند که در کشورهای دیگر زندگی میکنند، اما از ایران کسب درآمد میکنند و آنجا هزینه میکنند.
سؤال آخر: فارغ از هر کاری که انجام میدهیم، به نظر شما مهارت نویسندگی چقدر میتواند به ما کمک کند؟
فکر میکنم مهارت نویسندگی از مهارتهای مهمی است که باید بلد باشیم. این مهارتی است که در مدرسه به ما آموزش نمیدهند.
کمترین عایدی که نویسندگی دارد، مکتوب فکر کردن است. اینکه ما فکرهایمان را بر روی کاغذ بیاوریم.
بارها برای من پیشآمده که میخواستم مقاله یا حتی پست تلگرامی بنویسم اما جریان فکری مغشوش، اجازه نمیدهد. شما تنها تصویری گنگ از افکارتان دارید اما زمانیکه شروع به نوشتن میکنید، جریان مسیر فکری برایتان مشخصتر میشود.
یکی از بهترین راهها برای اینکه بفهمیم چگونه فکر میکنیم، نوشتن است. چون کلمه، تجلیِ فکر ماست؛ فکری که یک انرژی و ناملموس است. درواقع کلمه، فکر را در جهان ماده متولد میکند و آن را از ساحت ماوراءالطبیعه و غیرمادی به ساحت مادی میآورد.
پس ما اگر مهارت نوشتن و مهارت تبدیل فکر و احساسمان را به کلمات بلد باشیم، اول از همه به خودمان کمک کردهایم. عموماً آدمهای موفق را هم که رصد کنید میبینید که با نوشتن سروکار داشتهاند. از خاطرات روزانه نوشتن تا نگارش کتاب و مواردی از این دست.
زمانی نوشتن برای قشر خاصی از جامعه بود و مردم عادی خیلی با نوشتن عجین نبودند. در حال حاضر بازار خوبی وجود دارد برای اینکه شما تجربۀ زیستهٔ خود را به افراد دیگر منتقل کنید. میتوانید در این راه از نوشتن استفاده کنید.
لازم نیست همه کتابهای پرفروش بنویسند. شما ممکن است یک وبلاگ یا وبسایت داشته باشید و نکات مربوط به زندگی و کارتان را در آن بنویسید. در جهان غرب، بسیاری از کتابهای منتشرشده مربوط به افراد تأثیرگذار و شناختهشده نیست. هرکسی میتواند این کار را انجام دهد و افکارش را با نوشتن، در برابر از بین رفتن محافظت کند.
مخصوصاً در جامعۀ ما که فرهنگ شفاهی خیلی فراگیرتر از فرهنگ مکتوب بوده، بسیاری از تجربهها به دلیل ننوشتن از بین رفته است.
ما اگر کلمات ادیبانی مانند مولانا و حافظ را نداشتم، ارتباطمان با آنها قطع میشد. برای دیدار با مولانا و ادیبان دیگر، نیاز نیست بر سر مزارشان برویم. هر بار که مثنوی را باز میکنیم، با مولانا دیدار میکنیم. هر بار که بیتی از شاهنامه میخوانید، با فردوسی صحبت میکنید. این امر از لحاظ تاریخی و فرهنگی به ما کمک کرده است.
نوشتن کار راحتی نیست. من هر بار که میخواهم مقالهای بنویسم، همچنان برایم کار سختی است چون اگر بخواهیم فرآیند احساسیِ فکر کردن را در قالب کلمات بریزیم، نمیتوانیم به عنوان کاری راحت و پیشپاافتاده به آن بنگریم.
نوشتن کمک میکند تا بیشتر شبیه خودمان شویم و با انجام این کار متمایز خواهیم شد. یکی از مواردی هم که کمک میکند نوشتن ما تقویت شود، مطالعه کردن است. آدمهایی بهتر مینویسند که بیشتر بخوانند.
منظور از بیشتر خواندن، خواندنِ کمّی نیست. اینکه بیشتر کتابهای خوب و کیفی بخوانیم و درست بخوانیم، مهم است. صرفاً نباید در اینستاگرام و تلگرام دنبال مطلب باشیم. باید کتابهای خوب بخوانیم. داستانهای کلاسیک و شعرهای قدیمی را بخوانیم.
اینها فکر ما را غنیتر میکند و فکر غنیتر، خروجی بهتری خواهد داشت.
5 پاسخ
جناب کلانتری عزیز
ممنون از سایت خوب و پرمحتواتون
در این مورد مقاله ای را در سایت ” ایران مدیر ” دیدم که در مورد 17 ایده خودکارسازی درآمد دوم نوشته شده بود. گفتم شاید برای خوانندگانتون که در مورد درآمد دوم کنجکاو هستند جالب باشه.
لینکش را به اشتذاک میگذارم
سلام و …
پر کردن این سه نقطه کار سختی در شرایط فعلی برای من هست چون وقتی با مطلبی مواجه می شوم که چند وقت منتظر خواندش بودم ،بیان کردن هیجانات درونی ام در قالب چند جمله مثل “تشکر می کنم”یا ” مطلب مفیدی بود” راضی ام نمی کند و حتما باید چند خطی بیشتر بنویسم. دو اتفاق خوب کنار هم پیش آمد یکی اینکه من از طریق سرچ گوگل با تلگرام شما آشنا شدم و دیگری این مصاحبه بود که بسیار به دلم نشست. به دل نشستنش از این جهت هست که جواب های بعضی سوالاتم را در این پرسش و پاسخ های شما و آقای قزوینی گرفتم. ممکن هست شخص دیگری این مطلب را بخواند و به دلش ننشیند چون چیزی به دل آدم می نشیند که جدا از اینکه از دل نویسنده برآمده باشد یک وجه اشتراکی بین خواننده و نویسنده باید وجود داشته باشد که گاهی حتی ممکن است در ضمیر ناخود آگاه ما باشد. پیگر مطالبتان از طریق شبکه های اجتماعی هستم درود فراوان بر شما و تیم مدرسه نویسندگی
سلام مریم خانم کمایی عزیز
خوشحالم که گوگل دوست عزیزی مثل شما رو به ما رسونده.
چه خوب این مصاحبه براتون مفید بوده.
من رو از نظرات خوبتون بی نصیب نذارید.
ارادتمندم.
مصاحبه خیلی خوبی بود. از هر سه قسمت بهره بردم. ممنونم
باسلام و قدر دانی از ثبت مصاحبه آقای قزوینی خیلی عالی و گویا وتشکر از ایشان بخاطر اینچنین زیبا بیان کردن