-امروز در داستان «مرد در راهرو نشسته» از مارگریت دوراس خاندم:
«فراسوی زن و مرد سرزمینی میبینم بیدرخت، سرزمینِ شمالی را میبینم. دریا گسترده باشد و گرم. گرمای روشن در آبهای رنگباخته. بر بلندای تپهها دیگر ابری نیست، مه هنوز در آن دوردستهاست. سرزمینی در پیش میگریزد و نمیگذارد دیده شود، با این حال، دیدن از حرکت نمیایستد، دیدن پایان نمیشناسد.»
و به این میاندیشیم که آیا دیدن را دستکم نگرفتهام؟ (و اصلن تمام چیزهای ارزشمند اما آلوده به روزمرگی را؟)
حواسم به حواسم هست؟
-امروز این قصار از کارل راجرز بود که سبب انتخاب موضوع وبینار نویسندهساز شد:
«ناتوانی انسان در ارتباط نتیجهی شکست او در شنیدنِ مؤثر است.»
یکی از مهمترین اهدافم: دیگران شنوندهی بسیار خوبی خطابم کنند.
-امروز یاد این چند بیت از صائب تبریزی افتادم و برای بچههای تمرینجا خاندمش:
ز عشق شد همه غمهای بیشمار یکی
یکی هزار شد چون شود هزار یکی
به روزگار جوانی شکستهدل بودم
خزان گلشن من بود با بهار یکی
ز نامهها که نوشتم به خون دل صائب
مرا بس است اگر میرسد به یار یکی
-امروز در وبینار «نویسندهساز» از «رابطه» حرف زدیم و نگاهی انداختم به کتاب «مابین جمع». گوش دادنِ خلاق چگونه نیوشیدنیست؟
پارهیی از کتاب:
«گوش دادن خلاق زمانی اتفاق میافتد که یک نفر توجهش را با تمام وجود مصروفِ آنچه دیگری میگوید، کند. گوشدادن خلاق پذیراست، اما منفعل نیست. پذیراست، چون شنونده آنچه را نفرِ دیگر میگوید، احساس میکند و در حال تجربه است، دارد درک میکند. فعال است و نه منفعل، زیرا شنونده فعالانه دارد تلاش میکند که آنچه دیگری بیان میکند، بفهمد.»
ویدیوی وبینار:
t.me/ahleneveshtan/2439
-امروز در کلاس واژهگردان از واژههای برساختهی خودم در سال جاری مثال آوردم تا تمرینواژهسازی را بیاغازیم:
نویسندهساز
نوشتآرامی
جملنده
واژهگردان
دگرگرد
تمرینجا
رمانجا
-امروز قدردانِ وجود سحر محمدقاسمی هستم که با عشق و بردباری پشتیبان همسفران مدرسه نویسندگی است. کانال محمدسحر:
@Sahar_mghasemi
-امروز در کتابفروشی بخشی از مصاحبههای دورهی جدید نویسندگی خلاق را انجام دادم. گفتوگو با چاشنی کتاب. مصاحبهها وقت میطلبند اما هرگز وقتگیر نمیدانمشان (بهگمانم واژهی «وقتگیر» قدری بار منفی دارد). دوست دارم با پارههای عمر و عملم نشان بدهم که وجود هر فردِ مشتاقِ را چه بیاندازه عزیز میشمارم.
-امروز در جلسهی آنلاین با عاطفه عطایی قدری به سروگوش این مطلب دست کشیدم، بلکم پاسخ کاملتری باشد برای کنجکاوان رسمالخطم:
shahinkalantari.com/rasmolkhat
-امروز به این نتیجه رسیدم این نوشتن نیست که به حافظهی خوب محتاج است، بلکه حافظهی خوب هم محتاج نوشتن است: الان ۲۳:۱۱ است، نشستهام فهرست «روزیدن» را پُر کنم. نوشتن وادارم میکند به تمام جزییات روز فکر کنم و تحلیل این جزییات سبب میشود بسیاری از خاطرهها و تجربههای پیشینم تداعی شود. بنابراین نوشتن خاکوخُل قفسههای ذهنم را میروبد و این یعنی تقویت حافظه.
-امشب خودم را فراخاندهام به ضیافت رمان جنایی. اگر جذبم کرد و خاب از سرم پراند، فردا به شما هم معرفیاش میکنم.