به سرچشمهی علایقمان بازگردیم. ایده آنجاست.
مثلن من با این دیالوگ فیلم «ناخدا خورشید» به دیالوگنویسی علاقهمند شدم:
«ناخدا: دلت نمیخواست یکیشون پسر بود؟ چی شد که ما هیچ پسر گیرمون نیومد؟
همسرِ ناخدا: ننهی خدابیامرزم میگفت مرد وقتی خیلی مرد باشه، بچههاش همه دختر میشن.»
و این علاقه سر از نمایشنامهخانی درآورد و رسید به شیوهیی برای اندیشیدن در یادداشتهای روزانه.
در گفتوگوی «من» و «من» است که میتوان بهتر تصمیم گرفت و سهلتر ایده یافت. بگذار یک «من» چیزی بگوید و آن یکی «من» حرفی یکسره دیگرگون.
گادامر گفته بود: «آدمی یک گفتوگوست.»
مینویسیم تا از خودمان دیالوگ بهتری بسازیم.