یکی از هدفهای اصلی من در این وبلاگ این است که جنبههای مختلف موضوعات مرتبط با نوشتن را نشان بدهم. بهطورمثال اگر اغلب منابع آموزش نویسندگی میگویند که ایدههایتان را در دفترچه یاداداشت بنویسید، با آوردن نقلقولهایی نشان بدهم که نویسندگانی هم هستند که با مخالف با یادداشتبرداری برخاستهاند (+).
حالیا، اینبار برویم نگاه دیگری به یکی از توصیههای رایج در دنیای نویسندگی بیندازیم:
این عنوان یک کتاب است: «اگر میتوانید حرف بزنید پس حتماً میتوانید بنویسید».
این پند معروف را هم لابد شنیدهاید:
«همانطور که حرف میزنید بنویسید.»
اما آیا این توصیه بهواقع مفید و درست است؟
وینفورد هیکس در کتاب «نوشتن برای روزنامهنگاران*» نگاه متفاوتی به موضوع دارد (این متن به روزنامهنگاری اشاره دارد، اما این حرفها دربارۀ همۀ انواع نوشتن صادق است):
از روی گفتار خود بنویس.
رابرت گانینگ
«…در واقع، کسانی که توصیه کردهاند: «چنان بنویس که حرف میزنی» یا «مثل سخن گفتن، قلمفرسایی کن»، خود میدانند که عمل به این توصیه وقتی متن مفصل و گسترده باشد، کماشکال نیست.
پیام گانینگ را یکی از پیروان و همکاران او چنین توضیح داده است:
در واقع همیشه به روزنامهنگاران جوان توصیه میکنیم که کوشش کنند بهتر از آنکه میگویند، بنویسند. نیز توصیه میکنیم، مکث و سکته را در نوشتۀ خود از بین ببرند و از تکرار واژهها و کاربرد واژههای وصل و ربط زیاد بپرهیزند. با این همه، هدف اصلی این است که به یک متن گفتاری تا حدِ ممکن روان نزدیک شوند.
یکی از پیروان، جان وین نظر خود را چنین توضیح میدهد:
فکر میکنم بهشرطی میتوان به روزنامهنگاران توصیه کرد، مثلِ گفتار خود بنویسند که شیوۀ حرفزدن آنان بینقص باشد. نیز بدون تردید در گویشی که بسیار با لحن و حالت موضوع خبری و گزارشی تناسب دارد، میتوان به گوش خود –بیش از قلم خود- اعتماد کرد.
اگر این منطق را بپذیریم، پرسشی پیش میآید: اگر کسی شیوۀ حرفزدن بینقص نداشته باشد، اگر نتواند مرتب، مربوط و بدون مکث و تردید حرف بزند، اگر گوش او خیلی تیز نباشد و حس کند نمیتوان به آن اعتماد کرد، چنین کسی نمیتواند خوب بنویسد؟
با این استدلال توصیههای گانیگ و ویل رسا نیست. بسیاری از مردم، خیلی فصیح حرف نمیزنند، یعنی زیاد مکث و تکرار میکنند و تهی سخن میگویند: اما قلم که به دست میگیرند، خواندنی مینویسند. در ضمن، بسیاری از نویسندگان موفق و حرفهای به آن خوبی که مینویسند نمیتوانند حرف بزنند.
یک موضوع عمومی و مهم دیگر هست. مردم در گفتار، به اندازۀ نوشتار، اصول دستور زبان را رعایت نمیکنند: جملهها بدون نشانه یا حرف ربط لازم، تغییر آهنگ میدهند و گاه ناتمام رها میشوند، فعلها از اسمها یا اسمها از صفتها پیروی نمیکنند و به همین ترتیب بسیاری اگر بخواهند دستورِ «چنان بنویس که صحبت میکنی» را رعایت کنند یا باید از رعایت کامل دستور زبان صرفنظر کنند یا باید بهطور جدی متن نوشتهشده را از نظر قاعدههای دستوری ویرایش.
رعایت اصلِ «چنان بنویس که صحبت میکنی» گاهی موجب طولانیشدن جملهها و متن میشود و این با اصل مهم روزنامهنگاری، اِصرار بر کوتاهی و حذف واژهها و عبارتهای اضافی، در تضاد قرار میگیرد. به همین سبب، در عمل امکان ندارد در نخستین کوششها بتوان مثل حرف زدن نوشت؛ مگر اینکه وقت زیادی صرف آشتیدان این دو رویه برای بهدستآوردن یک متن جالب و خواندنی کرد.
*وینفورد هیکس، با همکاری سالی آدامز، هریت گیلبرت و تیم هولمز، ترجمۀ علیاکبر قاضیزاده، نشر ثانیه
10 پاسخ
منم حرف زدن پر اشکالی دارم و دقیقا به خاطر همین، وقتی اوایل سعی می کردم طبق این توصیه، نوشتنم رو به گفتار نزدیک کنم، جملاتم گاهی خیلی گنگ می شد و حتی مثل زمان صحبت کردن، رشته جمله از دستم در می رفت و می دیدم سر جمله و تهش برای هم وصله ناجورن.
با اینکه هنوز هم یه راه خیلی طولانی برای ترقی توی نوشتن -یا دقیق تر بگم، توی واضح و روشن نوشتن- دارم، ولی فکر می کنم اینکه در کنار روزانه نوشتن، روی صحبت کردنم هم کار کردم، خیلی برام کمک کننده بود و جاده رو هموارتر کرد.
سلام مطهره گرامی
یکی دور روز پیش یادداشتی از شما خوندم که خیلی خوب بود. تبریک میگم.
سلام استاد عزیزم مثل همیشه موفق عمل میکنید تبریک میگم به این پشتکار!
همیشه از مطالب شما استفاده میکنم خصوصا موضوعی که خود شما هم اشاره کردید؛ هر موضوعی را که مطرح میکنید نقیض را نیز میآورید تا خواننده دید بازتری نسبت به موضوع داشته باشد. من به سایت شما مثل یک کلاس درس اهمیت میدهم و سعی میکنم هیچ موضوعی را از دست ندهم. ممنون از محتوای ارزشمند شما!
پایدار باشید و جاودان!
سلام بر شما دوست ارجمندم
چقدر خوشحال شدم از دیدن اسم شما.
من ذوق و شوق و دقت نظر شما رو تحسین میکنم.
و چه خوب که سایت خودتون رو فعال کردید.
باز کردم تا بخونم.
چقدر خوب که اینقدر عالی و ریز بینانه موضوعات رو میشکافید و روشنمون میکنید. برای منم همیشه این جملات و توصیه ها مبهم و نامفهوم بودند ولی خب فک میکردم مشکل از منه که درست متوجه نمیشم. نوشته شما تلنگری بود برام تا هر چیزی رو بدون فکر و استدلال قبول نکنم.
یه توصیه دیگه ای هم شنیدم ولی نمیدونم کاربردی هست یا نه، اینکه میتونیم قبل از نوشتن، هر چی در مورد موضوع میدونیم رو بگیم و صدامو نو ضبط کنیم، بعد دقیقا همونا رو بنویسیم و بعد بازنویسی کنیم، به نظر شما چنین کاری میتونه کمک کننده باشه؟؟
درود خانم اکبری
سپاس
بله، این هم روش خوبیه و گاهی نوشتن رو راحت میکنه.
من تو کتاب «چرا باید زیادتر حرف بزنیم» دربارۀ همین موضوع نوشتم.
درود شاهین عزیز
ممنون از شما
این موضوع را در مصاحبه هایی که با بازیگرای ایرانی میشه دیدم که همزمان که گفتگو می کنند دقیقا عین حرف ها
شون پایین صفحه تی وی ظاهر میشه
نمی دانم برداشت درستی از متن شما کردم یا نه؟
درود بر شما
فکر میکنم منظورتون زیرنویس متن در کلیپهاست.
البته تفاوتهایی بین این دو بحث هست. اما در کل حرف اینه که نوشتار ساختار خاص خودش رو دایره و بهتره که مثل گفتار شفاهی شلخته و بهم ریخته نباشه.
درود و صد درود بر شاهین خان عزیز
مدتی است به توصیه شما شروع کرده ام به مطالعه زندگی نامه و آثار شعرا و نویسنده های مطرح جهان و نقد و بررسی هایی که بر این آثار نوشته شده است
و الگو برداری از این آثار .
روش کار برخی از شعرا و نویسنده ها را که می خوانم متوجه می شوم
آنها هم روی کاغذ با «خود» شخصی شان و سایر «خود» هایشان صحبت می کنند .
از دغدغه های بسیار شخصی شان صحبت می کنند و می نویسند
از آمال و آرزوهایشان
از رویاهایشان
از ترس ها و نگرانی هایشان ؛
از دغدغه ها و نگرانی ها و ترس ها و آمال و آرزو ها و رویاهای گروه های حرفه ای
و اجتماعی که عضو آنها هستند.
تبدیل شخصی ترین دغدغه های شاعر و نویسنده
به عناوین و موضوعات اجتماعی در مقیاس ملی و جهانی
یکی از دستاوردهایی است که از مطالعه زندگی نامه ها
و آثار نویسنده های مطرح دنیا یاد می گیریم .
زندگی نویسنده ای مثل گابریل گارسیا مارکز روزنامه نگار و نویسنده ،
که کتاب های داستانی و غیر داستانی اثر گذاری نوشته را که مطالعه می کنیم
متوجه می شویم که ردپای دوران کودکی اش در بسیاری از آثارش هست .
ما هم با نوشتن از دوران کودکی خودمان
از مادر بزرگ ها پدر بزرگ ها یمان
از عمو ها و دایی هایمان
از عمه ها و خاله هایمان
مطالب لازم برای نوشتن کتابی مثل « صد سال تنهایی » را فراهم می کنیم .
یا با نوشتن از دغدغه های حرفه ای و اجتماعی مان
مطالب لازم برای نوشتن کتاب هایی مثل « پاییز پدر سالار »
یا « گزارش یک آدم ربایی » را فراهم می کنیم .
این کارها برای مارکز هم حرفه بود و هم تفریح و سرگرمی .
پس ما هم می توانیم با نوشتن از شخصی ترین دغدغه هایمان
کتاب هایی بنویسیم
که شایسته دریافت نوبل ادبی و جایزه بوکر هم بشوند
به یک شرط ظریف اما بسیار مهم
بقول شاهین خان عزیز ، کنار نوشتن و کنار نوشته هایمان بمانیم و با آنها رفاقت و دوستی بکنیم .
نوشته هایمان برگ برگ جمع می گردند وانگهی کتاب های خوبی می شوند.
از مربی عزیز نویسندگی شاهین خان عزیز بسیار متشکرم .
شاد و بهاری باشی
درود پرویز عزیز
همیشه از کامنتهای شما الهام میگیرم.
این هم یکی از بهترین نوشتههای شما بود.
همیشه بهترینها رو برای شما آرزو میکنم.