تا دیر نشده مهاجرت کنیم

یک روی زیبای کار و تلاش در این سرزمین دقیقاً در جمله‌ای از ویلیام بلیک با ایجاز و هوشمندی بیان شده:

«توسعه و پیشرفت عمومی یک کشور جاده‌ای صاف برای مردمانش می‌سازد اما تنها جاده‌های ناصاف و پر از پستی هستند که نابغه می‌سازند.»

در شرایط بحرانی اگر بنا به هر دلیلی قصد یا امکان مهاجرت جسمی را نداریم، باید با تمام توان برای مهاجرت ذهنی بکوشیم.

برای برداشتن اولین گامِ مهاجرت ذهنی بهتر است یک کاغذ بگذاریم جلویمان و فهرستی بنویسیم از تمام کسان و چیزانی (!) که می‌خواهیم از زندگی‌مان حذف کنیم.

به وام از جملۀ ویلیام بلیک، نابغه کسی است که در سبک و سنگین کردن چمدانِ مهاجرت ذهنی از دیگران قاطعانه‌تر عمل می‌کند.

باید چمدان را خالی کرد تا جا برای ضروریات و چیزهای مفیدتر باز شود.

حذف کانال‌ها و پیج‌های پرت، کنار گذاشتن فیلم‌ها و آهنگ‌های سطحی، کنار گذاشتن اطرافیان ایستا و مسئولیت‌ناپذیر، حذف مشغله‌های اضافه و بی‌ربط (ازجمله دانشگاه)، تنها بخشی از چیزهایی هستند که در مرحلۀ اول باید از چمدان ذهن ما دور ریخته شوند.

مهاجرت ذهنی حتی اگر نتواند به‌اندازۀ مهاجرت جسمی موفقیت‌های بیرونی بسازد، احتمالاً رضایت درونی بیشتری را در پی خواهد داشت.

اینکه چه چیزهایی را حذف و چه چیزی را حفظ کنیم، ضرب‌المثلِ «هر که را طاووس باید جور هندُستان کشد» را تداعی می‌کنید، منتها این بار جور یادگیری کشیدنی‌تر از طاووس به نظر می‌رسد.

حالا رقابت اصلی بر سر یادگیری است: چه کسی عزم و خویشتن‌داریِ فاصله گرفتن از موبایل و تمرکز روی آموزش غیردانشگاهی را دارد؟

یادگیری مؤثر، که از سر اشتیاق و انتخاب صورت گرفته، بدون درد و فشار و خونریزی به عمل و دستاورد تبدیل می‌شود.

حالا وقت خوبی برای پر کردن چمدان مهاجرت ذهنی است.

 

 فکر می‌کنم بعد از مطالعۀ این پست، خواندن لینک زیر برای شما سودمند باشد:

دلیل خوشبختی‌ ما ایرانی‌های جدید!

بیایید مهاجرت کنیم

کلاس آنلاین نویسندگی

 شاهین کلانتری در تلگرام | اینستاگرام | توییتر | ویرگول | لینکدین

13 پاسخ

  1. سلام آقای کلانتری
    با دیدن پستتان یاد اتفاقی افتادم که چند ماه پیش باآن روبه رو شدم.اوایل شب بود، ناگهان دوستم وارد اتاق شد(من خوابگاه هستم) و گفت باید تمام تلاشمان را بکنیم تا از این کشور برویم.پرسیدم چرا اینقدر ناگهانی این تصمیم را گرفتی؟
    گفت : امروز فهمیدم تمام دوستانم که میتوانستند در این کشور در بهترین دانشگاه درس بخوانند دارند روی زبان خودشان کار میکنند که بروند.
    همان شب من هم کاغذی گذاشتم جلوم و فکر کردم که چگونه در این شرایط که خیلی ها میگویند اوضاع کشور خوب نیست میتوان موفق بود.
    سه تصمیم بود که گرفتم و هنوز به آن پایبندم:
    نوشتن،خواندن و حذف(به قول شما مهاجرت) بعضی افراد از زندگیم .بعد از حدود 3ماه به هر سه ی آنها وافادار بوده ام.
    اکنون تاثیر آنها را به وضوح در زندگیم میبینم.
    چه قدر خوب است که پست های با مضامین ساده اما خیلی کاربردی مینویسید.

    1. سلام محمد عزیز
      خوندن کامنتت مثل یه هدیه بود برای من.
      خوشحالم که با این سه گانۀ طلایی در مسیر رشد قدم بر میداری.
      حتماً حتماً بیشتر برای من بنویس و من رو در جریان رشدت قرار بده.
      پیشنهاد میکنم یه سایت هم برای خودت راه اندازی کن.

  2. سلام شاهین جان
    نوشته هات پر از خلاقیت و ایده هست
    هر دفعه هر کدوم رو میخونم کلی ایده و چیزای جالب و خلاقانه یاد میگیرم که واقعا لذت بخشه.

