به خواسته‌ات خیانت نکن

اول، پیشنهاد خواندن:

رمان قهرمان فروتن، از ماریو بارگاس یوسا، ترجمۀ منوچهر یزدانی، نشر چشمه

این کتاب آن‌قدر درخشان است که تمام ۴۰۰ صفحه آن را یک نفس، یک روزه خواندم.

دوم، تکه‌ای از کتاب:

فونچیتو جرئت کرده و ناراحت گفت:
«آخر چیزی هست که نمی‌فهمم دربارۀ تو، پدر. تو همیشه هنر را دوست داشته‌ای؛ نقاشی، موسیقی و کتاب، تنها چیزهایی هستند که با احساس از آن‌ها صحبت می‌کنی. پس چرا وکیل شدی؟ چرا تمام عمرت را گذاشتی و در شرکت بیمه کار کردی؟ باید نقاش می‌شدی، موسیقی‌دان، بالاخره، نمی‌دانم. چرا آن چیزی را دنبال نکردی که روحت طلب می‌کرد؟»
جناب ریگوبرتو سرش را تکان داد و قبل از از این‌که پاسخی دهد لحظه‌ای مکث کرد. بالاخره زیر لب گفت:
«چون جرئت نکردم، پسر جان. به خاطر این‌که به خودم ایمان نداشتم. هیچ‌وقت فکر نکردم جوهر واقعی هنرمند شدن را دارم. شاید بهانه‌ای بود برای تلاش نکردن در این راه. تصمیم گرفتم خلاق نباشم، فقط مصرف‌کنندۀ عامی هنر باشم، یکی دوست‌دار فرهنگ. به خاطر بی‌شهامتی، واقعاً جای تأسف دارد این حقیقت تلخی است. حالا فهمیدی. مرا الگوی خودت نکن. هر کششی که داری تا آخرش برو و کاری را که من کردم نکن. به خواسته‌ات خیانت نکن.»

14 پاسخ

  1. سلام، مطالبتون عالی هستش.
    فقط من یه مشکلی دارم و اون این هستش که یکی از عزیزانم دائماً میگن که “من به نویسندگی علاقمند بودم و استعداد داشتم امّا معلمان خوبی نداشتم” و هر وقت هم که میگم داستانی نوشتم و معلمانم تشویقم کردن میگن: “خب منم اگر همچین معلمان خوبی داشتم صد برابر از تو بهتر میشدم!”
    و به خاطر همین موضوع احساس میکنم من فقط دارم انگار پیروی کنم یا شبیه کسی شدن این در حالی هست که دوست دارم با آدم‌های اطرافم حداقل کمی متفاوت باشم و میترسم از اینکه موفق شوم و همه بگویند تو فقط شانس داشتی و هیچ تلاشی نکردی.
    ببخشید خیلی صحبت کردم😔

    1. سلام
      دغدغه شما رو درک می‌کنم.
      می‌خواید متمایز شید؟
      کار کنید،‌ بی وقفه کار کنید.
      اغلب آدما فقط حرف می‌زنن. فقط ادعا می‌کنن.
      اما فقط معدودی از آدم‌ها دست به کار می‌شن.
      با عمل، با تداوم، با جدیت خودتون رو متمایز کنید.

  2. من عاشقِ نوشتنم صبح كه از خواب پاشدم اگه نرم سراغ دفتر و قلم و باهاشون چاق سلامتى نكنم صبحم شب نميشه،از وقتى با صفحه شما آشنا شدم قلمم زيباتر رو كاغذ حركت ميكنه😍

  3. دیر رسید روزی که فهمیدم زیستن شهامت میخواهد و آنگاه که دانستم و چشم گشودم، دیدم زندانی ای میان حصار بلند قضاوت های دیگران بیش نیستم و آنگاه بود که ترس و ناامیدی تا پای گور مرا مشایعت کردند.
    آری زیستن شهامت میخواست و دیر دانستم.

  4. گاهی وقتها به دلیل حرف دیگران به دنبال خواسته ها وعلایق که داریم نمیرویم ویا میترسیم که زود نتیجه نگیریم.حاضریم لذت بردن از چیزی که دوست داریم بخاطر مسائل غیر اهمیت از دست بدهیم

  5. چقدر قشنگ بود هم لذت بردم و امیدوار شدم که بیخیال وکالت شدم و به علایق هنریم روی آوردم، مطلب فوق‌العاده‌ای بود استاد عزیز

    1. درود بر تو ویدا جان
      امیدوارم در مسیری که دوست داری به بهترین‌ها برسی.

  6. کیف کردم. واقعا چقدر این نوشته دلچسبه.
    در هیاهوی روزمرگی گاهی این کشش را فراموش می‌کنم اما مدام این سوال را از خودم می‌پرسم که تو برای چه به این دنیا آمدی؟ و این سوال مرا به نوشتن وامی‌دارد.
    ممنونم استاد عزیز که اجازه نمی‌دهی رویای نوشتن و خواندن را فراموش کنم.

    1. فدای تو مرتضی جان
      همیشه از دیدن اسمت خوشحال میشم.
      با همتی که از تو سراغ دارم مطمئنم که به جاهای خوبی می‌رسی.

  7. و خیانت نکردن به خواسته‌ی خودت شبیه حرکت تو یک جریان مخالفه دیگرانه. چون دیگه شبیه بقیه نیستی. تو یک نسخه‌ی غیرقابل تکثیر از خودتی… .
    متشکرم استاد شاهین بابت این پست‌های خوبببببب… . برای ما تازه‌کارها باعث دل‌گرمیه😃✌🏻🌱

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *