بی‌ خاصیت

آدم تو وبلاگ شخصی‌اش دیوانگی نکند، کجا بکند؟

یکی از مرض‌های من اسم‌ساختن برای خودم است؛ گاهی روزی دو-سه تا اسم روی خودم می‌‌گذارم و بعد به نزدیکانم می‌گویم که با این نام‌ها خطابم کنند؛ برای آن‌ها هم از گاهی از این قبیل نام‌ها می‌سازم. مثلن اسم دایی‌ کوچکم را گذاشته‌ام «یومورتوضا»؛ ترکیبی است از مورتوض (مرتضی در محاوره‌ی آذری) و یومورتا (تخم مرغ به آذری).

باری، گفتم این اسامی اغلب مزخرف و همیشه بی‌خاصیت (من هیچ طرفدار نوشتن با اسم مستعار نیستم، پس این اسم‌ها به‌کارم نمی‌آیند، مگر به عنوان نام پرسوناژهای اثری کمدی) را اینجا فهرست کنم:

  • توزین برزین
  • انوش شورج
  • شارخ تافته‌اندجدابافته‌ایان (این یکی را بعد آن گذاشتم که یکی توی توییتر نوشته بود فلانی خودش را تافته‌‌ی جدابافته‌ می‌داند.)
  • نمور شمشیردولابیان
  • اوشابه گاتاگاتایی
  • پاتا عطایی
  • عطا پوتایی
  • خولیو بلس (این یکی واقعن وجود دارد)
  • شوشه شاروخ
  • سیسا دوایر

 

شما چی؟ تا حالا برای خودتان اسم جدید ساخته‌اید؟

31 پاسخ

  1. از اسم گفتید. من هیچ وقت از اسمم خوشم نمی‌آمدو همیشه برای خودم اسم می‌گذاشتم(آیدا، ندا، مینا، مریم مبینا، ارغوان)
    اما هیچ کس حاضر نشد مرا با این اسم‌ها صدا بزند.
    خودم در خلوتم جلوی آینه می‌ایستادم و خودم را با اسم‌ها صدا می‌زدم. اسم ارغوان را بیشتر مناسب خود دیدم و خودم را ارغوان صدا می‌کردم؛ ولی همچنان برای همه اعظم بودم.
    وقتی شکایت میکردم، این گونه پاسخم می‌دادند:《 اسم خداست. یعنی بزرگ》
    ولی من به این چیزها قانع نمی‌شدم.
    خواهرم در دوران ابتدایی به خاطر نام فاطمه خیلی جایزه میگرفت در تولد ائمه‌ی اطهار.
    دوستان دیگرم همشون زهرا، زهره، مطهره، طاهره و غیره بودن و فقط من اسم خدا را یدک می‌کشیدم.
    در تمام فیلم و سریال‌ها، هر کس فضول، مسن یا حسود بود نامش اعظم خانم بود. هیچ فیلمی نبود که دختری که عاشقش می‌شوند، اعظم باشد. هیچ ترانه‌ای نبود که به خاطر اعظم خوانده شود. و شعر هایی که برایم میخواندند و مرا اذیت می‌کردند.
    زمزم صدایم می‌کردند.
    شعر میخواندند:
    اَزَم و اوزَم برات …..زَم
    شاید شعر را که بفهمید، از خنده ،ریسه بروید؛ ولی یادآوری آن هم مرا آزار می‌دهد.
    تنها در کتاب حافظ اسمم را ملاقات کردم؛ آن هم وقتی برای رسیدن فال حافظ می‌گرفتم و مدام از حافظ جواب می‌خواستم(اسم اعظم بکند کار خود ای دل خوش باش)
    از آن روز با اسمم مدارا کردم و حرف حافظ حقیقت شد.
    ولی برای معرفی، باز هم فقط فامیلی را ذکر می‌کردم؛ تا این که با حرفهایتان و محیطی که شما فراهم کردید و دیدن هم اسم‌های خودم در کلاس نویسندگی یا وبینار یا حتی در وبلاگ‌نویسی، بعد از سال‌ها، اسمم را به زبان آوردم وبا نوشتنش کنار فامیلی‌ام به قهرم پایان دادم.

    1. درود بر شما خانم کمالی نازنین
      چقدر این متن شما قشنگ و کامل بود.
      تو مدت اسم زیبای شما به عنوانی فردی فعال و نازنین در ذهنم ثبت شده.
      برقرار و شاد باشید.

  2. سلام استاد گرام
    تا دلتان بخواهد. اسم هایی عجیب که هر حرفشان مخفف چیزی است

  3. برای این پست یک نظر خفن نوشته بودم اما نمی دانم چرا هنگام ارسال سیستم در حالیکه لبخند مورد داری میزد گفت شما قبلن نظر داده اید.
    اما یک چیز را یاد گرفتم ، بعد از پایان هر نظری که خوش خوشانک مینویسم، یک کپی بردارم تا وقتی همه چیز محو شد، نسخه برنده را رو کنم.

    اما دوباره مینویسم
    آقای کلانتری عزیز خیلی معلوم است که شما از همان اوان کودکی خیلی خیلی خلاق بوده اید .
    این اسامی همه جالب و خنده دار رد هوش سرشارتان را نشان میدهد
    ایلاح یومورتوضا و شوشه شاروخ
    خیلی خیلی بامزه و عالی بودند.
    دم شما گرم

    اما بگذارید من هم کمی از خوشمزگیهایم بگویم.
    من هم قبلترها یک شخصیت خیالی ساخته بودم به نام ظفر بی (بی را با فتحه بخوانید)
    این اسم از کجا آمده بود خودم هم دقیقن نمی دانم، اما کاربرد این ظفر بی است که خیلی مهم است.
    هر وقت که موضوعی بود که نمیشد مستقیمن به آن اشاره کرد، سریع ظفر بی میشدم و آن موضوع را مطرح میکردم و چه بسا با همین شخصیت نقادیهای بسیاری هم به بزرگترها میکردم
    ظفر بی من بودم با صدای بچه گانه و جسارتی باور نکردنی در میدان سخن البته

    اما خواهر زاده ام زده است روی دست من.
    او یک همزاد دارد به نام پاتی، که گاه آنچنان با جزئیات از او برایمان می گوید که حس میکنیم ما مشکلی داریم که پاتی را نمی بینیم.

    از اسامی خاص قلقلکانه ما هم محمد بلک ( سیاه) داشتیم و اسی چش قشنگ و ابراهیم فیرلداخ

  4. خیلی بامزه بودن
    آفرین به خلاقیتتون
    اون یومورتوضا و شوشه شاروخ عالی بودن، میشه حدسایی زد براشون
    اما بقیه یکم سختن
    حتمن بنویسید دربارشون خیلی جذاب و شیرین میشن.

    من خودم بچه گیا یه شخصیت ساخته بودم اسمشو گذاشته بودم ظفر بی (ب با فتحه)
    نمی دونمم از کجا اومده بود.
    صدای بچه سه چهار ساله در می آوردم که خیلیم سرش میشد
    یعنی یه سوالاتی می پرسید که بزرگترا رو خلع سلاح میکرد.
    احتمالن از شیطنتم بوده اینجوری میخواستم حرفایی که نمیشه زد رو بزنم.

    خواهر زادم زده رو دست من اون یه همزاد داره اسمش پاتی هست ( ت با کسره)
    هر وقت ازش میپرسیم پاتی چطوره یه جوری بدون مکث شروع میکنه با جزئیات از حال و روز پاتی حرف زدن، که ما به خودمون شک میکنیم که چرا این پاتی این همه حقیقی رو نمیبینیم.

    محمود بلک (سیاه)
    اسی چش قشنگ
    میزیراخ
    یحیا فیرتینا

    اینا رو البته دیگران ساختند، ما شنیدیم خندیدیم.

  5. خیلی بامزه بود. من یه اسم پسرونه برای خودم یه بار انتخاب کردم و باهاش یکی دوتا پست سیاسی گذاشتم؛ ابراهیم فاطمی. ولی اسم جالب و بی‌خاصیت چی می‌تونم بذارم؟ بیدیک فاطمه (به زبون مامانمینا بیدیک یعنی بزرگ، بچه که بودم یه فاطمه دیگه تو همسایگی‌مون داشتیم بهش می‌گفتن فاطمه کوچیکه، منم مثلا فاطمه بزرگه) خال فاط.مه (اگر خواهرزاده‌هام اینطوری صدام بزنن من بهشون جواب نمی‌دم:) ) خامه ماتِنه (ترکیب خاله و عمه و فاطمه‌ای که اشتباه تلفظ شده- یکی از نقش‌های مهم من در زندگی خاله و عمه بودنه) وای استاد چه قدر ایدۀ بامزه‌ای دادین.
    راستی استاد جان من سایتم رو به‌روز می‌کنما. وقت کردین نگاهی بندازین. مرسی. اوس (یه زمانی کاراته هم می‌رفتم آخه)

    1. خدای من
      خیلی بامزه بودن.
      سایتت رو هم می‌بینم اتفاقن و باعث خوشحالیمه که بیشتر به‌روزش می‌کنی.

  6. گاهی فکر می‌کنم تعدد نام می‌تواند مفید باشد، آدم از لباس قدیمی‌ای که بر تن دارد رهایی می‌باید و لباس های رنگارنگ و جورواجور به تن می‌کند، حتی اگر عرف نباشد و اندازه‌ی تنش نباشد، مثل اینکه لباسی به تن کند که پشمی خال خال یشمی باشد! حالا تو فکر کن که این جذابیت فقط در اسم آدمی نیست اینکه یک روز‌ صبح از خواب بیدار شوی و بروی جلوی آیینه و تصمیم بگیری از این به بعد با زبان اشاره‌ای که خودت اختراعش کرده‌ای، با خودت حرف بزنی؛ یک زبان من‌درآوردی که جز‌ خودت مخاطب دیگری ندارد!…
    اما از همه‌ی این‌ها بگذریم، حق بده که دیگران، هربار که درخواست می‌کنیم با عنوانی جدید خطابمان کنند، چقدر کلافه می‌شوند! دیگر از حالت شهروند عادی به موکلی با جرم قتل تبدیل می‌شوند و خون ما را که قانون از آن به عنوان مهدورالدم یاد می‌کند (( افرادی که خونشان هدر است و مورد حمایت قانونگذار نمی‌باشند)) به در و دیوار می‌پاشند…
    راستی، با تمام این اوصافی که گفتم،‌ به خوبی دریافتم که بر تلفظ صحیح نام خانوادگی خود تعصب بسیار دارید، آنجا که دوستم در میدان انقلاب شمارا آقای کلانتر خطاب کرد و شما پیش از اینکه روی به سمتمان برگردانید بلافاصله گفتید:((کلانتری!))…

    1. سلام ریحانه عزیز
      نگاه قشنگی داری و جالب نوشتی.
      می‌دونی یه مسئله‌ی تلخ راجع به اسم آدمیزاد چیه؟ اینه که خودش سهمی در انتخابش نداشته.
      یه جا نوشته بود نباید تا پونزده شونزه سالگی روی کسی اسم بذاری تا طرف خودش بزرگ بشه و هر جور دلش می‌خواد اسم‌گذاری کنه.

      ماجرای «کلانتر» هم جالب بود. نمی‌دونم چرا خیلی‌ها اصرار دارن «ی» بردارن از فامیلی من :))

  7. سلام، خیلی خوب بود.
    من اینقدر اسمم را دوست دارم که اصلن طرف ساحت مقدسش نمی‌روم 😉 اما تا دلت بخواد دیگران به اسامی جورو واجور صدایم کرده‌اند. یعنی تعداد کسانی که اسمم را بار اول درست خوانده‌اند، به 10 تا نمی‌رسد. حالا چندتا می‌نویسم 🙂
    امیلیا
    اِفلیا
    اُفِل
    اُفی‌جان
    پفیلا
    افیلا
    یک بار یک معلم شیمی اسمم را خوند اِقلیا، آخه دوزار فکر نکردی، کی اسم بچه‌اش را میذاره اِقلیا!!!!!!!
    خلاصه جناب کلانتری جان، من نیازی به اسم‌گذاری برای خودم ندارم. دیگران به زیبایی این کار را برایم انجام می‌دهند.

