– دوس داری پولدار شی؟
جملهی بالا را قبل از سلام میگویند. شهوت ِداشتنِ زیرمجموعه، خواب را از چشمشانشان گرفته و هر کسی را که سلام و علیکی با او دارند، به عنوان طعمه میبینند و بعد از گفتن جملهی بالا، بلافاصله و بدون دادن فرصتی برای جواب، جملات بعدی را نثارش میکنند:
– تا کی میخوای به این شغل ذلتبارت ادامه بدی؟!
– دوست نداری توی 2 تا 4 سال، بازنشسته بشی؟!
«جیم ران» میگوید: انگیزش ِبدون آموزش، خطرناک است؛ چون باعث میشود در انجام ِرفتارهای احمقانهمان مصممتر شویم.
ای کاش کمی بلندنظرتر باشیم و اندکی سیستمیتر بیندیشیم و با در نظر گرفتن افق ِزمانی ِوسیعتری رفتار کنیم.
شرکتهای بازاریابی شبکهای، به مشتری وعده میدهند که در صورت فروختن محصولات شرکت به دوستان و آشنایانشان، درصد معینی پورسانت به حسابشان واریز خواهد شد. این روش، گرچه ممکن است تا مدتی با موفقیت همراه باشد، اما هرگز بادوام نخواهد بود.
چون به هر حال دوستان و آشنایان آدم های معمولی را آدم های معدودی تشکیل می دهند، بعد همین آدم های معمولی هم به فکر ِایجاد شبکهی فروش ِمستقل و زیرمجموعه گرفتن برای خود میافتند و دامنه دریافت پورسانت محدود و محدود تر میشود؛ چون حالا هر مشتری سابق، برای خودش یک نتورکر مستقل شده و به به سهم پورسانت خودش از فروش فکر میکند.*
کلیدواژههای انگیزشی مرشدهای بازاریابی شبکه ای، عبارته ایی هستند نظیر: سود تصاعدی، بهرهی مرکب، بازنشستگی زودهنگام، روزی دو ساعت کار، دوستیابی، و سفرهای استانی.
البته من دانش چندانی درباره بازاریابی شبکه ای ندارم و چیزهایی که نوشته ام حاصل تجربیات شخصی و ورقزدن کتابهای ترجمه شدهی این حوزه است؛ کتابهایی که در حال حاضر، چنان تبی به راه انداخته اند که باعث شده کم نباشند ناشرینی که حداقل یک کتاب بازایابی شبکه ای در سبد کتب منتشره شان دارند.
این روزها، در اطرافم «نتورکر»هایی را میبینم که بعد از مدتی کوتاه، ناامیدانه، از ادامه ی فعالیت در این حوزه دست کشیده اند و هِلِک و هِلِک، کیسهی حاوی لوازم آرایشی و بهداشتی و دستمال کاغذی و عطرهایی که روی دستشان باد کرده را این سو و آن سو میبرند؛ تا شاید برایشان مشتری بیابند و هرچه زودتر از این بقایای بازاریابی شبکه ای خلاص شوند؛ در حالی که دیگر دست کشیده اند از تصور پولدارکردن دیگران و نجاتشان از ذلت شغلی که گرفتارش هستند.
در این میان، عمیقاً جای نگرانی وجود دارد برای عزت نفس آسیب خورده ی این نتورکرهای سابق؛ که غالباً جوانانی پر شور و انگیزه بوده اند.
سود اصلی این انگیزش های آنی مشتری ها، به جیب شرکت های هرمی میرود؛ شرکتهایی که این روزها به مجوز رسمی خود مینازند.
دوستی دارم که باشگاه بزرگ و معروفی دارد. همیشه با لذت و در حالی که برق عجیبی در چشمانش هست، میگوید سود اصلی کسب و کارش، از کسانی است که دو سه جلسه میآیند و دیگر گذرشان طرف باشگاه نمیافتد.
همین طور است در مورد دوستِ دوستم؛ که در کار ِخرید «چرخ خیاطی دست دوم» است. سود اصلی او هم از خرید ِچرخ خیاطی های دست ِدوی در حد نویی است که صاحبانشان چندی پیش، در اثر تصمیمی آنی برای خیاط شدن، به صورت نو خریداری کردهاند و حالا پشیمانند و چرخهای کارنکردهشان را به قیمت نازل میفروشند.
اتفاق مشابهی برای تردمیل هایی میافتد که گوشهی خانه ها تارعنکبوت بسته اند و جاگیربودن ِآزاردهندهشان در ذهن و خانه، باعث می شود از نصف قیمت هم پایینتر فروخته شوند؛ یا به یکی از اطرافیان داده شوند و دوباره این چرخه تکرار شود.
به گمانم، باید به راههای بهتری برای کسب درآمد اندیشید؛ راههایی برای ایجاد یک مسیر شغلی هدفمند، که تا پایان عمر تداوم داشته باشد؛ کاری که وقتی غرق انجامش هستیم، گذر زمان را حس نکنیم.
اما یافتن این راه، برای جامعه ای که ارزش اندکی برای یادگیری قائل است، دور از دسترس به نظر میرسد.
3 پاسخ
جایی شنیدم خرید و فروش به صورت شبکهای در جایی مثل آمریکا ساز و کار خودش را دارد و موفق هم هست. یادم نمیآید از چه کسی.
شاید چون برچسب زود پولدار شدن و همان انگیزش آنی روی این کار خورده است که به سبک آن گمان بد میرود.
من در این شغل نیستم و قبلاً هم نبودم. اما فکر میکنم اینکه اکثر اشخاصی که وارد این کار میشوند و تا آخر نمیمانند و اصولی و با یادگیری و آموزش ادامه نمیدهند دلیل نمیشود بر این که شغل مناسبی نباشد. (منظورم شرکتهای شبکهای خرید و فروش است نه آن شرکتهای هرمی بدنامی که قبلاً بودند)
آیا همان دوست باشگاهدار وقتی باشگاهش را دایر میکرد به این فکر میکرد که قرار است بیشتر از افرادی کسب درآمد کند که جوزده هستند و توانایی و شجاعت تا آخر کار پای ورزش کردن ماندن را ندارند؟
درود زهرا جان
دربارۀ بازاریابی شبکهای خوندن این مطالب خالی از لطف نیست:
درباره شبکه های هرمی