هفتهای یکبار، 6 ساعت پشت سر هم بنویسید.
این پیشنهادیست که اول هفتۀ قبل در لایو صبحگاهی دادم، فایل آن را اینجا بشنوید:
تذکر: این برنامۀ هفتگی قرار نیست جایگزین برنامۀ روزانۀ شما شود؛ خطای بزرگ در تمرین یک مهارت آن است که تمرین را به شکلی فشرده و فقط در یک روز از هفته انجام بدهی. تمرین سنجیده و درست باید هر روز انجام شود، تا مغز بتواند مسیرهای عصبی تازهای در ذهن ایجاد کند.
پس برنامۀ 6 ساعته جایگزین تمرین روزانه نیست، مکمل آن است.
چرا این تمرین مهم است؟
حتا اگر در روز 5 دقیقه هم بنویسید، از هیچی بهتر است. و همین 5 دقیقه میتواند در طول زمان مهارتافزا باشد، اما برای درک بهتر بسیاری از ظرافتهای نویسندگی به نشستهای طولانی نیاز داریم.
اگر هر روز نمیتوانیم چند ساعت بنویسیم، هفتهای یکبار که میتوانیم.
6 ساعت نوشتن متوالی میتواند یک هفتۀ کامل شما را شارژ کند. به این 6 ساعت مانند مراقبهای طولانی برای رسیدن به آرامش و تمرکز بنگرید. من با جلسات 6 ساعتۀ نوشتن تعادل ذهنیام را بازمییابم. کمتر کاری چنین دستاوردی دارد. فقط کافی است یکبار امتحان کنید، میبینید که بعد از نوشتن احساس کارآمدی میکنید، این نگاه مثبت سبب میشود با انگیزۀ بیشتری به نوشتن بپردازید. نوشتن، نوشتن میآورد. من در روزهایی که بیشتر مینویسم حتا نیمهشب در رختخواب هم دلم میخواهد بنویسم.
با سفرهای طولانی است که سر از سرزمینهای ناشناخته در میآوریم، کریستف کلمب اگر سی چهل کیلومتر پیش میرفت قارهای تازه را کشف نمیکرد (از نتیجۀ کارش بگذریم).
چند نکته برای اجرای درست برنامۀ 6 ساعته:
- این برنامه برای افرادی است که در پی رشد بیشتر در نوشتناند، پس اگر هزار تا “چرا” میآورید تا از زیر این کار در بروید، شاید هنوز متفنن هستید و موضوع برایتان جدی نشده. وگرنه برای کسی که تشنۀ نوشتن است چنین پیشنهادی دلچسب و هیجانانگیز است.
- در طول این 6 ساعت، موبایل خودتان را قطع کنید و در جایی دور از دسترس قرار دهید. نگذارید وسوسۀ جستجو در اینترنت یا انتشار چیزی یا نوشتهای جریان نگارش را مختل کند.
- برای شروع برنامۀ شش ساعته به هیچ ایدهای نیاز ندارید، ایدهها را هنگام نوشتن بسازید. آمادۀ کشف چیزهای تازه باشید. خودتان را به خاطر کمبود ایده نترسانید. اگر دستتان را از روی کیبود (یا کاغد) برندارید، بالاخره سروکلۀ ایده پیدا میشود. هدف از برنامۀ 6 ساعت این است که با تمرکزی طولانی بر نوشتن با جنبههای تازهای از ذهنمان آشنا شویم.
- از فشار ذهنی نترسیم. ذهنی که تحت فشار قرار نگیرد توسعه نمییابد. تشویشِ نوشتن را به عنوان واقعیت این کار بپذیریم. خلاقیت اضطرابآور هم هست. در اطراف شما چند نفر دغدغۀ تولید خلاقانه دارند؟ شش ساعت نوشتن کار هر کسی نیست، ممکن است حین نوشتن تمام بدهیها و کارهای کرده یا نکرده به ذهنمان هجوم بیاورند و بیقرارمان کنند.
با نوشتن خودمان را از نگرانیها برهانیم. - بر وسوسۀ کتاب خواندن غلبه کنید. نگویید کمی میخوانم تا بهتر بنویسم. خواندن را بگذارید برای پس و پیش برنامۀ 6 ساعته. البته گاهی ناپرهیزی بدک نیست؛ شاید چند لحظه نگاه انداختن به کتابی خوب شوق نوشتن را در شما بیدار کند.
- نفس این حرکت مهم است. اگر بعد از 6 ساعت نوشتن هیچی دستتان را نگرفت مهم نیست، مهم این است که شما توانستهاید 6 ساعت تمام ماتحت خودتان را بچسبانید به صندلی و بر هر وسوسهای غلبه کنید. بله، شما گونهای نادر از موجودات زمین هستید. این یعنی تمایز. کمتر کسی طاقت و حوصلۀ چنین کاری را دارد.
- از دوستانی که برنامۀ 6 ساعت را تجربه کردهاند خواستم تا همین پایین از تجربۀ خودشان بنویسند. شاید خواندن این نظرات برای شما الهامبخش باشد.
چند پیشنهاد برای مطالعۀ بیشتر:
45 پاسخ
سلام. چقدر خوندم وبلاگ شمارو تا در نهایت امروز اولین نظرم رو برای شما بنویسم.
کار دیوونه کنندهایه اما همیشه شهامت انجام دادن همچین کارایی رو باید داشت. ما یه مُشت عشق نوشتنیم، ادم عاشق منطق رو میریزه توی …
بگذریم.
به نظرم این تنبلی رو با این ترفندا میشه حسابی گوشمالی داد. وقتی خودتو مجبور به یه کار طولانی کنی و مهمتر، انجامش بدی … واسه دفعات بعد تنبلی و اهمالکاری سر و کلّهش مگه پیدا میشه؟
بگذریم.
پ.ن: البته قبل ۶ ساعت نوشتن یه جلسه ورزش الزامی بود. روز قبلش …
پ.ن ۲: واسه موفقیت در هنر و نوشتن باید واسه ساعتهای طولانی تمرگیدن و فقط کار کردن رو یاد بگیرم.
ممنون ازت شاهین جانِ قند 🙂
درود بر تو امیررضا جانم
خیلی خوشحالم که اینجایی.
کار سایتتو خوب شروع کردی، امیدوارم با قدرت ادامه بدی.
اون روز که برای چندمین بار این تمرین رو انجام دادم متوجه شدم که به بدن من نمیسازه و باید دُزش رو بیارم پایینتر. بلااستثنا هر چندباری که انجام دادم قلبم درد میگرفت و اذیتم میکرد. تصمیم گرفتم براش راه حل معادلی در نظر بگیرم.
نباید با خودم نامهربون باشم.
یه چیزی بگم؟ با وجود اینکه ۶ ساعت بیوقفه نوشتن رو کار مزخرفی میپندارم اما انجامش میدم. البته انجام دادنش خالی از لطف هم نیست و همیشه با کلی ایدهی عملی روبهرو میشم. بهعبارت دیگه، ایدههایی شکوفه میزنه که مناسب اجران، نه نوشتن.
اما حرفم این نیست و نیومدم کلمهی «مزخرف» رو بیادبانه اینجا بکوبم. اومدم بگم که اون آخرآخرای کارم دستم رو روی کاغذ گذاشتم و یه کمیسر خروس که در حال اسکی بود، بیخیالانه روی کاغذ شکل گرفت؛ تازه میون اون همه خطخطی. اومدم بگم اگر نوشته در بازنویسی ساخته و پرداخته میشه، نقاشی هم از میون خطخطیها شکل میگیره.
سلام.
امروز تمرین ۶ ساعت نوشتن رو برای بار چهارم و هفتهی چهارم انجام دادم.
امروز متوجه شدم وقتی میگفتید طی شش ساعت نوشتن برای یکماه ایده جمع میکنید یعنی چی.
مثل همیشه یکساعت آخر نفسگیره. هرچقدر یکساعت اول سریع میگذره، یکساعت آخر کُند، ولی قشنگترین ایدهها حاصلِ سماجتِ برای نوشتن تو همون یکساعت آخره.
بهنظرم اینکه طی شش ساعت به ایدههای جدید برسیم به یه پیشنیاز احتیاج داره اونم دغدغهست، مثل دغدغهی پیداکردن ایده برای تولید محتوا.
سلام فاطمه جان
چقدر خوب که از تجربهی الهامبخش خودت نوشتی برامون.
برای بار دوم تجربهی بیوقفه نوشتن رو داشتم، اما باز هم ۵ ساعت. ساعت ششم فقط دستم رو روی کاغذ گذاشتم و نگاه کاغذ کردم. البته برای خالی نبودن عریضه چند بیت از ترانههای خوانندهها رو نوشتم و بعد وارد وزنآواهای اونا شدم: تن تن…
حتی داشتم به وزنآواهای ساختگی خودم میرسیدم که قطعش کردم.
بخشی از دلیل دوام نیاوردن در ساعت ششم، دعوا شدن توسط اهالی خونه است. (این مقاومت اهالی خونه و دفاع من از نوشتن شروع شده، برای همین هم ناچارم ساعتهای نوشتنم رو تغییر بدم.)
و کامنتی که جوهر خودکارش اشکهای سارا بود.
جگرم شرحهشرحه شد، اما میدونم این تازه اولشه. (راستی جگر دقیقاً کجای آدم میشه؟)
تو آفرین داری سارا جان
خیلی خیلی خوب پیش میری تو.
سلام استاد
تقریبن سه هفته از وقتی دوباره این تمرین نوشتن رو معرفی کردین گذشته.
و برای بار سوم انجامش دادم و متوجه شدم جادوی این شش ساعت وقتی خودشو نشون میده که هر هفته انجام بشه.
هفتهی سوم خیلی فرق داشت با هفتهی اول چون خیلی راحتتر بودم موقع نوشتن و نمیدونم این خوبه یا نه.
با اینکه قبل از شروع آدم میترسه که چی قراره بنویسم؟ ولی وقتی مینویسم میبینم، نه خیلی چیزا هست که دوست دارم بنویسمشون. خیلی خوشحالم.
ایده رو خیلی پسندیدم ، مطمئنا تجربه ش خواهم کرد. سپاس از سایت و مطالب خوبتون
سلام. من تابه امروز که سه هفته از پیشنهاد 6 ساعتنویسی میگذره، سهبار انجامش دادم. بار اول که آزادنویسی بود و برونریزی ذهنی که بعد انجامش عطشم به مطالعه زیاد شد و متوجه شدم که چقدر به مطالعه بیشتری نیاز دارم. بار دوم تونستم یک یادداشت از دل نوشتههام در بیارم. بار سوم هم تلاش کردم یک داستانک بنویسم. هرچند دست و پا شکسته و بدردنخور😂 ولی مطمئنم با ادامهدادنش در آینده به چیزهای خوبی از نوشتن میرسم. خواستم اینو بگم که این چالش خیلی برام ارزشمنده و حداقل نتیجهای که ازش گرفتم؛ حال خوب و احساس ارزشمندی بود. مرسی از استاد عزیز و خلاقمون🍀
چقدر خوب نخشین عزیز
مرسی که از تجربهی خوب خودتون نوشتید.
همت شما رو تحسین میکنم.
البته از لحاظ کیفیت عالی بود😅
درود.
مدتها بود که ایدهای داشتم و بیقرار نوشتنش بودم. اما احساس میکردم باید همهجا سکوت باشه، من در آرامش کامل باشم و… تا بتونم بنویسم.
اما یه مشکلی بود. به قول استاد، ما که تو فضا زندگی نمیکنیم. بالاخره همیشه یه مشکلی (شما بخونید بهانه) وجود داره.
خلاصه با خودم گفتم اینجوری نمیشه، بشین بنویس.
نوشتم و نوشتم تا شش ساعت گذشت. آخراش تازه داشتم گرم میشدم که شش ساعت تموم شد. از لحاظ تعداد کلمات بخوایم حساب کنیم باید دو یا سه برابر این چیزی که نوشتم، مینوشتم. اما از لحاظ کیفیت واقعا عالی بود. وقتی داستان ریتم ترسناک میگرفت میترسیدم و مواقعی که هیجانی میشد، حسابی هیجانزده میشدم.
تجربهٔ قشنگی بود. چیزای جدیدی کشف کردم. برای منکه خیلی مفید بود. ممنون از استاد کلانتری بهخاطر معرفی تمرین🙏🌸
این تمرین فوق العاده بود.
کار سختی بود واسم ولی انجامش دادم.
پیشنهاد میکنم حتما دوستان این تمرین را انجام بدن
سلام به شما استاد کلانتری نازنین ،
امروز برای دومین بار لذت شش ساعت نوشتن بی وقفه را انجام دادم ، ذهنم از سری قبل بیشتر همراهم بود ، اما جای بسی تعجب است ، که چقدر این فضای مجازی انسان را دچار حواس پرتی می کند ، خوب به خاطرم هست دوران دانشجویی شاید 6 ساعت بی وقفه درس و یا کتاب می خواندم و گاهی در بین آن می نوشتم و رونویسی می کردم و گذر زمان را متوجه هم نمی شدم ، اما بار اولی که شش ساعت را نوشتم برایم راحت نبود اما چون به هدفم فکر می کردم انجامش دادم البته اشتباه از من بود چون کم در بین کار به خودم استراحت دادم ، دیروز فکر می کنم توی لایو گفتید هر نیم ساعت یه استراحت پنج دقیقه به خودتان بدهید و در تمرین 6 ساعت این بار طبق گفته شما پیش رفتم ، نه تنها خستگی نداشت که لذت هم بردم ، چقدر ایده عالی و نابی است ، اگرچه ما در کارگاه محتوا تجربه سه ساعت آموزش و نوشتن را تجربه کردیم ، اما این بی وقفه نوشتن تنها و تنها به کمک ذهن خود در پایان سرخوشی بی نظیری به من داد ، یک حسی از جنس مفید بودن و توانایی
بسیار قدردان زحماتتون هستم و سپاس از حضورتون و آموزش ها و ایده های ناب
نمیدونم در مورد قانون بازتاب شنیدید یا نه؟ «اینکه هر چیزی به هستی ببخشیم؛ از رفتار، اندیشه و نگاه به ما برمیگرده»
من از فروردین یک سال پیش یعنی ۱۴۰۰ برای گرفتن جواز نشر اقدام کرده بودم ولی هیچ خبری از جواز نشر نبود تا روزی که شروع کردم شش ساعت متمرکز روی کتاب جدیدم وقت گذاشتم و دقیقا وقتی چهار ساعت و نیم از این شش ساعت میگذشت از ارشاد تماس گرفتن و گفتن میخوان برای بازدید از مکان انتشارات بیان و باید آدرس بهشون بدم.
این تماس زمانی بود که از آخرین باری که به ارشاد رفته بودم شش ماه میگذشت و برام خیلی جالب بود که درست وقتی که من روی کارم متمرکز شدم و بدون فکر کردن به:
رسیدن یا نرسیدن
خوب از آب در آمدن یا نیامدن
برای خود نوشتن یا برای دیگران نوشتن
بدون فکر کردن به اینها فقط برای دل خودم نوشتم و فقط و فقط روی مسیر متمرکز شدم اینطور شد که از هستی طبق همون قانون بازتاب جواب گرفتم.
شاید بگید این ربطی به هستی نداره و خیلی اتفاقی تو اون ساعت این تماس گرفته شده راستش خودم هم به همین فکر کردم اما درسی که میباید رو گرفتم. اینکه متمرکز شدن و عمیق شدن فارق از چرایی و چگونگی و چطور ما رو به گنج میرسونه گنجی که تو دل خودمون پنهانه و هیچ وقت سراغش نرفتیم.
از این به بعد میخوام هفته ای یک سکه از گنج درونم استخراج کنم؛ به شما هم پیشنهاد میکنم.
ممنون از استاد کلانتری بزرگوار بابت پیشنهاد های ارزشمند و پر مغزی که ارائه میدن. امیدوارم همگی به گنج درونتون دست پیدا کنید.
یادم رفت بگم اون شش ساعت فقط چهارده صفحه نوشتم صفحاتی که باهاشون از ته دلم خندیدم و گریه کردم صفحاتی که به زودی در کتاب جدیدم خواهد بود.
سلام محبوبه نازنین
تبریک میگم. امیدوارم همۀ کارهای مجوز خوب پیش بره.
لذت بردم از خوندن کامنت الهامبخش و خوبت.
شاد باشی و برقرار
من امروز 6 ساعت رو پر کردم از ساعت 2 ظهر تا 8 شب.
البته روی پروژه دیگه ای کار کردم. به جای نوشتن 6 ساعت مداوم روی پروژه برنامه نویسی که خیلی وقته شروعش کرده بودم و کند پیش میرفت کار کردم و 4 5 تا از مهمترین بخش هاش رو انجام دادم.
نکته جالب اینجاست که امروز در بی حوصله ترین حالت خودم بودم و نمیخواستم کار کنم. اما چون از قبل تصمیم گرفته بودم باید بهش عمل میکردم.
اواخر کار با این که خسته شده بودم، اما حس کردم الان انرژی ذهنی بیشتری برای ادامه کار دارم. انگار ذهنم عادت کرده بود به این کار.
من چند وقته چند تا عادت مهم رو درون خودم پرورش دادم:
1-آزادنویسی روزانه هزار کلمه به انگلیسی
2-مطالعه یک مقاله در روز
3-کار روی پروژه برنامه نویسی شخصی
4-انتشار یک مقاله هر هفته
امیدوارم این کار 6 ساعته هم به جمع این عادت ها اضافه بشه. بالاخره یک جایی باید بهانه ها رو متوقف کنیم و به کار اصلی برسیم.
از یکسالپیش که نویسندگی را شروع کردم، اینکه در طول روز بتوانم ساعتهای زیادی از زمانم را به نوشتن اختصاص بدهم برایم تبدیل به یک هدف شده بود.
اما اینکه بتوانم در خودم این مدیریت را ایجاد کنم و ساعتهای زیادی به کار نوشتن بپردازم، برایم به کاری سخت تبدیل شده بود.
زمانی که برای اولینبار در لایو صبحگاهی، استاد کلانتری از تمرین ۶ ساعت نوشتن به ما گفتند، آنقدر خوشحال شدم که حد نداشت.
سهشنبهی همان هفته که میشود سه روز قبل از امروز، تصمیم گرفتم این تمرین را انجام بدهم.
به اهل خانه سپردم در هیچ صورتی با من صحبت نکنند، حتی اگر زلزله آمد هم صدایم نزنند.
تصمیم گرفتم روی پروژهی رمانی که در حال نگارش آن بودم کار کنم.
احساس هیجان تمام وجودم را گرفته بود.
شروع به نوشتن که کردم، تا یکی دو خط را پیش بردم مدام فکر میکردم خب حالا چه بنویسم. اما کمی که پیشتر رفتم و بیشتر نوشتم، بدون آنکه بخواهم به متن فکر کنم فقط مینوشتم.
در میانهی نوشتن با وجود اینکه امکان بلند شدن از پشت میز و استراحت کوتاه مدت را یا حتی تا پای پنجره رفتن و به بیرون خیره شدن را داشتم، اما آنقدر ذوق نوشتن در من وجود داشت که بدون استراحت و یکسره فقط و فقط مینوشتم.
در داستان و اتفاقات رمانم غرق شده بودم و اصلا حواسم به ساعت نبود.
برایم عجیب بود آنکه ساعتها را به نوشتن گذرانده بودم اما برای لحظهای در فکر آنکه چقدر زمان گذشته و یا چقدر از زمانم باقی مانده است نیستم.
حال عجیبی داشتم، تازه میفهمیدم نوشتن یعنی چه و احساس حقیقی لذتبخش نوشتن چه مزهای دارد.
دستم حسابی راه افتاده بود و ذهنم گرم شده بود، به جاهای خوبی در نوشتن رمانم رسیده بودم.
همچنان با شوق ادامه میدادم که با درد شدیدی در گردن و کمرم به خودم آمدم ده دقیقه از شش ساعتِ مقرر، گذشته بود و چیزی حدود ۵۶۰۰ کلمه از رمانم را پیشبرده بودم. همچنان دلم میخواست به نوشتن ادامه بدهم ولی درد کمر، طاقتم را بریده و اجازهی ادامه دادن را به من نداد.
هنوز هم باورم نمیشد که شش ساعت را به نوشتن گذرانده باشم، بارها فاصلهی زمانیِ شروع و پایان تمرین را محاسبه کردم تا مطمئن شوم که همان شش ساعت و ده دقیقه را تمرین کردهام.
تجربهی شگرف و همینطور شیرینی برایم بود.
تمرین ۶ ساعت نوشتن، از آن تمرینهایی است که میشود پروژههای طولانی و یا عقب افتاده را با آنها پیشبرد و خیالت اصلا نگران آنکه در این زمان چه میخواهم بنویسم نباشد.
میشود با این تمرین از کلافگی یک روز بیهوده درآمد.
میشود فهمید حال خوب نوشتن یعنی چه.
درود و سپاس بسیار برای پیشنهادهای مختلف تمرینی که ارایه می دهید
امروز توانستم بیشتر از ۶ ساعت، فقط و فقط بنویسم. البته موضوع نوشتن ام مشخص بود و قبلا چند صفحه و عنوان برای موضوع مورد نظرم اختصاص داده بودم ولی اینکه چطوری به آنها نظم بدهم و اینکه چطوری هر عنوانی را بسط و گسترش بدهم، در طول هفته ذهنم را به شدت درگیر کرده بود.
دیروز که خواستم روی صفحات کار کنم، دیدم نیاز دارم تا دو کتابی که در دست داشتم و با دو عنوان از صفحه کاریم ارتباط داشت را بخوانم تا اطمینان پیدا کنم، تا جایی که توانستم پیرامون موضوع ام جستجو کرده ام، بنابراین دیروز حدود ۷ ساعت، هم مطالعه داشتم و هم نوشتن.
ولی امروز فقط و فقط تایپ کردم و نوشتم. و نکته جالب تر این بود که، در کنار نوشتن روی موضوع اصلی ام در word, مطالب خوب دیگری هم که به ذهن ام می آمد روی کاغذ نوشتم و در کنار کار اصلی، چندین صفحه یادداشت برداری خوب هم داشتم.
نمیدونید که چقدر خوشحالم که در این هفته با انگیزه شرکت در این چالش خودم را مجبور کردم تا یک دستاورد خوب داشته باشم.
باز هم برای تمام راهنمایی ها و صد البته تمام همراهی های شما استاد گرانقدر بسیار سپاسگزارم.
سلام استاد 🌻امروز صبح انجامش دادم.البته نزدیک 5 ساعت شد ولی با این حال واسه شروع اولین هفته خیلی خیلی خوب بود برام.دقیقن منم اولش فکر میکردم خسته شم یا وسطاش کم بیارم واسه نوشتن ولی خوب پیش رفت. ممنونم🌻🦋
تجربهای که من داشتم این بود که ناگهان رؤیاهایی که سالها قبل در نبود شبکههای اجتماعی در سر داشتم و بهخاطر اینکه الآن تمام مدت مشغول اینترنت یا کارهای دیگه هستم به دست فراموشی سپرده شدن، تکبهتک برام زنده شدن و برام عجیب بود که چطور من این چیزها رو فراموش کرده بودم. توی این ۶ ساعت، برای اولینبار خیالپردازی در حین نوشتن رو تجربه کردم، در حالی که قبلاً فقط زمانی میتونستم خیالپردازی کنم که کف اتاقم دراز کشیده باشم.
به به فاطمه جان
خوشحال شدم از دیدن اسمت.
من تلاش میکنم از خودم هیچ وقت توقعِ یکدفعه متحول شدن نداشته باشم و ازونجایی که تا به حال یک بار هم نشده که بیشتر از دو یا سه ساعت فقط یک کار رو انجام بدم، میدونستم که قرار نیست این تمرین راحتی برام باشه. من حتی موقع درس خوندن هم بدون وقفه این کار و نکردم پس اعتراف میکنم یه جاهایی از این تمرینِ 6 ساعته دلم میخواست بگم گور بابای نوشتن اما خوشبختانه نگفتم و همون رو نوشتم.
بعد از اینکه غرغرام ته نشین شدن یهو دیدم یه چیزایی دارم مینویسم که اصلا نمیدونستم تو مغزم وجود دارن و فهمیدم که داره اثر خودشو میذاره. ببخشید که طولانی شد خلاصش اینه که برای تنوع یا حتی به عنوان یه چالش هم که شده این تمرین رو انجام بدید جذابه.
از شما استاد کلانتری عزیز هم یه تشکر واقعی و بدون اغراق میکنم چون هر بار که یه راهکاری میدید من حس میکنم تو این زمان و با در نظر گرفتن همه چیز، تصمیم درستی گرفتم که بجای رفتن به دانشگاه، گوش و چشم و ذهنم رو باز کنم برای یاد گرفتن و به عنوان یه نویسنده بیوقفه بنویسم. ممنونم ازتون 🙏😊
استاد متاسفانه نشد من انحامش بدم، اما قطعن انجامش میدم. حتا چند بار در طول هفته انجام میدم. ولی همون یک ساعت مرتب انجام میدم.
سپاس از پیشنهاد عالیتون.🙏🌺🌼
سلام استاد عزیز
یکبار همون ماههای اول این کار رو به توصیهی خودتون انجام دادم، ۵ ساعت بیشتر ننوشتم. اما دیگه تکرارش نکردم.
ولی لذت این ۶ ساعت چیز دیگهای بود. یک ایدهی نامفهوم به اقدامکهای مشخص تبدیل شد و علت انجام یی از کارهام رو متوجه شدم.
بعد از این شش ساعت واقعا طور دیگهای خودمو باور کردم. 🌺
بیصبرانه منتظرم یکشنبه برسه و دوباره انجامش بدم.🌺
من این برنامه را این هفته انجام دادم و باعث شد یه پست هم در اینستاگرام در موردش بنویسم خیلی دلچسب بود و البته اولش سخت چون دوست داری چیزی برای نوشتن همیشه داشته باشی کلی خط خطی کردم گل کشیدم اما این الزام من به نوشتن خیلی جالب بود بعد از ۶ساعت یه حس روان و آرامی در افکار و نوشته هاتون حس میکنین من هر روز می نویسم اما این نوع نوشتن انگار از اعماق وجودم حرف بیرون می کشید نوعی دستیابی به ناخودآگاه بود با صبر و مداومت بر نوشتن. استاد منظم بودن با برنامه های شما خودش یه نوع هنره و من واقعن فکر کردم نمی تونم انجام بدم اما خیلی خوشحالم که شد و سپاسگزارم از این ایده ها و برنامه های بی نظیری که با ما مطرح می کنین همیشه در پناه حق سلامت و شاد باشین
کنجاوی و سیو زمان
1401.2.16
برای دورهمی کتابخوانی فصل نُه کتاب سیلی واقعیت را میخوانم. موضوع این فصل، داشتن نگاه کنجکاوانه به افکار، احساسات، هیجانات وعواطف است. ریشهی کلمهی کنجکاوی برایم جالب است. عیناً آن را اینجا میآورم.
(( کلمه “کنجکاوی” (curiosity) از کلمهی لاتین curiosus که به معنای “دقیق” و “سخت کوش” است نشئت گرفته است. این کلمه نیز به نوبهی خود از کلمه لاتین cura که به معنای “توجه” است نشئت گرفته است. خیلی جالب است. در زمان تمرین ذهن آگاهی، به خود توجه میکنیم، به آنچه حس میکنیم و این که به چه نحو به احساسات خود واکنش نشان میدهیم. ))
یاد دو تمرین پیشنهاد شده در لایوهای آقای کلانتری میافتم. در یکی پیشنهاد شد که جدول دو ستونه رسم کنیم و یک طرف دفعاتی که سراغ خواندن و نوشتن میرویم را علامت بزنیم و در دیگری وقتهایی که در شبکههای اجتماعی صرف چک استوری و اخبار و…میکنیم را مشخص کنیم. تمرین دوم شنبه گذشته بیان شد و قرار شد هر هفته شش ساعت پی درپی صرف نوشتن کنیم.
انجام تمرین اولی باعث شد روی زمانهایی که سپری میکنم، #کنجکاو شوم و متوجه شدم که وقت زیادی را در شبکههای اجتماعی گذراندم که میتوانست صرف کارهای جدیتری شود.
با انجام تمرین دوم در روز دوشنبه توانستم یک مقاله علمیام را تکمیلتر کنم. یک روز هم روی پروژه قرآنی چند ساعت تمرکز کردم.
نمیدانم برای شما هم این طوری است یا نه؟ اینکه چقدرشش ساعت پشت سرهم روی یک کاری تمرکز کردن برایم سخت شده، چقدر هم فراهم کردن این زمان پشت سرهم که فقط بنویسی چقدر برایم ضروری است.
#دورهمی_کتابخوانی
#سیلی_واقعیت
#لایو_صبحگاهی
#شاهین_کلانتری
#نگاهی_کنجکاوانه
#یادداشت_روزانه
https://www.instagram.com/p/CdNdffJIVYU/?igshid=YmMyMTA2M2Y=
من یکشنبهها را فعلن به این کار فرحبخش اختصاص دادهام. من اصولن زیاد مینویسم، اما نه اینقدر طولانی، اما وقتی این کار را انجام دادم نه تنها در حین انجام حال بسیار خوبی را از نظر سبکی ذهن، رسیدن به ایدهها و نتایج عالی تجربه کردم،بلکه بعد از آن هم اتفاقات جالبی برایم افتاد. شاید بتوانم بگویم که به معنی کلمه نوشتن جادو کرد. بنابراین من این کار را حداقل هفتهای یکبار ادامه خواهم داد و بسیار سپاسگزارم از طرح چنین تمرین شگفتانگیزی.
سلام وعرض ارادت خدمت استاد کلانتری عزیز
از پیشنهاد سخاوتمندانه ۶ساعت نوشتن مداوم شما سپاسگزارم.
من این تجربه را در دو نوبت متفاوت با خودکار و یکبار با کیبورد کامپیوتر امتحان کردم.
اولین بار ساعات انتهایی شب را انتخاب کردم. به دلیل سکوت و تنهایی از۱۰ شب شروع کردم حدسم این بود تا نماز صبح تمام کنم.
چون تجربه شب بیداری های ماه رمضان را داشتم، برایم ساده می نمود اما تا یک ونیم شب بیشتر دوام نیاوردم. چشمهایم خسته شدند و به ناچار در عین ناراحتی کات کردم.
روز بعد یعنی ۴شنبه، از ۱۱صبح شروع به نوشتن کردم این بار نه با خودکار که با دکمه های کیبورد. برایم بسیار جالب بود که این تصمیم را گرفتم واصلا فکر نکردم شاید این مدلی برایم سخت باشد.
و در کمال ناباوری یکساعت اول را بی وقفه تایپ کردم .
موضوع خاصی مد نظرم نبود.
قبلن در فکرم بود به گذشته بروم و از بار افکاری که گاه و بیگاه به سراغم می آید و اندوهگینم می کند کم کنم، اما به محض گفتن بسم الله و نوشتن تاریخ، روز و ساعت قدم در زمان حال گذاشتم و موضوعات روز را نوشتم.
از مشکلات اقتصادی نوشتم که به هیچ ترفندی نمی توان مم ان را برداشت و به شکلات تبدیلش کرد.
تا معضلات دوسال قرنطینه و ویروس کرونا و صدمات وارده آن بر خانواده ها، کشور و کل دنیا.
بسیار روان و پی در پی کلمات بر صفحه کامپیوتر ردیف میشد بدون برگشتن و ویرایش یکریز نوشتم.
البته هر یکساعت به خودم کمی استراحت میدادم، نوشیدنی و خوراکی می خوردم، در اتاق قدم می زدم و ناهار سبکی هم نوش جان کردم.
وقتی سرو کله چرت عصرانه پیدا شد، برای خودم یک لیوان قهوه دم کردم تا کم نیاورم. دخترم از اتاقش
با تعجب نزدم آمد و گفت : تو خسته نشدی؟ تا کی باید تایپ کنی؟
اینهارو از روی چیزی
می نویسی یا از خودت در میاوری؟
و انگشتان روی کیبورد پاسخ سوالش را داد.
برایش خیلی جالب وعجیب بود.
پایان کارم ساعت چهارعصر بود اما بخاطر زمان های کوتاه تلف شده تا ۵ ادامه دادم.
هنوز هم کلی کلمه برای نوشتن داشتم اما بیشتر از ان ادامه ندادم.
تجربه بسیار خوبی برای من بود.
آشتی با کیبورد و صفحه کامپیوتر و نوشتنهای پی درپی و صرف ۶ساعت واندی زمان فقط برای خودم
دستاورد شیرین این چالش سخت برای من بود.
متنم را با ۴۲۰۰ کلمه نیمه تمام گذاشتم که اگر کاملش کنم، می تواند تاریخ معاصر مجمل اما کم غلط وصادقانه برای فرزندان و نوادگانم به یادگار بماند.
زمانی که تصمیم گرفتم این کار رو انجام بدم فکر میکردم زود خسته میشم و جا میزنم. اولش واقعا همینجوری بود. ولی وقتی دستم گرم شد بدون اغراق وارد یک دنیای دیگه شدم که سراسر آرامش بود. این برای خود بودن و از هر دری نوشتن لذت عجیبی داره. راغب شدم تکرار کنم و حتما انجام خواهم داد.
در اولین جلسهی ۶ ساعته خیلی از کارهای نوشتاری عقب مانده رو انجام دادم. همین تمام کردن کارهای نیمه تمام حس خوب دریافتی رو دوچندان میکنه.
استادجان واقعا ممنونم ازتون که هرچی میدونید رو بدون توقع و با کمال مهر در اختیارمون میذارید و قطعا همین راز ماندگاری شماست. بمانید به مهر🌱🌱🌱🌱
انفرادی لذتبخشی بود. نمیگم بکوب شش ساعت رو نوشتم. گاهی بلند میشدم لب پنجرهای میرفتم. نفسی تازه میکردم. برای من که بیشتر از دو ساعت دووم نمیارم موقع نوشتن، نهایت نهایت سه ساعت، ولی میخواستم این چالش را بگذرونم و تونستم. در آخر هم حسابی مغزمو شستشو داده بودم و خالی شد از هر چی فکر منفی بود و در عوض چند تا ایدهٔ خوب گیرم اومد. نیاز به بازنویسی داره اما همینکه ایدهٔ یکخطیش رو کشف کردم هم قانعم. در کل تجربهٔ خوب و خاصی بود اونم برای منکه سندرم جسم بیقرار دارم. و این انفرادی هر هفته یا نمیدونم شایدم زود به زود باید محکومم کنه.
درود
عالی.
البته منظور از بیوقفه نوشتن این نیست که حتا کنار پنجره هم نریم.
طبیعیه که در لحظاتی باید به خودمون استراحت بدیم و این عالیه.
بله استاد همینطوره. سپاس از شما و ایدههای خوبتون.
سلام استاد عزیز
چه چالشی …حیرت انگیز بود ،من این ۶ ساعت رو امروز انجام دادم جمعه ۱۶ م از ۹ و ۲۲ دقیقه تا ۳ و ۲۹ دقیقه عصر.گوشی و اینترنت رو خاموش کردم و در سکوت نشستم پای لپ تاپ،با ذهنی رها …خیلی جالب بود جملات یکی پس از دیگری به ذهنم خطور میکرد.از گیر و گوری که دارم گرفته تا مشکلات گذشته که منو به این نقطه رسونده ،از پانی م نوستم و از یادگاری هاش و فهم این موضوع که وجود پانی سراسر لطف و موهبت الهی بوده برام و روح من رو جلا داده.از علاقه مندی هام نوشتم چیزهایی که از کودکی دوست داشتم و به مرور در تلاطم زندگی در من گم شد ،اما به لطف نوشتن و شناخت خودم تونستم فهرستی تهیه کنم از چیزها یی که دوست دارم و بهم لذت میدن،تصمیم گرفتم در راستای زندگی م این بولت ها رو داشته باشم تا روح سر زنده ای داشته باشم.
چشم انداز شغلی رو برای خودم تعیین کردم امروز ،و متوجه شدم تایپ م خیلی تند نیست ولی من اون حلزون مشتاقم که از تایپ ۱۶ صفحه لذت میبره.فهمیدم وقتی کاری رو با جون و دل دوست دارم هم تمرکز دارم هم لذت میبرم هم مهمونی و قرار ها رو بخاطر این کار کنسل میکنم .
واقعا دیدم اتفاقی نمیفته اگر موبایل دستم نباشه اگر تلفن جواب ندم،پس ۶ ساعت تموم بی وقفه غرق دنیای شیرین و رنگی خودم بودم .
امروز برای من این چالش حکم یک آئینه داشت که خودم رو به خودم نشون داد و این یعنی خودشناسی.
معرکه بود ،سکوت و تایپ و افکاری که یکی پس از دیگری شکل میگیرن.
چشمام خیلی خسته شد اما حکم دونده ای رو داشتم که قول داده بودم برسم به خط پایان ،بین ش چند باری بلند شدم آب ،هندونه ای خوردم یا گربه هام رو نوازش کردم و بلافاصله بر میگشتم به سنگر نوشتنم.
واقعا استاد کلانتری ،شما با سخاوت هر آنچه رو که میدونید به ما یاد میدید. ممنونم که چراغ وجود شما روشنگر راه مون هست …پایدار باشید همیشه .
به توصیهی آقای کلانتری امروز بدون برنامهریزی قبلی، از ساعت ۱۲ظهر تا ۶ بعدازظهر نوشتم. با توجه به تاکید ایشان بر این کار تصمیم داشتم یکی از روزهای هفته را حتما به این کار اختصاص بدهم اما اینکه چه روزی مشخص نبود. ساعت ۱۱و نیم تصمیم گرفتم و ساعت ۱۲ شروع کردم. تجربهی چنین کاری را اصلا نداشتم و میترسیدم که کم بیاورم. اما مثل همیشه در دل ترس رفتم تا فروبریزد. شروع کردم به نوشتن. هر یک ساعتی که میگذشت انگیزهام بیشتر میشد. خسته میشدم اما با چند دقیقه استراحت دوباره مینوشتم. بعد از ۳ساعت نوشتن احساس خستگی شدیدی کردم که مرا وسوسه میکرد دیگر رهایش کنم. اما به این فکر میکردم که ساعت ۶ میشود و من چقدر پشیمان خواهم شد از رها کردنش؛ حس بدش را با همهی وجودم حس کردم و ادامه دادم. ۳ساعت اول را تایپ کردم. دیدم از تایپ کردن خسته شدم. وقتی با قلم مینویسم موقعیت مختلفی برای نوشتن دارم که از خستگیام میکاهد. پس شروع کردم به نوشتنِ با خودکار. هر چه به ساعتهای پایانی نزدیکتر میشدم انگیزهام برای نوشتن بیشتر میشد. ناگفته نماند که در این بین دقایقی چشمانم را میبستم و به انگشتانم مجال استراحت میدادم. ساعت ۵ که شد انرژی کاسته شده برگشت و با این انگیزه که فقط یک ساعت مانده بازهم نوشتم و نوشتم. وقتی به ساعت نگاه کردم فقط ۱۰دقیقه مانده بود. ۱۰ دقیقهی آخر را با سرعت تمام نوشتم که از این دقایق پایانی نهایت بهره را برده باشم. ساعت ۶بعدازظهر شد و من پنجهزار کلمه از پیشنویس رمانم را نوشتم. وقتی نتیجهی کارم چنین شد آنقدر خوشحال شدم که خستگیاش را به جان خریدم. خدا قوتی به خودم گفتم و گفتم: تا باشد از این خستگیها.
سپاس از استاد کلانتری که همیشه راه درست را نشانمان میدهد. راهی را که خود آزموده و میداند سراسر خیر است و منفعت.
من این کار رو یکشنبه انجام دادم و این یادداشت مال اون روزه
من از تمرین ۶ ساعت فقط تونستم ۳ساعت بنویسم البته نوشتن تازه شروع کردم و بعدش ذهنم خالی شده بود مطلبی نداشتم که بنویسم ولی همونم حس فوق العاده ای بود خیلی آروم تر شدم تو مرحله سخت زندگیم تونستم به گذشته خودم برم و ببینم چقدر آدم توانایی هستم و کلی چالش مختلف تونستم بگذرونم و چقدر میتونم بهتر بشم فهمیدم باید چه کارایی کنم یه جورایی یه سفری کردم به درون خودم به نظرم خیلی تو خودشناسی کمکت میکنه
با سلام خدمت استاد عزیز
برای من باورنکردنی بود. بیشترین ساعاتی که ممتد نوشته بودم دو ساعت بود فکرشرو هم نمیکردم بتونم شش ساعت بیوقفه بنویسم. دقایقی خسته میشدم و توانم کم ولی با خوردن یک لیوان آب و یا قهوه و کمی قدم زدن ادامه میدادم. حتمن ادامه خواهم داد چرا که نتیجه فوقالعاده بود. رمانم را که دو ماه بود کنار گذاشته بودم بیوققه ادامه دادم و حتا نمیفهمیدم ایدهها چطور شکل میگیرند.
ممنونم استاد از معرفی این تمرین و تجربهی معرکه
من دیروز ۶ساعت نوشتم ، اول باورم نمی شد من بتونم ۶ ساعت دووم بیارم اما نه تنها دووم آوردم که کلی لذت بخش بود .راستش هیچ ایده ای نداشتم ، اما قلم تو دست که گرفتم کلمات خودشون اومدن ، مطالبی که سالها بود تو ذهنم مونده بود و همیشه احساس می کردم وقت کافی ندارم برای نوشتنشون رو ، بالاخره نوشتم ، من از خودم نوشتم ، ۶ ساعت از خودم نوشتم ،و هنوز هم می تونستم ادامه بدم ولی دستم به شدت درد می کرد و نذاشت ادامه بدم .من فکر می کردم هرگز طاقت نمیارم سه ساعت یک جا بشینم اما دیدم اصلا اینطور نیست وقتی توی ذهنت می دونی من این ۶ ساعتم فقط برای نوشتنه ، بی قراری کارهای مونده نمیاد سراغت، شاید خیلیا داستان نوشته باشن تو این ۶ ساعت و به نظرشون نوشتن از خود کار به درد بخوری نباشه ولی من دیروز خودمو پیدا کردم ، با همه ترس ها و اضطراب هام روبرو شدم ، رفتم به ریشه ای ترین افکارم ، به کودکی ، به برخوردهای دیگران و باورهام ، کلی اشک هم ریختم ولی کلی سبک هم شدم.نوشتن شفا میده انگار.
سلام به استاد شاهین کلانتری عزیز.
از اول هفته که شما این چالش را گذاشتید برنامهریزی کردم تا روز جمعه این کار را انجام دهم. با توجه به این که زمان زیادی را پای چرخ خیاطی میگذرانم ولی این کار برایم مهم بود. ساعت ۱۲,۳۰ دقیقه ظهر جمعه آغاز کردم و ساعت ۶,۳۰ تمام کردم. این کار به نظرم خیلی سخت میآمد ولی ترجیح دادم که بهش فکر نکنم و ببینم در طول مسیر چه پیش میآید.
وقتی شروع کردم تمام حرفها و تجربیات این مدت در ذهنم آمد و بعد روی کاغذ سرریز شد. ساعتهای اولیه را خوب پیش رفتم ولی بعد چون با خودکار و دفتر، کارم را شروع کرده بودم، واقعا دست درد گرفتم ولی ادامه دادم. هر یک ساعت یکبار بلند میشدم چرخی میزدم و دوباره مینشستم. تجربهی شیرین و لذت بخشی بود و از دستاوردهای من؛
۱- تجربههای زیستهام که مدتها تلنبار شده بود و مدام موکول به اینده میکردم، مکتوب شد.
۲- نقشهی راهم، وضوح و شفافیت بیشتری پیدا کرد.
۳- نام افرادی برایم یاداوری شد که در این مسیر یاریم کردند و سپاسگزاری کردم.
۴- در نوشتههایم از آقای پیر حیاتی و آقای قزوینی سپاسگزاری کردم که باعث آشنایی من با مدرسهی نویسندگی شدند.
۵- با وجود سختی کار و ضیق وقت، باز هم؛
یادگیری و بکارگیری، پشتکار، اراده و سرسختیام در مسیر خواندن و نوشتن به خودم ثابت شد.
۶- ایدهای برای نوشتن ایبوک به سراغم آمد.
۷- تخلیهی ذهنی شدم و آماده برای یادگیری بیشتر و کار بیشتر.
۸- با وجود خستگی جسمی، بسیار شادم و حس خیلی خوبی دارم.
ممنونم بابت لایوهای فوق العادهی صبحگاهی.
ممنونم بابت معرفی کتاب های خوب.
سپاسگزارم بابت تمام زحماتتون.🌺🌺
با اینکه در طول ۶ساعت، بارها خوراکی خوردم و دراز کشیدم و چشمامو بستم، اما در پایان مغزم له و لورده شده بود اما خستگی ناشی از کاری سخت و ارزشمند لذت بخشه. امیدورام بتونم هر هفته تکرارش کنم چون مطمئنم نتایجش فوق العاده اس.
سلام به استاد عزیز تر از جانم آقای کلانتری عزیز
خب من امروز سالگرد نویسندگیمه یک سال گذشت و این مسیر برام پر از چالش های زیادی بوده. یکی از چالش ها همین بود که من بتونم زیاد بنویسم. من اون اوایل حتی قادر نبودم نیم ساعت فقط نیم ساعت در روز بنویسم و خب این خیلی من رو اذیت میکرد. اما الان بعد یک سال هر روز پنج ساعت مینویسم و خب بعضی از روز ها از ساعت پنج صبح شروع میکنم و تا ساعت دوازده ادامه میدم. اما لازم دونستم نکاتی رو به تمامی دوستان بگم این جور نوشتن قرار نیست یه دفعهای بهش دست پیدا بکنید باید کم کم ظرفیت خودمون رو افزایش بدیم. اوایل نیم ساعت نوشتن حوصله من رو سر میبرد ولی کم کم زیادش کردم و تا شش ساعت یا هفت ساعت هم رسوندم. کم کم اضافه کنید و تسلیم نشید. قضیه اینه که هر چقدر با نوشتن بیشتر درگیر باشید همون قدر هم بهش احساس نیاز پیدا میکنید. اوایل سخته خصوصا روزی که به خودتون میگید من باید امروز فلان قدر بنویسم و از یه جا به بعد خسته میشید اما اگه نوشتید یعنی یک قدم رو به جلو برداشتید و این به شما کمک میکنه. چرت و پرت بنویسید ولی ادامه بدید اینه که میتونه بهتون کمک بکنه.
مسئله بعدی اینه که در بین این نوشتن ها به کلی ایده میرسید که هر کدوم مثل یه سکوی پرتاب میمونه تا بیشتر بنویسید
در اخر باید بگم که فقط بنویسید اولش سخته ولی بعدش سیری ناپذیر میشه دیگه نمیتونید یه روز رو بدون نوشتن سر کنید بعدش احساس گناه بهتون دست میده میگید چرا من دارم کم مینویسم در حالیکه عمل داره چیز دیگهای رو میگه
روزگارتون خوش
استاد متاسفانه نشد من انحامش بدم، اما قطعن انجامش میدم. حتا چند بار در طول هفته انجام میدم. ولی همون یک ساعت مرتب انجام میدم.
سپاس از پیشنهاد عالیتون.🙏🌺🌼
سلام
من یک روز از این هفته شش ساعت متوالی نوشتم با اینکه فکر میکردم اواخر کم میارم و نمیتونم ادامه بدم اما هر چی به پایان نزدیک میشد لذت من از نوشتن بیشتر میشد. یه تجربهی فوقالعاده که اگر یکبار انجامش بدی مطمئنن ادامهدار خواهد بود.