    راجب مهاجرت ذهنی، کلمه جالبیه که به بسته‌ی کلماتم اضافه شده و خوشحالم از این بابت
    ممنون از نوشته های خوبت.

    1. مهدی جان
      مطمئنم که این کلمه میتونه تاثیر زیادی روی مسیر رشدت بذاره.
      خوشحالم که شاخک هات تیز هستن.

  3. درود به جناب کلانتری عزیز
    چقدر این پست توی این شرایط دلنشین بود … چند روز پیش نادانسته ! تصمیم به مهاجرت ذهنی گرفتم بعد از کش و قوس های زیاد کاری و کلنجار های ذهنی و تصمیم گرفتم تحصیل دانشگاهی رو دیگه کنار بذارم ( حداقل در شرایط کنونی !! ) و بپردازم به یادگیری و آموزش غیر دانشگاهی توی حیطه ای که بهش علاقه مند هستم . و پست شما بیشتر ترغیب ام کرد …

    پایدار باشید و برقرار

    1. سلام به روی ماهت معصومه جان
      چه تصمیم خوب و هوشمندانه‌ای گرفتی. بهت تبریک میگم.
      تو قطعاً میدرخشی، تا همینجا هم عالی پیش اومدی.

  4. سلام و صد‌سلام
    درود‌ و صد درود
    زنده باد به این افکارِ نابِ مکتوب…

    در جامعه‌ای که همه‌ منتظر یک معجزه برای تغییر جهان هستند، چقدر خوشحالم که دانش‌آموخته‌ی مدرسه‌ای هستم، با دیدگاهِ جهان‌بینیِ درونی.

    درونیات ما مثلِ اکسیژن در هوا تکثیر می‌شوند و جهانِ اطرافمان را اگرچه نرم نرمک اما در‌ طول‌ زمان به جای بهتری برای زیستن تبدیل می‌کنند.

    کافی است از استادِ‌ خوشفکری اندیشه‌ی مکتوب بیاموزیم و هر‌روز و بی‌وقفه با هزاران کلمه به جانِ اندیشه‌های نامنسجم و افسار‌گسیخته‌‌مان بیافتیم، که سال‌هاست، همچون حباب‌های بی‌وطن و سی‍ّال ما را به هر سمت‌و‌سوی نامربوطی می‌کشانند.

    گاه به بهانه‌ی آداب‌و‌رسوم، گاه به حماقتِ فرهنگ و دمی به تقلید از روزمرّگان.

    این‌گونه به دلایلِ موهومی عاداتِ بی‌حاصلمان را سینه‌به‌سینه در نسل‌های سوخته‌تر از خودمان جا می‌گذاریم. در‌حالی‌که هیچکس پیدا نمی‌شود از خودش بپرسد:
    آیا وقت آن نرسیده از خودم آغاز کنم؟
    آیا جهانِ‌من بدونِ عقایدِ پوچِ نسنجیده قشنگ‌تر نیست؟

    تا‌این‌که روزی از روزهای قشنگِ خدا، انسانی با افکاری نو، عاداتِ شگرفش را که هیچ عامیانه نیست، با جرأت در جهان انتشار می‌دهد و جهان را اگرچه نرم‌نرم اما سرانجام دگرگونه می‌کند.

    دنیایتان وسیع، به وسعتِ زمین ‌‌‌‌‌نه، بلکه زمان.

    پاینده و پیروز باشید.

    1. ذهن زیبایی داری بهار جان، خیلی زیبا.
      همیشه تحسینت میکنم.

  5. با سلام. خودم که قصد مهاجرت ندارم. بیشتر هدفم سازگاری با محیطه. از هر ماجراجویی و چالشی بشدت پروا دارم. اما مطلب شما کاملا مفیده برای یکی از دوستانم که چند ساله گرفتار اشتباهات تکراریه و از یه سری افراد آزارنده نمی تونه دور شه. سپاس از مطلب

  6. کاملا به نکته به جا و ارزشمندی اشاره کردید . مهاجرت ذهنی اولین گام برای شروع توسعه فردی است . چرا که با دور ریختن عادات و افکار زاید فرد احساس تهی بودن می کند ونیاز به رشد در او زنده می شود .
    تحصیلات دانشگاهی و آکادمیک هم راه به جایی نمی برد دقیقا مثل گواهینامه رانندگی ، که شما را مجاز به رانندگی می کند ولی از شما راننده نمی سازد . بلکه این راندن در جاده و شرایط ترافیکی است که مهارت شما را افزایش می دهد .

    1. زنده باد
      چه تشبیه هوشمندانه ای رو به کار بردید.

      پی نوشت:
      در ارتباط با سوالی که پرسیده بودید بزودی ان شا الله به شما پیام میدم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *