بشنوید:
- آنافورا؛ یک آرایهی ادبی
آنافورا یک آرایهی ادبی یونانی است.
آنافورا یعنی تکرار یک واژه یا عبارت در ابتدای چند جمله.
آنافورا هم در شعر و هم در نثر کاربرد دارد. - یک نمونه از کتاب «بلوبرد و دو نمایشنامهی دیگر» نوشتهی سایمون استیونز (ترجمهی حمید دشتی، نشر روزنه):
در دنیایی که هر روز آشفتهتر میشود، مردم باید در سالن تئاتر در صندلی خود آرام بنشینید.
در دنیایی که هر روز ارتباطات کم و کمتر میشود، مردم باید در سالن تئاتر کنار یک غریبه بنشینند.
در دنیایی که هر روز خودمحوری بیشتر و بیشتر میشود، مردم باید در سالن تئاتر گوش شنوا داشته باشند.
در دنیایی که هر روز ایمان به خدا کم و کمتر میشود، مردم باید در سالن تئاتر کمی به یکدیگر ایمان داشته باشند.
در دنیایی که هر روز بدبینی بیشتر و بیشتر میشود، مردم باید در سالن تئاتر دلهای خود را صاف کنند.
در دنیایی که هر روز بیشتر و بیشتر در جهل فرو میرود، مردم باید در سالن تئاتر درست فکر کنند.
در دنیایی که هر روز شوخطبعی کم و کمتر میشود، مردم باید در سالن تئاتر بخندند.
(از کتاب خاطرات سایمون استیونز؛ جواب سایمون استیونز به این سؤال که مردم در سالن تئاتر باید چه کنند.) - یک هفته آنافورانویسی
- چند کتاب که در قالب آنافورا نوشته شده است:
-«اگر کتاب بودم» از آندره لتریا
-«چرا فیلم میسازم؟» از فرانسوا تروفو
-«خوشحالی یعنی…» از رالف لزر و لیزا سورلینگ
-«نکات یک زندگی تماموکمال از نگاه کوچینگ» از توماس جی. لئونارد - موضوعی برای تمرین نوشتن: برای تغییر زندگیام باید…
اطلاعات لازم برای شرکت در جلسات آیندهی وبینار رایگان زبانآور:
وبینار روزانهی زبانآور
25 پاسخ
برای تغییر زندگیام باید، به خودم اعتماد کنم.
برای تغییر زندگیام باید تلاش کنم.
برای تغییر زندگیام باید خستگی و فرسودگی را کنار بگذارم.
برای تغییر زندگیام باید راهی برای بهتر شدن بیابم.
برای تغییر زندگیام باید منبعی برای انرژی گرفتن بیابم.
برای تغییر زندگیام باید به دلم رجوع کنم.
برای تغییر زندگیام باید از عقلم کمک بگیرم.
برای تغییر زندگیام باید روی پاهای خودم بایستم.
برای تغییر زندگیام باید با دیگران مهربان باشم. و همانقدر با خودم.
سلام و درود بر شاهین خان خوش قلب تمرین آنافورا نویسی با ترکیب داستان نویسی هم خیلی عالیه ، گاهی خود تمرین میاد سراغ قلم توی دست آدم مثل وقتی که این تمرین آمد سراغ قلم توی دست من ،
# گفت خودت هم دیوانه ای اما خبر نداری
دلم می خواست بگویم دیوانه خودتی
اما او اصلا شبیه دیوانه ها نبود ،
اگر بود من خبر نداشتم
اصلا نمی دانستم دیوانه ها چطوری هستند
و من چه کار کرده ام که گفت
خودت هم دیوانه ای و خبر نداری
بعد از آن بود که با خودم گفتم
باید به زندگی خودم
به کارهایی که کرده ام
به کارهایی که می کنم
بیشتز فکر کنم
و ببینم کدام یکی از کارهای من شبیه کارهای دیوانه هاست
پرسیدم دیوانه ها چکار می کنند
گفت دیوانه ها مثل بچه ها هستند
کارهایشان خیلی شبیه عاقل ها نیست
کارهایشان با عقل و منطق جور در نمی آید
دیوانه ها در بند رخت و لباس شان نیستند
دیوانه ها با خودشان حرف می زنند
دیوانه ها گاهی بیخود و بیجهت می خندند
دیوانه ها گاهی بیخود و بی جهت می نشینند یک جایی و های های گریه می کنند
دیوانه ها گاهی زار زار گریه می کنند
دیوانه ها گاهی همه چیز را رها می کنند
و دور می افتند توی شهر
تا به بقیه مردم نشان بدهند
گاهی باید خیلی چیزها را رها کرد و رها شد
دیوانه ها حس و حال آدم هایی که توی باران توی شهر راه می افتند و می روند و می روند را می فهمند
دیوانه ها می دانند چرا آدم های دیوانه بعد از باران راه می افتند توی شهر
به درخت های باران خورده سلام می دهند
پرسید
دوست داشتی جای من بودی
دوست داشتی دیوانه بودی
دوست داشتی توی باران توی شهر راه بیوفتی
بدون چتر بدون کلاه
و بروی و بروی
دوست داشتی بعد باران توی شهر راه بیوفتی
جلوی تک تک درخت های باران خورده بایستی
جلوی تک تک درخت های باران خورده تعظیم کنی
جلوی تک تک درخت های باران خورده تعظیم کنی
جلوی تک تک درخت های باران خورده بایستی و تماشایشان کنی
به تک تک شان سلام بدهی
احوال تک تک شان را بپرسی
دست تک تک شان را توی دستت بگیری
دست تک تک شان را ببوسی
کاری که ما دیوانه ها می کنیم
👌
استاد کلانتری بسیار عزیز سلام
ممنون بابت انرژی و وقتی که صرف آموزش ما می نمایید. کلاس های شما برای من به قدری پر بار و ارزشمند است که با شرکت در آن ها جانی دوباره می گیرم، از این بابت قدردان و سپاسگزار شما هستم.
( استاد در متن بالا، قسمت امید و شعف بخشید و آزارش کرد،ایراد تایپی دارد (آزادش) و در بخش آغازین متن، معلمم کلاه مرا درآورد(آورد) می باشد. در خوانش متوجه شدم و البته با ویس کلاس هم چک کردم.)
درود فرزانه جان
سپاسگزارم.
فقط یه نکته، منظورتون دربارهی همین پسته؟ تو این پست کلماتی که گفتید ندیدم.
درود بر نازنیناستاد خودم
چقدر زود دلم براتون تنگ شد
چقدر زود کارگاه حضوری تموم شد
چقدر زود صبحها با محتوای آموزشی شما برای من شروع میشه
چقدر زود باید برای این همه لطف و محبت از شما تشکر کرد 🙂
راستی استاد من با اجازتون لینک تمرین آنافورانویسی وب سایت خودم رو اینجا میذارم که شما و دوستان اگر تمایل داشتید، مطالعه کنید:
http://hadihadian.ir/2022/11/23/anafora-practice
عزیز دلمی هادی جان
چقدر دوست داشتم بیشتر روی ماهتو ببینم.
مرسی که لینک رو برام فرستادی، باز کردم که بخونم.
سلام وقتتون بخیر
من هر روز صبح مجددا وبینار زبان آور رو گوش میدم و تمریناتش رو انحام میدم.
بسیار عالیه مخصوصا آنافور نویسی،منکه عاشقش شدم و مشتاق شدم کتابهایی که معرفی کردید رو هم بخونم.
واقعا بابت اینهمه اطلاغات مفید و سخاوتمندیتون سپاسگزارم.
سلام
چقدر عالی که مرور میکنید.
ممنونم از مهر و توجه شما.
سلام استاد 🌹
فوق العاده هست.
یه جور تخلیه روحی روانی هست. بعدش سبک میشی.
رها میشی.
زنده باشید خانم سابقی نازنین.
سلامم آقای کلانتری
چطورین؟ همچین خوبه؟
ممنون بابت همچین محتواهای بی نظیری ک برایش از جونتون مایه میذارین 🧡
براتون آرزو سلامتی دارم 💚
سلام به روی ماه شما آناهیتا گرامی
من خوبم. شکر خدا.
لطف دارید.
براتون بهترین و زیباترین لحظهها رو آرزو میکنم.
شیرجه زدم تو سایتتون که بگم چه خوب میشه اگه تمرین هر روز رو هم به متن یادداشت اضافه کنید تا کنجکاوی دوستانی که در وبینار حضور نداشتهن رو با دیدن این متن برانگیزید، ولی متن رو که خوندم، دیدم شما زودتر شیرجه زدین😉
😍
اگر من پیش خدا بودم…
اگر من پیش خدا بودم از او میخواستم تا فریاد هایم را گوش کند و بگوید« خودم درستش میکنم.»
اگر من پیش خدا بودم از او میخواستم قبل از اتفاقات بدی که روح انسان هارا تاریک میکند چراغ به دست آن ها بدهد.
اگر من پیش خدا بودم از او میخواستم صلح نمادین دنیا را پاک کند و ارزش های کمرنگ و چه بسی فراموش شده خود را به ما بدهد.
اگر من پیش خدا بودم از او میخواستم در تنهایی هایم واقعا با من صحبت میکرد تا قلبم آرامش بیشتری داشته باشم.
اگر من پیش خدا بودم از او میخواستم که انسان هایی را که به جای رشد خود به رشد ابزار و وسایلشان فکر میکنند را به دامانش بازگرداند.
اگر پیش خدا بودم از او میخواستم سنگینی قلب افرادی را که از او دور شدند را سبک کند و دوباره به آن ها فرصتی بدهد.
اگر پیش خدا بودم…اگر بودم… از او میخواستم اشک ها ی مردمان تمام دنیا را پاک کند
اگر پیش خدا بود در از او میخواستم در آخر کسانی که باعث اشک ها هستند را نه بلایی سرشان بیاورد و نه سر به نیستشان کند؛ فقط آنان را به آدم های خوب بی بدیل بدل نماید.
.
.
.استاد ببخشید من دنبال یه کلیدم که شروع کنم نوشتن شروع یه رمان فانتزی حماسی شبیه به آثار خارجی مثل نغمه یخ و آتش ولی از دیروز اونی که میخواستم رو پیدا نکردم میدونم به مباحث بالا ربطی نداشت ولی حد اقل یکی از مطالبتون رو بگید من بخونم شاید کمکی کرد.
با تشکر ویژه و خیلی زیاد
سلام
زیبا نوشتی. لذت بردم.
اما کلید:
با شخصیت اصلی شروع کنی.
یکی دو ماهی وقت بگذار و یه شخصیت داستانی بساز و براش یه زندگینامهی مفصل بنویس.
احتمالن خود همین شخصیت به تدریج جرقهی طرح داستان رو هم در ذهنت ایجاد میکنه.
ممنون که اصلا نوشته رو خوندید
ولی روز چندمه بازم به نتیجه نرسیدم مغزم کلا درگیره من یه چهارچوب برای داستانم تعیین کردم یه خط زمانی نصفه و نیمه داره ولی در اصل مشکل اینه که دنبال لحن هستم و نمیدونم چطور شروع بشه تا با اون لحن ببرمش جلو؛ و یه نکته من این کاراکتر رو 3 سال پیش ساختم که مثلا یه حالت جادوگره هر چند جادو محور نساختم این سری رو ، بیشتر رو پیچش های داستانی قویم( میگم قوی چون چندین میانگین رو هر کدوم 8 ساعت وقت گذاشتم) حساب باز کرده بودم ولی لحن و شروع یه جور نقطه ضعفه برام و سر در گمم و میترسم خراب بشه یا بی ارزش باشه
هزاران درود شاهین جان فرهیخته
چقدر عالی و خوب بود ممنون که هستید
و شکر که به این زیبایی در محضرتون می آموزیم. چالش و ایده جالب و شگرفی ست برای نوشتن آنافورانویسی👌
من می نویسم تا عطر واژه هایم، آبستن کند قلم های عقیم را.
سلام خانم هرندی ارجمند و مهربان
لطفتون برام بسیار ارزشمنده.
خوشحالم که این تمرین رو دوست دارید.
سلام استاد عزیز. ممنون بهخاطر وبینارهای خوب و مفیدتون. با اجازهتون من لینک یکی از پستهای وبلاگم که تعدای از آنافوراهایی که نوشتم هست رو اینجا میذارم که اگه دوستان خواستند مطالعه کنن. خیلی ممنونم.
https://mitrajajarmi.com/29
سلام میترای نازنین
خوشحالم که حضور داری.
آنافوراهای تو عالی هستن.
سپاسگزارم استاد عزیز.
سلام استاد کلانتری ویس جلسه پنجم تکراری اینجا بارگذاری شده. ممکن هست اصلاحش کنید
با تشکر
درود
الان درسته خانم قهرمانی عزیز
همان لحظات اولیه مشکل داشت.