تشبیهْ تازه میکند، هر خیال و اندیشهیی را.
واژهها را که واداری به تشبیه، مثل سنگِ آتشزنه جرقه میزنند و استعارهها و تمثیلهای نو میسازند:
«دل پهلوان مثل شورهزار است، توش گیاه جوانه نمیزند، اما اگر بزند، هیچوقت کنده نمیشود.»
-بهرام بیضایی
«تهران مثل دهانهی وسوسهانگیز بازاری رنگین، من را در خود فرو میکشد.»
-گلی ترقی
«آموزش پُرکردن سطل نیست، افروختن آتش است.»
-ویلیام باتلر ییتس
«عشق، تاجِ عقل است.»
-فرهنگ هلاکویی
«استعاره بچهی سانسور است.»
-خورخه لوییس بورخس
«اسطوره خوابِ جمعی است.»
-کلود لوی استروس
«آراء و ایدهها، مانند گُلها، بدون آب و خاک و هوای مناسب نمیتوانند برویند.»
-ماکس وبر
«ذهن بشر کارخانهی بتسازی دائمی است.»
ژان کالون
«بازی تفکر کودک است.»
-ژان پیاژه
تشبیه همان دوست مشفق و مشوقیست که وقتی خسته و کلافه بهش پناه میبری تواناییهایت را یادآوری میکند؛ اینکه ذهن خلاقی داری و میتوانی هزاران ایدهی نو بیافرینی؛ دو تا تشبیه تازه که بسازی شنگول میشوی و تا آخر صفحه راه نمیروی، یکسره میرقصی.
و این هم تشبیه امروز من که حین بالاپایین کردن سطرهای همین متن شکل گرفت:
اضطرابِ وجودی اینطوری است که همیشه حس میکنی چیزی را کات (Cut) کردهیی اما نمیدانی چی بود و اصلن کجا باید پِیستاش (Paste) کنی. (این هم از اثرات انسوالفت با برنامهی «Word»)
حالیا تمرینی برای تشبیهبازی:
اگر ماهی بودم پولکهام از…
اگر خیارشور بود میرفتم لای ساندویچِ…
اگر شنزار بودم برای تغییر حالوهوایم…
اگر عطر بودم دوست نداشتم هیچجایی به مشام برسم جز…
اگر لاک بودم نشستن روی ناخن کسانی را ترجیح میدادم که…
اگر قفس بودم به پرنده میگفتم…
اگر…
اگر دوست دارید یکی از سطرهای بالا را این پایین ادامه بدهید.