سال 92 که مثل این روزها، بحث تحریمها داغ بود- البته نه به حرارت امروز- رمانکی(داستان بلند) نوشته بودم با عنوان «عشق سالهای تحریم». خیال میکردم با اسم رمان معروف مارکز -عشق سالهای وبا- بازی بامزهای کردهام. البته آن نوشته هم مثل انبوه نوشتههای من روانۀ کشوی میزم شد تا تقلا برای انتشار، حواسم را از خواندن و نوشتن و بیشتر آموختن پرت نکند.
اما چند وقتیست دوباره «عشق سالهای تحریم» آمده سراغم. این عنوان دکمهای شده که نمیتوانم کت برازندهای برایش بدوزم! تا اینکه امروز با خودم فکر میکردم آیا تمام زندگی ما چیزی جز «عشق سالهای تحریم» است؟ مایی که جوانیمان را در غبار نابخردی گذشتگان میگذارنیم. مایی که با چشم دوختن به هر افقی خاک به چشممان میپاشند؛ اما باز مجنونوار ادامه میدهیم؟
بله. همۀ ما مجنونیم. همه ما که در این سرزمین محکوم به زوال، میآموزیم، میخوانیم، مینویسیم، امیدواریم و به آینده میاندیشیم، هر چند با زهر بیم و اضطراب.
امرسون زمانی گفته بود:
چنانچه کسی کتاب بهتری بنویسید، خطابۀ بهتری ایراد کند، یا تله موش بهتری نسبت به همسایهاش بسازد، حتی اگر خانهاش را در دل جنگل بنا سازد، دنیا راهی هموار به در خانهاش خواهد ساخت.
عشق سالهای تحریم، کار کردن و زمین خوردن و بلند شدن و ادامه دادن در روزهای تاریک است.
چرا که:
ما آیندگانیم.
احتمالاً بعد از مطالعۀ این نوشته، مطلب زیر هم برای شما سودمند باشد:
چند پیشنهاد دیگر:
دورههای حضوری و آنلاین نویسندگی و تولید محتوا
شاهین کلانتری در مدرسه نویسندگی | تلگرام | اینستاگرام | توییتر | ویرگول | لینکدین
15 پاسخ
عشق سالهای تحریم، کار کردن و زمین خوردن و بلند شدن و ادامه دادن در روزهای تاریک است.
چرا که:
ما آیندگانیم.
خیلی قشنگه
ما آیندگانیم ما آیندگانیم
نمیدونم چرا اینقدر این قشنگه و قلبمو لمس میکنه
سلام شاهین جان خوشحالم که همچنان آیندگانی
چند وقت پیش داشتم با خودم فکر می کردم در این مملکتی که به هر گوشه اش نگاه می کنی دست در هر کاری که فرو می بری پای احوال کسانی که در کار ساختنند می نشینی به جز خرابی و بیچارگی و کوتاهی و عقب ماندگی نمی بینی چطور ما همچنان امیدواریم و به هیچ شکلی مایوس نمی شویم با خودم گفتم باید قدردان این ذهن قدرتمند که ساخته ایم باشیم که به هیچ روی برنمی تابد و بازنمی ماند.
زنده باد معصومه جان
بله، تو همین شرایط هم میشه دووم آورد و اتفاقا خیلی هم خوب زندگی کرد.
خوشحالم که نگرش سازندهای داری.
درود شاهین عزیز
من فکر می کردم فقط خودم یادداشت هایی از گذشته را در کنج کمد و قفسه های کتابخانه ام کاشته ام تا روزی کمی نور به آن ها برسد و رشد کنند و شاخ و برگشان مرا متوجه کند که؛ بیا ببین اینجا چه خبره…! مانا و نویسا باشید.
بهترین حرفی که میشود در روزهای تحریم زد از زبان و قلم شما جاری شد. ایمان دارم با عمق جان به آنچه می گویید. انسان برای ادامه زندگی بیشتر از هر چیز به یک قلب امیدوار نیاز دارد که در تاریکی او را جلو ببرد. به راستی که ما آیندگانیم و آینده در دست امیدواران امروز است.
درود مهسا جان
امیدوارم که همیشه با شادی و لذت و آرامش زندگی کنی.
برقرار باشی.
چه خوب نوشتین….تبریک
ممنونم مهسا جان
سلام،
بی شک “دانستن” به همراه خود، رنج می آورد. گاهی نوشته های شما، ضربه های خوبی هستند تا دردهایی که به زحمت در وجود خودم ساکت کرده ام، ناله شان بلند شود. وضعیت امروز کشور ما دردناک است و چه داستان ها دارم از این چندسالی که خودم، با پا و سر و گوش خودم، دویده ام به دنبال این و آن تا دردها را بشنوم، بلکه برای یکی شان چاره ای در چنته داشته باشم. الآن بهتر است بگذرم. از روزگار تحریم نوشته اید. تحریم یک روی قضیه است؛ زمانی که آزادی از بیرون سلب می شود. اما تحریم در کشور ما ابعاد درونی هم دارد. ما، روزنامه نگارها، خبرنگارها، رسانه ای ها، دانشجوها، کارمندها و هر کس که زبانی دارد، خودمان را سانسور می کنیم، البته می ترسیم و نمیگویم بیجا می ترسیم. اما قبول کنیم که گاهی خودخواسته از اشتباهات و گاه خیانت هم فرقه ای های خود چشم پوشی می کنیم. دواستانداردی هستیم. آنقدر حرف در ذهنم هست که نمی دانم چطور در یک متن کوتاه جایشان دهم. باز هم بهتر است بگذریم.
آمارتیا سن نویسنده کتاب “توسعه، به مثابه آزادی” توسعه را با آزادی برابر می داند. منظورم صرفا آزادی های مدنی و سیاسی از جنس آزادی بیان نیست؛ وقتی که آحاد یک جامعه انتخاب های متعددی برای زندگی داشته باشند. آزاد باشند که انتخاب کنند و جامعه به آنها فرصت دهد. من فکر می کنم، ما هرچه توانمندتر شویم بهتر می توانیم در شرایط موجود فرصت های جدید برای خود خلق کنیم. در این به قول شما سال های تحریم، بهترین کار توانمند شدن است و گفتن و گفتن و گفتن.
زنده باد وجیهه جان
به نکته درست و دلگرمکنندهای اشاره کردی.
تنت سلامت دوست خوبم.
خیلی مطلب خوبی بود.
):
آقای کلانتری حقیقت اینه که من وقتی تلاش جوانان نکته سنجی مثل شما را برای فرهنگ کشورمون می بینم دلم قوت میگیرد. اینکه حس کنیم تنها نیستیم دلگرمی بزرگی هست. این چیزیه که بزرگان ما مثل فردوسی و حافظ و …نداشتند. آدمهای هم فکری که به یک هدف خیره شدند.
باید هنوز امیدوار بود.
زنده باشی معصومه نازنین
به موضوع مهمی اشاره کردی: ما دلگرمی بزرگ همدیگه هستیم.
به وجود دوستان فعالی مثل شما افتخار میکنم.
دوست دارد یار این آشفتگی – کوشش بیهوده به از خفتگی – اندرین ره می تراش و می خراش – تا دم آخر دمی فارغ مباش. دنیا جای نشستن و زانوی غم در بغل گرفتن نیست. “ما در رویدادهای زندگی خود نقشی نداریم اما در اینکه چگونه آنها را تعبیر کنیم مؤثر هستیم. نیمه تاریک وجود”
سرزمین محکوم به زوال؟؟؟؟؟
به کجا چنین شتابان؟!
عذر میخوام؛ اصلاح میکنم:
سرزمین رو به توسعه
سرزمین رو به رشد اقتصادی و فرهنگی و سیاسی و اجتماعی و…
سرزمین گل و بلبل و چهارفصل
بازم از واقعیتها یا کفایت میکنه؟!