بخشهای قبلی پروژۀ ۱۰ جمله را اینجا بخوانید.
۱
از لذتهای دلچسب دنیای نویسندگی: دیدن کتاب خودت در کتابفروشی محبوبت.
۲
برخی آنقدر مبهم و مغلوط مینویسند که حین خواندن سطر سطر نوشتههایشان شبیه اسبی میشوم که به مانع برخورده است!
۳
حد کمال برای یک وبلاگنویس حرفهای این است که جزو آدمهایی بشود که ناچاری به حرفشان توجه کنی.
۴
قبل از پرسیدن بسیاری سؤالها، چنددقیقهای توی گوگل سرچ کن، بعد اگر لازم دیدی سؤالت را مطرح کن.
۵
وقتی میفهمی مسیر شغلی جذابی داری که در تعطیلات، تازه کارت شروع شود.
۶
کسی که میگوید برای موفقیت باید شکست خورد به این فکر نمیکند که ممکن است کلی آدم پرت با لقلقۀ این جمله از هر گندی که میزنند لذت ببرند.
۷
عبور از اردوگاه خوانندهها به اردوگاه نویسندهها مانعی ندارد، اما ورود مستقیم به اردوگاه نویسندهها ممکن است تو را بهعنوان یک میمون بیطاقت بشناساند.
۸
زمانی از حماقت افراد کاملاً مطمئن میشوید که رسانهای در اختیار آنها باشد.
۹
کسی که میگوید «الآن وقتش نیست» یا عرضۀ انجام کاری را ندارد یا میخواهد شما را دستبهسر کند.
۱۰
اگر مدام دنبال دلایل بیشتری برای نوشتن میگردید، مشخص است که عاشق نویسندگی نیستید.
#چالش_۱۰جمله
بعد از خواندن این مطلب چهکار کنم؟
میتوانید «اگر فقط همین یک کار را زیاد انجام بدهید» را بخوانید.
17 پاسخ
سلام شاهین جان عزیز
راست می گویی
آدم هایی هستند که ناچاری به حرفشان گوش بدهی .
اما فقط آدم ها نیستند که گاهی ناچاری به حرفشان گوش بدهی. گاهی روز ها و ماه ها هم حرف هایی دارند که ناچاری به حرفشان گوش بدهی .
مثل همین اسفند ماه عزیز و دل شکسته که دارد با اندوه ترکمان می کند .
اسفند ماه می خواست سراسیمه بگذرد تا روزهای گرم فرا برسد . همیشه زیبایی و شکوه و جاه و جلال اسفند به خنکای روزهای آفتابی آن بوده است . از خیلی خیلی سالهای قبل اسفند ماه ، ماه تولد من ، برای کشورهای زیادی از جمله کشور من – ایران – پیش قراول و پیام آور شادمانی های بهار و عید نوروز بوده است .
اما اسفند امسال با بقیه سالها فرق دارد . برای خیلی از کشورهای دنیا ، مخصوصا کشور من ایران .
مدارس و دانشگاه های تعطیل ، خیابانهای کم تردد و مراکز خرید و پاساژهای سوت و کور . دیگری خبری از بساط دست فروشها نیست . مردم همه غمگین و افسرده و نگران . چهره شهر تهران و خیلی از شهرها مثل پرچم نیمه برافراشته میدان های صبحگاهی پادگان هاست . و این بار ویروس کرونا ، مصیبتی واگیر دار که در سطح شهرها می گردد و تاخت و تاز می کند .
بدون سلاح، بدون قشون ، اما بی رحم .
بیرحمانه افتاده میان مردم و قربانی می گیرد .
شنیده است ” ویروس کرونا در هوای گرم زمین گیر می شود ” و حالا اسفند ماه بجای خنده همیشگی، با قطره ای اشک در گوشه چشم ، عجله داشت که بگذرد . مثل مادری که چشمش از مریضی بچه اش گریان است ، غصه دار و دردمند .
امسال پاییز و زمستان آخر شاهنامه شان خوش نشد و اسفند ماه زیبای من داغدار و مضطرب، سراسیمه و اندوهگین فقط بی تاب است که برود .
برود تا گرمای فصل بهار و تابستان بیایند، شاید این ویروس کرونا را زمین گیر کنند .
اسفند با خودش فکر می کرد شاید سال دیگر وضعیت دنیا بهتر شود و بتواند در کشور من ایران شاهد روزهای خوش باشد. اسفند داشت با شتاب بقچه اش را جمع می کرد که برود . خیلی از لباس هایش را نپوسیده با خودش می برد. هنوز بساط آخر سالش را نچیده بود . کسی دل و دماغ سبزه درست کردن انگار نداشت . شاید امسال عید جلوی مغازه گلفروشی ها سبزه های جور و واجور نچینند ، شاید هم بچینند.
طفلکی مردم ایران در هر شرایطی سعی می کنند شادی خود را حفظ کنند. مردم ایران در طول تاریخ چندین هزار ساله بارها و بارها شاهد تاخت و تاز های زیادی بوده و هر بار هم سربلند از هجوم دشمنان ریز و درشت ، مشهود و نامشهود بیرون آمده است .
اسفند ، ماه من ، ته دلش امیدوار بود مردم دنیا ، مخصوصا کشور من ایران ، این بار هم بهار را با لبخند شروع کنند .
اسفند با یک عالمه حرف نگفته شتاب داشت که برود .
بله شاهین عزیز تر از جان گاهی حرف روز ها و ماه ها دل آدم را به درد میاورد .
انشالا دل شما شاد و تن تان بی گزند باد .
پرویز عزیز
با تو همدردم.
می دانید نوشتن مثل لمس کردن پیچ و تاب های مغز تو ور تو صورتی رنگ و گردو شکل ماست از هر کوچه از اعصابمان کسی می گریزد به انگشتانمان و قاچاقی می رود و سوار قلم می شود و بعد در سرزمین سفیدی پیاده می گردد
می داینید …نوشتن خالی شدن است عاشق شدن است خوابید با خیالی راحت است نوشتن می تواند از اولین مهربانه هایمان به مغزمان باشد
گاهی باید با نوشن خود پرستی یمان را به همه نشان دهیم و بگویی بله بله!! من دوست دارم تا همیشه در گاهی اوقات مغز خودم را نوازش کنم نه گوش های تو را ….
تا زمانیکه قلم به دست نگیرم هزاران جمله و واژه در مغزم هیاهو می کنند
همین که آغاز به نوشتن می کنم همه ی آن لعنتی ها فرار می کنند. انگار قایم باشک بازی می کنند.
در نهایت این من هستم که همیشه برنده ام.
محمدرضا
تو از امیدهای جدی من هستی.
خیلی قبولت دارم.
شاهین عزیز
پیشنهاد هزار کلمه خیلی برام مفید واقع شد البته هر روز دارم ادامش میدم و خیلی وقت ها قبل از صبحانه اول رفتم لب تابم رو روشن کردم و نوشتم
یک سوال چطوری خودم رو ارزیابی کنم که امروزم خیلی بهتر از دیروز بوده؟
این هزار کلمه ها باعث شده متوجه بشم ذهن من رو یک چیزایی بیش از حد زوم شده اینا رو چیکار کنم یکیش اینه که میدونم سریع تر کاری رو شروع کنم در حوزه ای که فکر میکنم استعدادشو دارم ولی در نوشتن هام در این مورد ها خیلی به بت بست میخورم راه حل انچنانی پیدا نمیکنم یا اگر هم راه حلی هست نمیدونم مسیر هاش به کجا ختم میشه
مریم عزیز
چارۀ کار در بیشتر نوشتنه، و مطالعۀ همزمان کتاب های خوب.
نگران نباشید. نوشتن به تدریج راه رو بهتون نشون میده.
نوشتن یعنی با ریسمان فکرت در حال نجات بی فکریهایت هستی
نویسنده همان باغبایست که در حال هرس کردن علفهای هرز باغچه فکرواندیشه است
در مورد «آدم هایی که ناچاری به حرفشان گوش کنی.» می تونم بگم این ناچاری از سر ضعف نیست. از قدرتی هست که با گوش کردن به حرف این آدم ها نصیبت میشه.
پایدار باشی
زنده باد، دقیقاً همینطوره جناب قشمی عزیز.
زندگی را می شود گفت
می شود شنید
دید
بویید
چشید
لمس کرد
زندگی را می شود نوشت
ساخت
نقاشی کرد
نواخت
زندگی را ا
گر بشنوی ببینی ببویی بچشی لمس کنی
اما از آن ننویسی
تصویر نسازی
ننوازی
زندگی نکرده ای، انگار!
زندگی را گاه می نویسم شاید..شاید که کمی بیش تر زندگی کنم.
سیما خانم نازنین
قلم زیبایی دارید.
بیشتر برای من بنویسید.
افرین جملات زیبا و دلنشینی بود
نوشتن به من زندگی می بخشد
ممنون استاد گرامی🙏🙏🙏🏵🏵🏵
1.نویسندگی دنیای عجیبی است . گاه ناچاری به نوشتن ، گاه دچار! بیچاره کسی که نه ناچار است و نه دچار
2.نوشتن دنیای غریبی است ، تا زمانی که نمی نویسی ، نمی توانی ننویسی ، اما از زمانی که عادت کنی به نوشتن بدون آن زندگی نتوانی کرد.
3.آدمها در دنیای بدون خواندن و نوشتن مثل حباب های توخالی رشد می کنند ، بزرگ و بزرگتر ، مغرور و گردن کلفت تر می شوند اما امان از زمانی که با کمترین نیش و ضربه ای متلاشی شوند!
4.نوشتن را تنها برای نوشتن دوست دارم.
5.می نویسم ، می نویسم ، می نویسم و دیگر هیچ.
6.در روزگار دود که گویی هوا پس است/جانا! هوای نوشتن مرا بس است
7. نوشتن نوشداروی دلم شد/ پس از آن زخم دنیا بی اثر شد
8. نویسندگی یعنی نگاه کردن و رد نشدن ، یعنی دیدن و تفسیر کردن
9. اگر نمی نویسی و هنوز زنده ای به زنده بودنت شک کن
10. زندگی یعنی نویسندگی، نویسندگی یعنی زندگی
دوست پرکار من، آیندۀ درخشانی در انتظار شماست.