احتمالا در جریان هستید که من شروع کردم و دارم از باورهای اساسی خودم توی زندگی میگم. مثلاً اولیش این بود که معتقدم نسخۀ اول هر ایدهای رو باید با سرعت نور اجرا کرد (+)، یا دومی که گفتم به نظر من باید منابع محدودی رو برای یادگیری عمیق انتخاب کرد، اما این انتخاب بهتره بعد از بررسی منابع گوناگون صورت بگیره. (+)
اینبار میخوام براتون از موضوعی بگم که همین الان در حال چشیدن مزۀ شیرین نتایجش هستم. اینکه:
ترس ما از انجام یک کار زمانی میریزه که اون کار رو زیاد انجام بدیم.
و لذت عمیق انجام یک مهارت رو زمانی تجربه میکنیم که اون مهارت رو زیاد تمرین کنیم.
هزینۀ مهارت یافتن در هر مهارتی رو باید پرداخت؛ یکی از این هزینهها پرکاریه.
مشخصاً میخوام نوشتن رو مثال بزنم:
الان که دارم این متن رو برای شما مینویسم، در اصل در حال نوشتن شش هزارمین کلمۀ یک چالش نوشتاریِ سه ساعته هستم.
از صبح امروز درگیر یه سری کار اجرایی وقتگیر بودم، و عملاً کار خلاقانهای نکرده بود. بعداز ظهر به خودم گفتم، چطوری میتونم امروز رو از یه روز سوخته به روزی تبدیل کنم که حس بَرنده بودن رو در من ایجاد کنه.
و بیدرنگ به ذهنم رسید، که فوری یه دوش بگیرم، قهوه بخورم، برم توی اتاق کار جدیدم که یه چشمانداز عالی به یه خیابون سرسبز داره، شروع کنم به آزادنویسی، و طی سه ساعت، بیوقفه شش هزار کلمه بنویسم. حتی اگه اهل نوشتن هم باشید، این موضوع حتی بعد ده سال تمرین باز شاید سخت به نظر برسه، . اما خب، رسیدن به نتیجۀ شیرین انجام کار باعث میشه من از اینجور چالشها استقبال کنم.
من میدونم که ممکنه تو دو سه هزار کلمۀ اول کار سخت پیش بره، یا حتی ممکنه چهار هزار کلمه بنویسی. اما بعدش حس میکنی ته کشیدی، یا فکر کنی هزار تا کار دیگه هست که باید بری اونا رو انجام بدی. اما میدونی اینجاهاست که این باور کلیدی به کمکم میاد که: لذت واقعی انجام خیلی کارا رو وقتی تجربه میکنی که در انجام اونها افراط کنی.
و من امروز مثل همیشه هر طور که بود زور زدم این شش هزار کلمه رو توی وقتی که در نظر گرفتم به طور کامل بنویسم.
و مثل همیشه، بدون استثنا، نوشتن من رو غافلگیر کرد، بله، بعدِ اینکه کاملاً خالی شدم، تازه ذهنم فرصت خلاقتر شدن پیدا کرد، تازه ذهنم ترسش ریخت و گفت آهان الان برات چیزای تازه رو میکنم. تو فقط دستت رو روی کیبورد نگه دار.
داستان همینه، باید زور بزنی، زور رو باید جای درست بزنی!
وقتی میبینی تو یه کاری ته کشیدی، این به این معنی نیست که دیگه باید دست از کار بکشی. تو باید اینو بدونی که اگه ادامه ندی ممکنه یه شانس بزرگ رو از دست بدی.
من همیشه افسوس میخورم، که چه ایدههایی به خاطر زود دست کشیدن ما از نوشتن، فرصت بروز نداشتن. چون به ذهنمون فرصت چند ساعت کار متوالی رو ندادیم و ایدهها برای همیشه پر کشیدن و رفتن.
یه لذت اساسی کار طولانی، لذت باشکوهِ خستگی این کاره، این نوع تمرکز مغز و جسم رو خسته میکنه. یه خستگی خلسهآور. این خستگی ناب رو اگر کم کار کنی هرگز تجربه نمیکنی.
پس برای رسیدن به ایدههای درجهیک، و تجربۀ لذتِ خستگی باید تو انجام خیلی کارها زیادهروی کرد. البته نه همیشه. مسلمه که هر روز نمیشه.
ولی یه لحظه باید فکر کنیم. یعنی واقعاً هر روز نمیشه؟
من فکر میکنم اگر یه نفر واقعاً واقعاً واقعاً برای مهارت پیدا کردن در یک کار، و رسیدن به مرحلۀ استادی در یک کار جدیه، چرا نباید جدیتر وقت بذاره؟ یعنی واقعاً نمیتونیم هر روز سه ساعت زمان صرف کنیم. به نظرم سرشلوغترین آدم جهان هم که باشیم، تو خیلی از روزا میتونیم به برنامۀ تمرین خودمون پایبند باشیم.
موضوع اینه که ما حاضر نیستم در عمل و واقعاً هزینۀ رسیدن به هدفمون رو بدیم. رسیدن به هر هدفی هزینههای خاص خودش رو داره. باید یه برنامۀ برای بیشتر خسته شدن بریزیم! خستگی کسی رو نمیکشه، اما اگر برای انجام کار درست باشه، قطعاً آدم رو رشد میده.
14 پاسخ
سلام بر شاهین جان گرامی
زمانی می رسد کاری را شروع می کنی
سترگ، مثل نوشتن
زمان که می گذرد
دلبسته می شوی ، وابسته می شوی
جذب می شوی و در آن کار حل می شوی
می شوی همان کاری که دوست داری
و بعد انگار معجزه ای فرا می رسد
در خواب و بیداری با آن درگیر می شود
می شود دغدغه ات
باز هم می نویسی و ادامه می دهی
و بعد در لحظه ای خاص انگار یک حکم برایت صادر می شود
مثل حکمی که از کارگزینی یک اداره صادر می شود
رسالتی را به عهده ات میگذارند
قبل از اسمت یک عنوان می نشیند
و هویت ات را می سازد
هویت ات می شود ” نویسنده ”
و بعد از آن است که دیگر باید بنویسی
تا موقعیت ای را که برایت ساخته شده است را حفظ کنی .
خوب حالا مجوز نویسندگی را داری
باید برای تقویت مهارت هایت کار کنی
قالب ها ، فرم ها و انواع نوشته را مطالعه می کنی
مخاطب شناسی کار کنی ، زبان مخاطب، خواسته هایشان و …
و در حوزه هایی که دوست داری شروع می کنی به مطالعه که مطلب و محتوای مناسب با رسانه ، مخاطب و انواع قالب ها را فراهم کنی
به ساختار نوشته فکر می کنی
به مراحل فرایند نوشتن ( پیش نگارش ، نگارش و پس نگارش )
به تک تک کلمات حساس می شوی
و نوشته هایت
گاه زنگ و بوی احساس و شعر می گیرد
گاه قالب داستان
گاه مقاله ، گاه گزارش ، گاه جستار و گاه شکلی جدید و نوآورانه و ابتکاری .
با خودت می اندیشی
همه این ها با خواندن یک پست در یک سایت شروع شده
و به بنیان گذار آن سایت ادای احترام می کنی
و هر روز بر می گردی و با خواندن و شنیدن مطالب آن سایت توانمندیهایت را کاملتر می کنی
کاری که من و دوست داران سایت های نویسندگی شاهین کلانتری می کنیم
برایت آرزوهای خوب دارم شاهین جان عزیز
پرویز جان، مرسی که با کامنتهای خوبت الهامبخش من و سایر دوستان هستی.
زندگی در صدف خویش گهر ساختن است .
و گوهر در درون صدف خود ساختن زمان می برد .
ساختن نوشته های خوب هم زمان می برد .
مثل شکوفایی نویسنده ، پرورش ابعاد مختلف نوشتن .
در مدت زمان مطالعه نوشته هایت با ابعاد مختلف نوشتن آشنا می شوم و چه لذتی دارد کشف و شهود حس هایی که حاصل منظم نوشتن است .
برای همه کارهای ماندگار ات ادای احترام می کنم شاهین جان عزیز .
و برایت بهترین آرزو ها را دارم.
شاد و پاینده باشی انشالا
معلومه که هرروزتمرین کردن ممکنه…
این به من ثابت شده چون سخت کار کردن رو توسط اسطورههام دیدم.
من فقط اسم یکیشون و میبرم. “جانگ یشینگ”
اون اصلیتش برای چینه، بیماری هموفیلی داره و با وجود خطری که فعالیت زیاد برای بدنش داره، رفته دنبال رویاش یعنی رقص و موسیقی…
تو مصاحبههاش بارها گفته که “اگه یک روز تمرین نکنم احساس پوچی بهم دست میده”
اون هر روز ساعتها تمرین رقص میکنه. با وجود اینکه بزرگترین حامی زندگیش یعنی مادربزرگش رو از دست داد به کارش ادامه داد و طوری خوب از پسش براومد که ما چند وقت بعد متوجه این قضیه شدیم اون به طور عجیبی این حادثه تلخ رو از ما (یعنی طرفدارهاش) پنهان کرد…
فقط خواستم بگم میشه هرروز تمرین کرد و نوشت و نوشت و نوشت. فقط کافیه “عاشق واقعیِ رویات باشی. اونوقت ساعتها تمرین حتی اگه تو رو خسته کنه هم شیرینیه خاصی به قلبت تزریق میکنه…
سه ساعت بی وقفه برای نوشتن که چیزی نیست. تمرین برای بهترین شدن در زمینه رویایی که عاشقشی یه هیچ وجه خسته کننده نیست.
من این رو از “بیون بکهیونی” یاد گرفتم که برای یکی از موزیک ویدیوهاشون بی وقفه روزی ۱۶ ساعت تمرین رقص کرده تا بهترینِ خودش رو نشون بده…
و اینم بگم که اسطورههای من همون چشم بادومیهای دوست داشتنی هستن که اطرافیانمون مسخرهاشون میکنن.
دریغ از اینکه من درست زندگی کردن رو از اونها یاد گرفتم💙
و به جرئت میگم اگر اونها نبودن بنده مسیر زندگیمو گم کرده بودم.
واقعا از خدا ممنونم که اسطورههام و آفرید و کمک کرد تا باهاشون آشنا شم🎼🌸💫
امیدوارم هممون بتونیم انجامش بدیم؛ سخت کار کنیم و رویاهامون رو به حقیقت تبدیل کنیم.
به امید روزی که رویاها نادیده گرفته نشن🙏
و فوقالعادهای مائده جان
باسلام و عرض ادب استاد کلانتری
همیشه مطالعه مطالبی که منتشر می کنید برام الهام بخشِ، من یک شغل دولتی دارم یعنی هیأت علمی دانشگاهم، بیشتر نوشتنهای ما باید در قالب مقالات علمی پژوهشی باشه، مدتیِ دارم به فرموده شما عمل می کنم و روزانه سه صفحه می نویسم اما دلم میخواد در آن بخش خشک و ساختاری مقالات علمی هم دارای ذوق و شوق شوم. بعضی روزها دچار اهمال کاری میشم و انگار از شوق تهی میشم😢 ازتون واقعا ممنونم کتاب پاراگراف نویسی دکتر سلطانی که به من معرفی کردید رو تهیه کردم و در حال مطالعه و تمرینم
بااحترام و سپاس
سلام سمانه جان
زنده باد. چقدر خوشحال شدم از خوندن این کامنتت.
تمرین آزادنویسی در کنار مطالعۀ اون کتاب میتونه معجزه کنه.
با قدرت ادامه بده.
باز هم از روند رشد خودت برام بنویس.
شاد باشی.
سپاس فراوان
ممنونم که پاسخ دادید و کلی از پاسختون انرژی خوب گرفتم.
پیروز و شاد و راد باشید
شاهین جان
با توصیه های تو، من هم مدتیه مشغول تمرین مهارت ضبط پادکست و فایل صوتی هستم. واقعا هر موقع پر کاری کردم نتیجه برام خیلی خوبو در عین حال لذت بخش بوده. همسرم هم وقتی فایلها رو گوش می ده متوجه فایل بدون تمرین و فایل تمرین شده میشه.
این رو هم بگم که این مهارت در من نزدیک به صفر بوده ولی با تمرین هایی که انجام دادم به سطح مناسبی آن را رسانده ام.
این جمله تو خیلی خوبه :
لذت عمیق انجام یک مهارت رو زمانی تجربه میکنیم که اون مهارت رو زیاد تمرین کنیم.
زنده باد آرش جان.
چقدر کیف کردم با خوندن این کامنتت.
چه عالی! ممنونم شاهین جان برای سخاوتت در به اشتراک گذاشتن تجربههات. من چند هفته ای میشه دچار همین احساس تهی بودن میکنم. پس باید دست به کار بشم.
درود شیوا جان
تو بینظیری.
خوشحالم که مسیر رشد و تعالی قرار داری.
کسی که لذت واقعی نوشتن رو چشیده باشه هیچ وقت اونو کنار نمیذاره.
اصلااین کار یه جور اجحاف به خودمونه.
وای خدا!
چه خوبه که من انقدر عاشق نوشتنم.
چقدر ما خوشبختیم.
داشتم گفتگوی خرگوش و شاهزاده کوچولو رو می نوشتم.
میرم ادامه شو بنویسم.
بعدش باید برای امتحان فردا درس بخونم و…
کلا امشب خیلی کار دارم.
و می دونم تا وقتی ایده ای که تو ذهنم هست رو ننویسم ،نمی تونم کار دیگه ای انجام بدم.
مثل همیشه از نوشتن کامنت انگیزه گرفتم.
همچنین از پست شما.
خدانگه دارتون: )
زنده باد آلای همیشه خوش ذوق.