  8. واقعیتش من تا حالا به اسم گذاشتن برای خودم هم فکر نکردم اما دیگران زحمتش رو کشیده بودند. اما جالب بود باید بهش فکر کنم

  9. چه خلاقیت جالبی استاد 😅
    راستش من تا حالا واسه خودم اسم نذاشتم اونم از نوع اجق وجقش 😂
    ولی الان می‌خوام اینجا به طور بداهه چندتا اسم اجق وجق و بی خاصیت واسه خودم بسازم:
    ✓ فاطالعه (ترکیب اسمم با مطالعه که عشقمه)
    ✓ همطاف نتشون (اسم خودم و کلمه نوشتن رو برعکسش کردم)
    ✓ جازمه فطائری (چند حروف اول اسم و فامیلم با هم جابجا شدن)
    ✓ سکوتریک (دلیل انتخاب این یکی شخصیه) 😅
    ✓ شینل کازمیتا
    ✓ هدزاود (عددی که دوسش دارمو برعکس کردم)
    ✓ بوداپستاصفهان (ترکیب شهر محبوب و زادگاهم)
    ✓ یردامادری (م مرکز این اسمه که این مرکزو از هر طرف بخونی بالاترین عشق بامعنای منو توی زندگیم عنوان می‌کنه)

    استاد این تمرین خیـــــــــلی به من چسبید و فکر می‌کنم در تقویت خلاقیتمون مؤثر باشه.

  10. وااای چه بامزه و خنده‌دارن بعضیاش😅
    من برای نوشتن یسری نامه از اسم مستعار “هراز اصلح” که برای خودم ساخته بودم استفاده کردم.

  11. جالب بود نه به صورت علنی که بخوام دیگران صدام کنن ولی خودم در عالم شخصی برای خودم نام‌هایی میزارم هرچند در حدشما خلاقانه و خاص نیستن اما خب تجربه‌ی کوچکی در این باره دارم ولی خیلی درونی بوده.

  12. شوشه شاروخ😂😂😂😂
    دیگه شوشه شاروخ باعث شد من هم چن تایی اسم از واژه دانم بکشم بیرون:
    قویماخ عاباس
    میلچَه روبابه
    قیرمیزی ماحمود
    تخته بُویا
    این چهارتا ترکیب زیبایی که در بالا مشاهده می‌کنید، هیچ کدومشونو من نساختم. موقع شنیدن گیر کردن به مغزم و دیگه هیچ وقت ترکش نکردن.

    1. اینو فقط تو متوجه شدی صبا.
      حالا داستان شکل‌گیری این اسم هم جالبه. شاید یه روز بنویسمش.
      عاباس عالی بود🤣

  13. استاد من برا اسم بچه‌هام ۱۲۳۰۹۸۵تا اسم انتخاب کردم تا برسم به اسم نهایی.😂 الان حرف از اسم‌گذاری میشه لرزه به جانم میفته، همیشه خداروشکر می‌کنم مسولیت انتخاب اسم خودم با خودم نبوده.😂
    خلاصه که این یه تمرینو نیستم.😂

  14. عطا پوتااااایی؟ حالا چرا پوتا عطایی نه؟😂😂😂😂
    صادقانه باید اعتراف کنم که وقتی نام مورتوض رو دیدم آهی از نهادم بلند شد. چون نزدیک یه ماهه می‌خواستم یه داستان با شخصیت مورتوض بنویسم. اینجا فهمیدم که باید زودتر ایده‌ام رو عملی می‌کردم.
    من در زمان‌های قدیم از این ترفند توی بازی اسم وفامیل استفاده می‌کردم. بعدش دیگه انقدر صدای همه دراومد که این استعداد فراوانم رو فقط در امرخطیر نام‌گذاری گربه بکار بردم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *