نویسندگی کاری لذتبخش است، اما خیلی از ما که در آغاز راه نوشتن هستیم، گاهی از استعداد و عزم خودمان ناامید میشویم، به این فکر میافتیم که چرا از نوشتن آنچنانکه باید لذت نمیبریم؟ چرا نوشتن انقدر به ذهن ما فشار میآورد، چرا اغلب نوشتههامان ملالآور و بیرمق میشوند؟
پیشنهاد میکنم چنین متنی را بچسبانید جلوی میز کارتان:
«لازم نیست تمام گامهایی که برای نوشتن برمیدارم لذتبخش باشد، من فقط باید به انجام این گامها متعهد باشم.»
آنی سکستون میگوید: «گاهی 10 صفحه چرندیات محض مینویسم تا به یک جملۀ خوب برسم.»
هیچکسی حوصلۀ نوشتن دهها صفحه چرندیات بیهوده را برای رسیدن به یک جملۀ خوب ندارد، اما این بهایی است که باید برای عشق به نوشتن بپردازیم.
15 پاسخ
من ازوقتی عاشق شدم شاعرونویسندم شدم لااقل برای خودم
همیشه دوست داشتم به خاطر عشقی که خدادروجودم گذاشت کتاب بنویسم ولی تابحال فرصت نشده
ولی خوشحالم این کانال خوبو پیداکردم ومیتونم درحدسه خط نویسندگی کنم وتمام مطالب ذهنمو به عشقی که دروجودم هست تشبیه کنم
چقدر خوب آرزو جان.
همیشه عاشق باش.
آقا ممنون از مطالب مفیدتون.
سلام
امروز به این نتیجه رسیدم که هرگاه بی حوصله ام و حس و حال نوشتن ندارم بیشتر از همیشه می نویسم. مثل امروز، که وقتی به خودم آمدم که ده هزار کلمه به قول تو چرندیات نوشتم که با بازخوانی و مرور به چیزهایی برخورد کردم که اگر به قصد نوشتن پشت سیستم می نشستم قطعا رخ نمی داد.
سلام زهرای گُل
ده هزار کلمه
حیرت انگیزه
واقعاً تبریک
بالفعل یا بالقوه به هرحال اگر نویسنده ای تعهد و علاقه مفرط دو بالند برای پروازت .
اگر واقعا بخش مهم و جدی زندگی ات شده پس به آب و آتش میزنی تا راه صعود را پیدا کنی وگرنه همیشه بهانه ای برای اقدام نکردن ها و نرسیدن ها وجود دارد ٬پس راهش را پیدا کن و این را هم یادت باشد که فرایند رشد تدریجیست .
لالایی بالا رو مدام دم گوشم می خونم ولی خوابم نمی بره نه بخاطر اینکه انگیزه و اراده لازم و کافی رو ندارم بلکه بدلیل سردرگمی به نظرم تقریبا دارم درجا می زنم . احساس آدمی رو دارم که از فرط اهمیت ویژه ای که برای کار مورد علاقش قائل هست دچار وسواس و درپی اون بی عملی که نه ٬ ولی کم عملی (نمی دونم این واژه اصلا درست بود یا نه !) شده . این کتاب ؟ نه اون یکی ! داستان ؟ نه علمی شایدم تخیلی! اصلا انگیزشی از همه بهتره . افزایش دایره لغات ؟ نه شیوه نگارش و درست نویسی ! اصلا رو جمله سازی کار کن ! آرایه های ادبی یادت نره ! ای بابا هنر توصیف از همه مهم تره ! و … . به نظرم عشق به کار تعهد هم با خود یدک می کشه به شرط اینکه مثل من دچار تحیر نشده باشی . چون در ابتدای راهم اصلا نمی دونم «چقدر »برای «چی» وقت بذارم و نمی دونم های زیاد دیگه …
شما می دونید من چرا انقدر نمی دونم ؟!
دوست گلم بزودی براتون یه جواب مفصل مینویسم.
سلام آقای کلانتری
من عاشق خوندن کتاب هستم. کلی از رمان های نویسندگان معروف رو خوندم و اونها رو تو وبلاگ cafe-ketab.blog.ir و کانالم t.me/cafe_ketab_blog_ir معرفی میکنم. دوست دارم در آینده نویسنده بشم 🙂 خواهرم کانال و سایت شما رو بم معرفی کردن
سلام ابولفضل عزیز
چه عالی.
پسر تو نابغه ای، توی این سن و سال با این عظمت کار میکنی.
من که از این به بعد دربست طرفدارتم دوست من.
موفق باشی.
به نظر من چرت وپرت نوشتن خیلی باحال تره 🙂
یعنی شبیه به اینه که یه گوش مفت گیر اوردی و هر خزعبلاتی توذهنت میاد بهش میگی
اونموقع تازه خالی میشی تا حرف درست حسابی بزنی
دیدین وقتی که بعد دعوا فحش های بهتری یادتون میاد؟ اینم یه چیزیه توهمون مایه ها !
درواقع معتقدم اول باید کلی چرت وپلا بنویسی تا حرف های حسابی که میخای بزنی رخ بنمایند 🙂
چرت وپرت نوشتن خیلیم کارباحال ومفیدیه و به منظم تر شدن فکر و تخلیه روانی کمک میکنه !!
↙❇↘❇↙❇↘❇↙❇↘
باید نوشتن مثل جزئی از زندگی شود، نمی خواهم بگویم عادت به نوشتن ولی چه کنم که کلمه کم اوردم…. بگذار اینگونه بگویم؛ وقتی ننوشتی حس کنی چیزی کم داری… مدتی است در مورد کتاب به دست گرفتن و ورق زدنش این حس رو دارم … تلاش می کنم در مورد نوشتن هم چنین شوم
بد نیست در تأیید حرف آنی سکستون و حرف جالب تو، بگم که برای من چنین اتفاقی افتاد.
نوشتم و نوشتم و نوشتم. مزخرف بود واقعا ولی دوتا جمله یکی از پاراگرافهاش عجیب به دلم نشست و زدمبه تخته که چقدر خوب از آب دراومد.
راستی شاهین جان، چقدر خوشحالمکه هرروز مینویسی. به مثابه سوخت موشکی هستی برای من.ممنونم ازت.
فدای تو سینای گل
یک مطلبی در ذهنم دارم درباره تعهد که همین روزها آن را در وبلاگ مینویسم.
این روزها متعهد بودن و منضبط بودن چاشنی اصلی لذت هایم شده است. تازه آن را کشف کردم!
به به، منتظرم نقش اول جان.