برنامۀ شبانه | باهم‌نویسی در شب‌های روشن

این هفته هر شب رأس ساعت یازده «لایو» هوا کردم.

یکی از بخش‌های برنامۀ زندۀ من «باهم‌نویسی» است. در با‌هم‌نویسی با الگوی «5 دقیقه» پیش می‌رویم و هر شب دربارۀ موضوعات مختلفی می‌نویسیم.

به احتمال قوی به اجرای این لایوها ادامه خواهم داد. اگر به تماشای این برنامه‌ها علاقه دارید هر شبی ساعت 23 سری به این صفحه بزنید.

ویدیوی ضبط‌شدۀ قسمت‌های قبلی:

(قسمت اول فقط در آی جی تی وی قابل مشاهده است.)

9 پاسخ

    1. زهرا جان
      خوشحالم که دوست خوش ذوقی مثل تو چنین نظری داره.
      از دوستانی هستی که به وجودشون افتخار می‌کنم.

  1. استاد تأثیر حضور شما در زندگی من به این شکل شده که زمانی که واقعا کم‌آورده ام( هم ایده‌دان خالی شده و هم از نظر جسمی و روانی ملول گشته‌ام) وقتی که می‌آیم و پستی از سایتتان می‌خوانم یا استوری‌ پیجتان را می‌بینم، انگیزه می‌گیرم و دوباره سراغ کار می‌روم. امروز جمعه است و حدودا یک ساعت دیگر اولین جلسه‌ی کلاس تولید محتوای ما آغاز می‌شود.
    بعد از اینکه سایتم را آپلود کردم دقیقا چنین حسی از خستگی را داشتم. سیستم را نیمه خوابیده گذاشتم و رفتم تا کمی استراحت کنم اما قبلش به خودم گفتم بهتر است که بروی و ساعت شروع کلاس را یکبار دیگر هم چک کنی. برای همین آنلاین شدم و وارد گروه تلگرامی دوره‌ی جدیدمان شدم که دیدم در آنجا پیغامی گذاشته بودید مبنی بر اینکه خیییییلی خیییلی خوشحالید که شروع جلسه‌ی اول دوره نزدیک است.
    با دیدن شور و اشتیاق شما ناخواسته احساس کردم خستگی‌ام اذیتم نمی‌کند و بهتر است پاشم و هزار کلمه‌ی روزم را تایپ کنم. برای همین دوباره آمدم و پشت سیستم نشستم و تصمیم گرفتم برای شما بنویسم. برای یک دنیا تشکر.
    لایو دیشب شما در مورد میکرو مدیا بود. اینکه چرا باید یک رسانه‌ی کوچک شخصی داشته باشیم، برایش برنامه‌ داشته باشیم و اصلا باید با آن چگونه برخورد کنیم؟
    حقیقتا لایو سنگینی بود و فکر می‌کنم بعد از آنکه برای بار دوم بعضی قسمت‌هایش را نگاه کردم و پنج باری هم از روی یادداشت‌برداری‌هایم از حرف‌های شما خواندم، کمی سرگشته شدم.
    ترس را احساس می‌کنم. احساس کم بودن یا هر چیز دیگری. با این حال هیچ محل این حس نمی‌گذارم. خودم می‌دانم که چقدر اطلاعاتم ناکافی‌ست و چقدر و چقدر اول راه هستم. اصلا هم برایم اهمیتی ندارد اگر بدترین کار را ارائه دهم. مهم این است که برایش تلاش کنم. می‌خواهم همه‌ی راه‌ها را امتحان کنم. این هفته که شر امتحانات از سرم باز می شود می‌توانم تمام تمرکزم را بگذارم روی تجربه کردن راه‌های مختلف. و اینکه بدانم کدام یک بهتر است و نیاز است توجه بیشتری از خودم را به آن اختصاص دهم.
    باز هم در مورد لایو دیشب می‌خواهم بگویم. اینکه من از آن یک هدف برای خودم برداشتم، اینکه گاردم نسبت به اینستاگرام پایین بیاورم. در حقیقت من فضای اینستاگرام را دوست ندارم. همه چیز خیلی راحت و دم‌دستی‌ست و هر کسی می‌آید و چیزی می‌گوید و می‌رود. اصلا احساس نمی‌کنی که در یک جمع حرفه‌ای هستی. البته این تفکراتم برای قبل از لایو دیشب شما بود. حالا می‌خواهم و در تلاشم که نگاهم به اینستاگرام را عوض کنم. و همانطوری که برای لایوهای شما و دیدن ویدیو و عکس‌‌هایی از گروه موسیقی مورد علاقه‌ام ذوق می‌کنم، برای پیج خودم و هر پستی که می‌گذارم هم شوق داشته باشم و البته برنامه‌ی مشخص.
    می‌دانم این نیاز به تمرین زیادی دارد. چرا که جانم در می‌آید تا به خودم بقبولانم که اینستاگرام هم برایم یک رزومه‌ی عالی‌ست و نباید حرف‌‌های دلم را بگویم یا آن وسط‌مسط‌ها یک عکس و متن بی‌ربط بگذارم. باید بپذیرم که یک پیج آموزشی را دوست دارم. یعنی گمان می‌برم که اینطور است. اینکه احساساتم را در قالب جذاب‌ترین کلمات و تصاویر هم بیاورم چه تأثیر مثبتی می‌گذارد؟ تلاشی برای هیچ خواهد بود. تمام آن حس ‌ها و حرف‌ها را می‌نویسم و نگه می‌دارم. چه لزومی‌ست کسی آن را بخواند؟
    پس، در مقایسه با سایت که هر زمان وقت کنم بازش می‌کنم و با عشق نگاهش می‌کنم ، باید حسابی دیدگاهم را تغییر دهم.
    البته تمرکزم را می‌گذارم روی سایت چون تا اینجا چند ایده‌ی ناب برای آن دارم و می‌‌خواهم اجراییشان کنم.
    اگر این کامنت به این بلندی را بگذارم بد نمی‌شود؟ خیلی خوب، تکرار نمی‌شود. اما هزار کلمه نشد استاد. تا اینجا شده پانصدوسی‌و‌پنج کلمه‌ی ناقابل.(البته در بازنویسی این تعداد رو به افزایش گذاشت.)
    این‌ را هم اضافه کنم که امشب به خاطر یک مهمانی بدموقع احتمال دارد که لایو شما را دیرتر ببینم اما یکی از پنج دقیقه‌ها را خالی می‌گذارم که وقتی آمدم وتماشایش کردم آرویش را ضربدر بزنم. برای روز جمعه هشت‌تا پنج دقیقه کشیده بودم که حالا فقط دو تای آن باقی مانده و من خوشحالم.
    کم کم می‌روم تا برای شروع کلاس آماده شوم. مطمئنا این کلاس همه چیز را برای همه‌ی ما تغییر خواهد داد. استاد برویم که بهترین دوره‌ی تابستان را با هم آغاز کنیم.
    موفق‌ترین باشید.

    1. پگاه جان
      تو توی همین کامنت‌های درجه یکی که می‌نویسی استعداد درخشان خودت تو نویسندگی رو نشون می‌دی.
      من به تو به خاطر این ذوق و شوق و همت و تلاش تبریک می‌گم.

  2. تو این دورهمی‌های شبانه واقعاً خوش می‌گذره. کلی انرژی به آدم میده. ایده‌ی نوشتن توی لایو ایده‌ی بی نظیر و خلاقانه‌ایه. موضوعات خیلی خوب و متنوعس. در کل امیدوارم ادامه داشته باشه چون من یکی که خیلی چیزا از شما تو این لایوا یاد می‌گیرم.
    در رابطه با موضوع امشب و رسانه‌ی شخصی باید بگم من خیلی خوشحالم که با سایت شما آشنا شدم چون همین امروز وارد شدم که یه مطلبی رو بخونم به خودم که اومدم دیدم دو ساعته در حال گشت و گذارم تو این سایت فوق العاده‌ام. کلی پست خوب دیدم و ذخیره کردم که دوباره برگردم و بخونمشون.

    1. مهدیس عزیز
      این دورهمی‌های شبانه با حضور دوستان نازنینی مثل شماست که زیباست.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *