نابوکوف گفته بود: «علائق من عمیقترین علائقی است که بشر میشناسد: نوشتن و شکارکردن پروانه.»
اولی را هستم اما دل دومی را ندارم و نمیخاهم که داشته باشم.
لذت شکار را با واژه میبرم که هر واژه پروانههاست.
این هم دومین قسمت مطلبی که هفتهی پیش حرفش بود:
عزتافزا
وحشتی مهارنشدنی
رازوارگی لحظههای شب
همدلان
در کارگاه ذهن کمالجوی خود
مانند هر دیرآمدهای حیرتزده، پریشان و شرمناک است.
عرضهداشت مناظر
رزمیده=مبارزه کرده
دیرینهترین شب
رفتار رام
پایان بیشکوه
دیری نپایید
هماوردطلبی
اهریمنذهن
بهخودآمدنهای تاریخی
✅کدامیک را بیشتر میپسندید؟
8 پاسخ
مانندهردیرامده ای…؟
اومیخواهدبرای آنکه خودرااازتاخیرپیش آمده وعواقب آن خلاص کند آنرا به گردن دیگری بیاندازددرصورتی که دلیل و مدرک نمیخواهد باید اطرافیانش افراد با تجربه ای باشند که روی یک نکته زوم نکنند واینرا بدانند هزاران چیز دیگر هم میتواند باعث تاخیرشده باشداگردهها باراین اتفاق افتاده باشد من که شاهد آن بوده ام که گویی گاهی وقتها ازکاه کوهی ساخته میشودو زمین و زمان
دست به دست هم میدهند تا باوری غلط درذهنهاشکل بگیرد وبه اصطلاح عوام بگویندناف فلان کاررارا به اسم طرف بریده اند.
واقعن. تجربهی تلخیه.
ناف منم با لجبازی بریدن.
ممنون بابت کامنتهای عزیزتون خانم سجادی🙏🌹
در کارگاه ذهن کمال جوی خود ساعتها مینشینم وانقدر مینویسم که شاید دری به تخته ای بخورد وجرقه ای بزند وتحولی درمن ایجاد کند و ازاین خمودگی وبی برنامه نجاتم دهد یا لااقل مسکنی خواب آور شود برای چشمهای خسته وفراری از خوابم.
چقدر من کامنتهای شما رو دوست دارم.
ممنون خانم سجادیِ عزیز🙏🌹
همدلان
👌🌹
«دیرآمدهای حیرتزده». این خیلی خوب بود.
دقیقن.
تصویر چشمهای درشت و ناکام سریع جلوی چشمامون ظاهر میشه.👌