بخش اول گفتگو با علی اکبر قزوینی را در لینک زیر بخوانید:
مصاحبهای که با خواندن آن درسهای تازه و شگفتانگیزی یاد میگیرید
گفتوگو با علی اکبر قزوینی
بخش دوم:
کارهای شما را که میبینم، از کتاب «لقمه کردن فیل» تا کتاب «چرا مدام خستهایم» و دورۀ افسانۀ شخصی و همچنین کارهایی که راجع به فروش انجام دادهاید، به این نتیجه میرسم که تنوع کاری شما زیاد است. اعتقاد برخی افراد بر تمرکز است. اینکه موضوعی واحد انتخاب شود و صرفاً روی آن کار شود. برخی هم مانند شما متنوع کار میکنند. راجع به استراتژی شخصی خود بگوید. پیشنهاد شما برای کسانی که میخواهند در حوزۀ آموزش کار کنند چیست؟ اینکه متمرکز روی موضوعی خاص کار کنند یا تنوع داشته باشند؟
فکر میکنم کاری که انجام میدهیم بهنوعی با شخصیت ما مرتبط است. بعضیها میتوانند در یک مسیر مشخصشده حرکت کنند و این روند برای آنها جذابیت بیشتری دارد.
برای شروع کار، من همواره این سؤال را از خودم میپرسیدم که در کدام حیطه فعالیت کنم. من به هنر، توسعۀ مهارتهای فردی، فروش، ادبیات و کتاب علاقهمندم.
بهدور از ریا، من خودم را یک روشنفکر میدانم که روی موضوعات مختلف کار میکنم. ولی این را نمیتوانم به افراد مختلف توصیه کنم که تنوع کاری داشته باشند. در حال حاضر هم که فعالیتمان را به سمت مدرسۀ تحول فردی سوق دادهایم و میخواهیم جدیتر روی آن کارکنیم، قرار است صرفاً روی بحث تحول فردی، تمرکز کنیم.
اما پیشنهاد میکنم اگر افراد میخواهند وارد کسبوکار آموزشی شوند و قرار است حوزهای را آموزش دهند که هم اثرگذار باشند و هم درآمد خوب داشته باشند، بهتر است وارد حیطۀ خاصی شوند. باید این حیطه، این قدر برایشان جذاب باشد که احساس کنند میتوانند سالها و سالها در رابطه با آن مطالعه داشته باشند و آموزش ببینند، به طوری که برایشان خستهکننده نباشد.
اگر این حوزه را پیدا کرده و تلاش کنند کاری متفاوت در آن انجام دهند، میتوانند در آن زمینه به موفقیت برسند. من تأکید زیادی روی این قضیه دارم که در هر کسبوکاری که میخواهیم وارد شویم، در پی یافتن گوهر درونیمان باشیم.
شرکت اپل و سامسونگ را باهم مقایسه کنید. هیچگاه اپل نمیتواند سامسونگ باشد چون اصالتی که اپل دارد، سامسونگ ندارد. از زمانی که سامسونگ شروع به کپی از اپل کرد، اعتبار خود را از دست داد. هرچقدر هم که کار حرفهای انجام دهد و محصولی جدید تولید کند، اینطور استنباط میشود که بدل بهتری از اپل زده است.
متفاوت بودن اپل، به دلیل متمایز بودن بنیانگذارش، استیو جابز است. در سیلیکون ولی (Silicon Valley) او با تمام افراد دیگر فرق داشت. سبک زندگی متفاوتی داشت. با وجود ثروت زیاد بسیار ساده زندگی میکرد. برای اوریجینال بودن خود وقت صرف کرده بود. در زندگینامۀ استیو جابز میخوانیم که به هند رفت و ساحتهای مختلفی را امتحان کرد تا توانست گوهر درونی خودش را بشناسد.
او با تلفیق گوهر درونیاش و حیطۀ موردعلاقهاش، شرکت اپل را تأسیس کرد. شرکتی که اصالت و فلسفه دارد. ما عموماً برای زندگیمان فلسفه نداریم. دنبال چیزهایی هستیم که از بیرون وارد زندگیمان میشود. به همین دلیل گاهی نگاه میکنیم ببینیم در حال حاضر چه کاری پرسودتر است و به سمت آن میرویم. البته همیشه این کار مشکل ندارد اما باید مراقب باشیم خودمان را فراموش نکنیم.
ما گاهی شکلِ کاری میشویم که انجام میدهیم، شکل ماشینی میشویم که سوار هستیم. خودِ ما کجا هستیم؟ آیا برای شناخت خودمان، به صورت روزانه تأمل میکنیم؟ اینکه در آینه نگاه کنیم و ببینیم کجا هستیم و داریم چه کاری در دنیا انجام میدهیم؟ حکمت وجودیمان چیست؟ گاهی فقط زندگی را میگذرانیم…
تا وقتی حرکت نکنیم و چیزهایی که متعلق به ما نیست را تجربه نکنیم، نمیتوانیم آنچه متعلق به خودمان است را بیابیم. من باید عمران را امتحان میکردم تا ببینم این رشته برای من نیست.
برای شروع کار هم کمالگرایی را کنار گذاشتم و تصمیم گرفتم از حیطهای شروع کنم که در حال حاضر به من حس خوبی میدهد؛ اما خلأهایی را هم احساس میکردم. اینکه در این حرفه، چه چیزی مرا از بقیه متمایز میکند؟ چرا باید مخاطب برای محصولِ من هزینه کند؟ یا برای نوشتن مقاله در مجلۀ خلاقیت، با خودم فکر میکردم که من نمیخواهم مقالهای بنویسم تا صفحه پر شود. «چرا» این مقاله را مینویسم؟
اینها نیازمند خودشناسی است و ما اغلب آن را انجام نمیدهیم چون این کار نماد بیرونی ندارد. شما با خودشناسی (مستقیماً) پولدار نمیشوید اما بدون شناخت آن هم عمری را سپری میکنید برای داشتن چیزهایی که متعلق به شما نبوده است. «سالها دل طلب جام جم از ما میکرد/ آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد» ما باید به درون خودمان برگردیم.
من خلأ را در فضای آموزشی احساس کردم. ما در دورهای زندگی میکنیم که عرضه از تقاضا پیشی گرفته است. البته در ایران بهشدت کشورهای دیگر نیست. در غرب، برای خرید هر محصول، شما هزاران مدل از آن را میبینید. بهاندازۀ تولید، توان خرید وجود ندارد.
استانداردهای موفقیت بالا رفته است. ما به کیفیت زندگیمان دقت نمیکنیم و بیشتر توجهمان به کمیتی است که در زندگی دیگران میبینیم.
بسیاری از افراد موفق هستند اما کمبودهای درونی آنها نمیگذارد از زندگی رضایت داشته باشند. سؤالاتی که از خودمان در رابطه با رسالت واقعی زندگی میپرسیم و جوابهایی که به خودمان میدهیم، روشنگرِ راهی میشود که مسیر اصلی ما خواهد شد و مزیت رقابتی ما خواهد بود.
مثال استیو جابز را مطرح کردم تا بگویم الزاماً شما نباید در حوزۀ آموزش کار کنید تا زندگیِ معناگرا را تجربه کنید. میتوانید مانند استیو جابز، بر روی زندگی دیگران تأثیر بگذارید.
بسیاری از افرادی که در حوزۀ آموزش فعال هستند، خواندن آثار ادبی و ادبیات را در اولویت کار خود نمیبینند و آن را نوعی وقت تلف کردن میدانند. نظر شما دراینباره چیست؟
من فکر میکنم غنای آموزش ما، به غنی بودن ما ارتباط مستقیم دارد. اگر یکبعدی رشد کنیم، بهگونهای ناهمگون میشویم و این امر باعث میشود لذت واقعی را تجربه نکنیم. تنها انسانِ چندبعدی و غنی میتواند از زندگی لذت ببرد.
اگر یک زندگی غنی نداشته باشیم، در حیطۀ کسبوکار هم غنی و موفق نخواهیم بود. من چندی پیش مقالهای نوشته بودم با عنوان «چطور رمان خواندن از شما فروشندۀ بهتری خواهد ساخت.» گاهی کسانی که کارآفرین هستند گمان میکنند رمان خواندن، کار بیهودهای است یا تئاتر رفتن، مخصوص آدمهای بیکار است.
اما نمیتوان در زندگی، جریانی را جدا کرد. همه چیز در این جهان به هم مرتبط است. شما در داستانها و رمانها، زندگیهایی را تجربه خواهید کرد که در زندگی عادی نمیتوانید آنها را تجربه کنید.
با رمان خواندن مدتی از زندگی عادی فاصله میگیرید و وارد دنیایی میشوید که واقعیات و زندگیهای دیگری را در برابر شما قرار میدهد. این کار، برای کاهش استرسهای زندگی هم مفید خواهد بود. هنر، ارتباط تنگاتنگی با روح انسان دارد. انرژی حاصل از انجام این نوع کارها، بسیار بالاتر (و پایدارتر) از سخنرانیهای انگیزشی است.
فرض کنید کسبوکاری در زمینۀ آموزش دارید. شما میتوانید از هنرهای مختلف مثل رمان یا موسیقی کمک بگیرید و برای انتقال بهتر مفاهیم از آنها استفاده کنید. درنتیجه با ورودیهای غنیتر، خروجیهای بهتری را تجربه خواهید کرد. ما در تعامل با آثار خوب، به خودشناسیِ بهتری میرسیم.
شما دورهای به اسم افسانۀ شخصی دارید که بر اساس کتاب کیمیاگر آن را برگزار میکنید. از نحوۀ برگزاری دوره بگویید.
من کتاب کیمیاگر را 20 سال قبل یعنی سال 76 خواندم که در آن زمان انتشارات کاروان آن را به تازگی منتشر کرده بود. داستان کتاب مرا بسیار جذب کرد. داستان کیمیاگر همان داستان دنبال کردن رؤیاهاست و دعوتی به رجعت به درون و زندگی کردن است.
این کتاب با قلب شما صحبت میکند و مواردی را به شما یادآوری میکند که ممکن است از خاطر شما رفته باشد. از آن سال تاکنون بهطور متوسط من کتاب کیمیاگر را سالی یکبار میخوانم.
این کار کمک بزرگی به من کرده تا امیدواری به زندگی و محقق شدن رؤیاها را حفظ کنم و در بسیاری از مواقع، در قسمتهای بحرانی زندگی به یاریام آمده است؛ مانند زمانی که میخواستم عمران را رها کنم و به کار نویسندگی روی بیاورم. یا زمانی که میخواستم تصمیم به مهاجرت بگیرم.
قسمتی از داستان کیمیاگر که در ذهن من حکشده (این داستان مربوط به چوپانی به نام سانتیاگو است که رؤیای خودش را دنبال میکند)، مربوط به لحظهای است که سانتیاگو تمام پولش را از دست میدهد. در اوج ناامیدی از اینکه در راه تحقق رؤیاهایش، داراییاش را از دست داده است، با خود تأمل میکند و میبیند آیا هنوز میتواند به دنبال رؤیاهایش باشد؟
در این حالت دو انتخاب دارد. میتواند خودش را قربانی دزدان ببیند یا ماجراجویی در جستجوی گنج. سانتیاگو تصمیم میگیرد «ماجراجوی در جستجوی گنج» باشد. این طرز فکر، بارها به من کمک کرده و انگیزۀ حرکت کردن به من بخشیده است.
کیمیاگر، محبوبترین کتاب در زمینۀ ادبیات داستانی برای کارآفرینان برتر دنیاست. همۀ اینها در کنار هم به من این نشانه را داد که میتوانم دورهای را برگزار کنم که با استفاده از نکات کاربردی و تجربههای عملی کتاب کیمیاگر، به افراد کمک کند تا به دنبال رؤیاهاشان بروند.
من همیشه تلاش میکنم به ندای قلبیام گوش کنم و تا حد امکان، کاری منحصربهفرد انجام دهم. این دوره شبیه هیچ دورهای نیست و مشابه آن، دورۀ دیگری برگزار نشده است.
ساختار دوره به این شکل بود که میخواستم کتاب کیمیاگر را بخوانم، از دل آن نکتههایی را استخراج کنم و به شکل فایلهای صوتی در اختیار مخاطبان قرار بدهم.
من به کتاب خواندن علاقۀ بسیار زیادی دارم و به این فکر کردم که چطور میتوانم از کتاب خواندن کسب درآمد کنم. به این فکر کردم که میتوانم از کتاب کیمیاگر شروع کنم که 20 سال است با آن آشنا هستم.
این کتاب، داستانی غنی دارد که میتواند زندگیها را بهتر کند. از طرفی هم احساس میکنم بسیاری از افراد به دنبال ندای قلبی خود نبوده و بیشتر منتظر موفقیتهای بیرونی هستند. با اشراف به این موضوعات، تصمیم گرفتم دورهای در مورد این کتاب برگزار کنم.
ازآنجا که من به دلیل زندگی در تورنتو، امکان برگزاری دورهٔ حضوری با مخاطبان ایرانی را نداشتم، تصمیم گرفتم دوره را آنلاین و در قالب فایلهای صوتی برگزار کنم. به این شکل که کتاب را میخوانم و تجربیات خودم و هر آنچه مرتبط با مفاهیم کتاب است را عنوان میکنم.
من قدم زدن را بسیار دوست دارم. منظورم قدم زدن با هدفِ سرکار رفتن نیست. صِرف قدم زدن، فکر را باز میکند. جهان هرلحظه به ما پیام میدهد اما این ما هستیم که فرکانسمان با این جهان تنظیم نیست. قدم زدن از کارهایی است که موجِ ما را با موجِ جهان هستی تنظیم میکند.
در تورنتو مشغول قدم زدن بودم. حین قدم زدن به این فکر کردم که میتوانم با استفاده از تلگرام (که برای من هزینهای هم در برندارد)، گروه هماندیشی داشته باشیم. به جای چند هفته یکبار ارتباط ویدئویی ، مستمر و مرتب از طریق تلگرام سؤال و جواب داشته باشیم. جالب اینکه همین گروه تلگرامی یکی از بهترین بخشهای این دوره شده است.
زمانی که من این دوره را شروع کردم میخواستم هفتهای یک فایل صوتی داشته باشم منتها هر چه به برگزاری دوره نزدیکتر میشدیم، اتفاقاتی میافتاد که زمان مرا برای کار کردن روی آنچه میخواستم برای دوره انجام بدهم، محدود میکرد. در آن زمان با توجه به شرایط زندگی، مجبور به کار کردن به صورت تماموقت بودم.
نکتهای هم که باید در اینجا یادآور شوم این است که در زندگی لحظاتی پیش میآید که مجبوریم از آرمانهایمان قدری فاصله بگیریم. این را برای کسانی میگویم که تصمیم به کارآفرینی میگیرند و فکر میکنند دیگر هرگز نباید به کارمندی فکر کنند. در صورتی که گاهی شرایط زندگی ایجاب میکند برای مدتی حتی کارگری هم انجام دهیم. هیچ ایرادی ندارد. گاهی نباید اصول سخت و غیرقابل انعطافی داشته باشیم.
درنتیجۀ این اتفاقات من مجبور شدم در شکل برگزاری دوره تغییراتی را ایجاد کنم. پس به جای اینکه بخواهم فایل ضبط کنم، تصمیم گرفتم آن را به شکل لقمههای کیمیاگر درآورم.
منظورم از لقمههای کیمیاگر این است که من موبایلم را برمیداشتم، در استارباکس مینشستم، چند دقیقه کیمیاگر را میخواندم و تفسیرهایی که میخواستم برای آن داشته باشم را در آنجا میگفتم.
یا بعد از ساعت کاری، جایی نزدیک محل کارم مینشستم و این کار را انجام میدادم. تنها یک نفر از این روند معترض بود و هزینۀ دوره به او برگردانده شد؛ اما برای بقیۀ دوستان این اتفاق نیفتاد و به اندازهای از این شکل کار استقبال شد که همچنان این دوره، ادامه دارد.
خیلی وقتها غنای مطلبی که عرضه میکنیم از کیفیت ظاهری آن بسیار مهمتر است. دورۀ آموزشی ما به چیزی از جنس زندگی تبدیل شد؛ یعنی اینطور نبود که من در تورنتو نشسته باشم و بدون هیچگونه دغدغۀ ذهنی، بخواهم دوره برگزار کنم و بقیۀ دوستان را برای رفتن به سوی ندای قلبیشان راهنمایی کنم. خداوند برای من شرایطی فراهم کرد که این دوره را به شکلی که ممکن است بقیۀ شرکتکنندگانِ دوره آن را تجربه کنند، من هم تجربه کنم.
در این دوره انگار داستان کیمیاگر، به داستانِ زندگیِ ما تبدیل شد. اسم این دوره را کاروانِ در جستجوی افسانۀ شخصی گذاشتهایم و مانند یک «کاروان» در حال حرکت هستیم. صحبتهای شبانه در گروه را به اسم شبنشینیِ کنار آتش یا «آتشنشینی» برگزار میکنیم.
هدف من در این دوره این بود که کتابخوانیِ دوستانۀ دورهای داشته باشیم. من سعی کردم آن را در بستر آنلاین پیاده کنم. هیچگاه فکر نمیکردم دورهای به این شکل برگزار شود که من در کانادا باشم و دانشجویانی از بوشهر، اصفهان، کرمان و جاهای دیگر ایران و یا حتی از ترکیه و سیدنی، حضورداشته باشند و درعینحال این قدر دلها به هم وصل شود و خروجیِ ملموس داشته باشد.
من در ابتدا یک دورۀ 4 ماهه در نظر داشتم اما به دلیل مسائل پیشآمده، دوره طولانیتر شد و زمانی که عنوان کردم میخواهیم دوره را تمدید کنیم، استقبال بسیار خوبی شد چراکه دوره بسیار جذاب بود و اتفاقات بسیار متفاوتی در آن رقم خورد.
از دل این دوره، سفر قونیه بیرون آمد که تصمیم گرفتیم از نزدیک با همدورهایها دیدار کنیم. در این دوره، بسیاری از اتفاقات شهودی در پی دنبال کردن نشانهها اتفاق افتاده است. من همیشه گفتهام که این دوره را دستِ دیگری هدایت میکند. بعدازاین دوره، حتماً داستان آن را خواهم نوشت.
جالب است در این دوره خانمی ناشنوا حضور دارد که امکان استفاده از فایلهای صوتی را نداشت. تصمیم گرفتم به هر طریقی شده و صرفاً برای ایشان، فایلهای متنی تهیه کنم و در اختیارشان قرار بدهم. ایشان اظهار میکردند که قبل از دوره، ارتباطشان را با خدا قطع کرده بودند. بعد از دوره، تغییرات بسیار خوبی در زندگی و ارتباطاتشان شکلگرفته و باعث شده مجدداً به سمت علاقۀ اصلیشان یعنی عکاسی بروند و آن را ادامه دهند.
بسیاری از دوستان در این دوره مشغول انجام کارهای هنری هستند. اسم آن را در گروه، نمایشگاه هنری گذاشتهایم. جمعهها دوستان کارهایشان را ارسال میکنند. فایل پیانویی که نواختهاند را میفرستند، عکس معرقکاری که انجام دادهاند یا نمایشنامۀ رادیوییشان را میخوانند.
این دوره چیزهایی که از یاد برده بودیم را به یادمان میاندازد. درواقع همان «زندگی کردن» را به ما یادآوری میکند. این دوره بهانهای شد برای اینکه به افراد یادآوری کنیم که گوهر اصلیِ درونشان را فراموش کرده بودند.
ما با دلیل به این دنیا آمدهایم. باید بودن و نبودن ما تفاوتی در جهان ایجاد کند. نه به این معنا که کسبوکار بزرگی راهاندازی کرده باشم، اما شاید من آمدهام فقط مادر خوبی برای بچههایم باشم. شاید باید چیزهایی را تجربه کنم که زندگی برای خودم غنی شود و زندگیام شبیه خودِ من باشد.
ادامه دارد…
7 پاسخ
سلام استاد گرامی
وقتتون بخیر
میشه لطف کنید نظرتون را درمورد رمان کیمیاگر بگید چون اونطور که من تحقیق کردم هر چند الهام بخش اون در نوشتن این کتاب مثنوی معنوی بوده ولی با انگیزه های شیطانی و برگرفته از عرفان یهودی اون را نوشته لطفا راهنمایی بفرمایید
نه بهار جان.
این حرفا چیه.
این کتاب یه کتاب خیلی ساده، عامهپسند و جالبه. الهامبخش و آموزنده هم هست. بخون و کیف کن.
اصولاً کتابهایی که در این سطح پرفروش میشن، چندان خطرناک نیستن، خطرشون شاید همون بازاری بودنشونه!ً ماجرا پیچیده شده. بی خیال!
بخون و کیف کن. ایدۀ نشانهها توی این کتاب میتونه رو زندگیتون تاثیر مثبتی بذاره.
با سلام
استاد گرامی با وجود احترام فراوانی که برای فکر باز و نگاه موشکافانه و شخصیت فرهیخته شما قائل هستم اما به دلایلی نمیتونم این نظر شما را بپذیرم
همونطور که میدونیم در جهان دو نیروی خیر و شر وجود داره که هر دو دارای جاذبه و کشش و قدرت فراوان و منبع دو نوع الهام هستند
الهامات مثبت و الهی و الهامات منفی و شیطانی
که این دو نیرو همواره در طول تاریخ در حال نبرد و هماورد طلبی هستند یکی با سلاح نور و دانایی و دیگری با سلاح جهل و تاریکی
مکتب فراماسونری سالهاست که حوزه های مختلفی مثل: سیاست، اقتصاد،
هنر ،سینما و شعر و ادبیات را تحت تاثیر قرار داده و نفوذ زیادی در اونها داشته چیزی که در این مورد نگران کننده است پیامهای منفی پنهانی هست که بدون اینکه خودمون از اون خبر داشته باشیم وارد ذهن و ناخودآگاهمون میشه و اثرات مخرب خودش را میزاره
چند سال پیش کلیپی دیدم در مورد کمپانی والت دیزنی که میگفت نوع طراحی شخصیتهای کارتونی اونها باعث بلوغ زودرس در کودکان میشه
همین الان هم اگه یه جستجویی در رابطه با این موضوع در اینترنت داشته باشید نمونه هایی از کارتونها و انیمیشن هایی را میبینید که نمادها و نشانه های ابتذال در اون به وضوح دیده میشه و با این ترفند بذر انحرافات جنسی و اخلاقی را در ذهن کودکان میکارند و پرورش میدند.
والت دیزنی موسس این کمپانی شیطانی، به اذعان بسیاری یک فراماسون اعظم و عضو «Order of DeMolay» بوده و سالها چهره و افکار شیطانی خود را پشت کارتون، فیلم و کتاب پنهان نموده است. هدف اصلی او «کنترل ذهن کودکان» است
کتاب کیمیاگر هم از این امر مستثنا نیست و بر خلاف ظاهر زیبا و جذاب و فریبنده خودش گرگی هست در لباس میش. من این رمان را خوندم و متوجه قدرت جاذبه اون شدم ولی طبق یکی از درسهای خودتون به نام دام جالب نویسی همیشه هر نوشته جالب و جذابی نمیتونه مفید هم باشه
درسته که این کتاب به پنجاه زبان دنیا ترجمه شده و در زمان خودش پرفروش ترین کتاب بوده اما رای اکثریت همیشه دلیل بر موجه و قابل قبول بودن نیست در قرآن آیات زیادی هست که خداوند فرموده بیشتر مردم نمیفهمند، بیشتر مردم نمی اندیشند و در آیه 116 سوره انعام اومده که (اگر پیروی از اکثر مردم روی زمین کنی تو را از راه خدا گمراه خواهند کرد که اینان جز از پی گمان و هوا و هوس نمیروند و جز اندیشه باطل و دروغ چیزی در دست ندارند)
پس با استناد به این آیات میتونیم نتیجه بگیریم که بیشتر مردم دارند اشتباه میکنند و راه درست را گم کردند
پائولو کوئلیو پیشینه و زندگینامه چندان خوبی نداشته و چند بار بستری شدن در تیمارستان، چند بار زندان ، سه ازدواج ناموفق و اعتیاد به انواع مواد مخدر و مشروبات الکلی را در کارنامه خودش داره
حالا با این توصیفات آیا از چنین ذهن آشفته ای میشه اندیشه های مثبت و انسان سازی تراوش بشه؟؟!!!
در بخشی از تحقیقاتی که در مورد اون انجام شده اومده:
كوئيلو ، آميزه اى از نمادهاى اديان – اسلام ، مسيحيت و يهوديت – و سنت هاى معنوى بوديسم ، سرخ پوستى و جادوگرى را با نمادهايى از جاهاى مختلف جهان ، گردآورده و با ايجاد نوعى همدلى و همانندسازى ، در ميان مردم جهان ، نفوذ پيدا كرده است چنان كه در كتاب كيمياگر ، « جوان » ، سلوك معنوى خود را از « كليسا » آغاز مى كند و به « اهرام ثلاثه » در « مصر » هجرت مى كند و در بين راه با دخترى به نام « فاطمه » دوست مى شود و سرانجام ، هدف ( گنج ) خود را در همان « كليسا » مى يابد . از آسيا 40 ، اروپا ، 41 آمريكا 42 و آفريقا 43 ، به عنوان نقاطى كه رويدادهاى مهم رمان هايش در آن جاها پيش آمده ، استفاده كرده و بدين ترتيب ، به مخاطبان مختلف ، نزديك شده است اما بيش از همه از آموزه هاى عرفان يهودى ( قبالا ) استفاده مى كند . نگرش خطاكارانه و شرارت آميز به خداوند ، سنت ماه با استاد مؤنث و سنت خورشيد با استاد مذكر ، استفاده گسترده از نمادها ، تكيه بر سحر و جادو ، ربط دادن ارتباط آزاد جنسى به معنويت و . . . همه در تعاليم قبالا و جود داشته و از آن برگرفته شده اند . بنابراين ، با توجه به استقبال گسترده از نوشته هاى او و نيز موقعيتش در سازمان ملل به عنوان مشاور ويژه يونسكو در برنامه « همگرايى روحى و گفت وگوى بين فرهنگ ها » ، مى توان به وضعيت وخيم معنويت در جهان و پيش از آن ، اوضاع آشفته روانى بشر اين روزگار پى برد
خیلی از عرفا و بزرگان کشور ما و همچنین سایر اندیشمندان جهان که عمر پرباری داشتند و گنجینه های باارزشی از علم و حکمت و فرزانگی را برای ما به میراث گزاشتند در مورد خودشناسی، حقیقت وجودی،گوهر درونی و هدف و رسالت انسان در زندگی حرفای سودمند زیادی زدند و ما نیاز نداریم که پائولو کوئیلو برای ما از افسانه شخصی حرف بزنه که در پشت اون خدا میدونه چه خوابای شومی برامون دیده
اصلا به همین کلمه افسانه که در سراسر کتاب مرتب تکرار میشه و اون را مثل یه میخ توی عمق ذهن و ناخودآگاه فرو میکنه باید شک کرد چون معانی کلمه افسانه عبارتند از:
خرافه،افسون،سحر و جادو،سخن ناراست و دروغ، چیز بی اصل و غیر واقعی، داستان ساختگی درباره قهرمانان و موجودات تخیلی و حکایت بی اصل و دروغ که برای قصدی اخلاقی یا تنها برای سرگرم کردن ساخته اند
پس میشه گفت مهمترین پیام مخفی این کتاب اینه که بی خیال هدف زندگیت شو چون اون دروغه و واقعیت نداره
تمام کسانی که در کارهای فرهنگی و تولید محتوا نقش دارند وظیفه سنگینی برای حفظ ارزشهای مثبت و والای الهی و انسانی در برابر هجوم ارزشها و اندیشه های منفی و ویرانگر دارند و این مهم آگاهی و هوشیاری بیشتر اونها را میطلبه
استاد ببخشید که طولانی شد اما گاهی یه نظر و عقیده مخالف یه تلنگریه که باعث میشه بیشتر فکر کنیم و بهتر رشد کنیم
امیدوارم چلچراغ آگاهی و معرفت تو خونه دلتون همیشه روشن باشه
با سلام ،
چه جالب شخصی داره کیمیاگر رو توضیح میده و مردم رو راهنمایی میکنه بروید دنبال افسانه شخصیتون بقولی برید دنبال انچه که دوست دارید ولی در عمل خودش نتونسته کارش رو رها کنه و بره دنبال افسانه شخصیش و در اینجا برا خودش تبصره زده و توجیه آورده .
شاهین جان شاید بخاطر رفاقت و شایدم بخاطر تبلیغات این گفتگو را گذاشتی که بیشتر بعد تبلیغاتی اون نمایان شده و همه حرفها زده شده تا برسه به سایت ایشون و دوره های ایشون .
شاهین جان هنوزم به صداقت کارات ایمان دارم ولی این یک مورد رو نمیتونم هضم کنم .
شما به تبلیغاتی که ایشون در مورد کتاب چرا خسته ایم دقت کن و بعد برو این کتاب رو بخون
فقط چند صفحه محدود به این پرداخته شده که چه باید بکنیم مابقی تئوری هایی است که دانستن با ندانستنش هیچ فرقی با هم نداره.
شاهین جان بیشتر دقت کن ، ما رو ناامید نکن
بسیار عالی .
خیلی عالی بود. بخصوص این قطعۀ آخرش:
ما با دلیل به این دنیا آمدهایم. باید بودن و نبودن ما تفاوتی در جهان ایجاد کند. نه به این معنا که کسبوکار بزرگی راهاندازی کرده باشم، اما شاید من آمدهام فقط مادر خوبی برای بچههایم باشم. شاید باید چیزهایی را تجربه کنم که زندگی برای خودم غنی شود و زندگیام شبیه خودِ من باشد.
راستی شاهین جان؛ نتایج مسابقۀ جملات جادویی چی شد؟
سلام علی جان.
چه بخش زیبایی رو انتخاب کردی.
برای مسابقۀ جملۀ جادویی برنامه دارم، ان شا الله به زودی اعلام میکنیم.