تجربهنگاری جلسۀ ششم سمپوزیوم توسعه فردی:
- امروز دربارۀ «تمایز» حرف زدیم. نمیتوان دربارۀ رشد و توسعۀ فردی حرف زد و از تمایز نگفت. تمایز عاملی است که منجر به کسب دستاوردهای ویژه میشود.
- سوالات مختلفی طرح شد تا بتوانیم به واسطۀ آنها مزیت خاص خودمان را کشف کنیم.
- مزیت ما میتواند داشتن مهارتی خاص، نگرشی خاص، خلق ترکیبی خاص یا هر چیز دیگری باشد. مهم این است که کاری بکنیم که نمونه چندانی نداشته باشد.
- بنا شد در تمرین 5 دقیقه خودمان دربارۀ مزیتهای اکتسابی مطلوبی که در پی خلق آنها هستیم، بنویسیم.
- تعریف چند کلمه:
اکتسابی: آن چه از راه سعی و کوشش به دست آید.
تمایز: با هم تفاوت داشتن
مزیت: آنچه کسی یا چیزی به واسطۀ آن بر نوع خود برتری داشته باشد؛ افزونی؛ برتری.
نقلقول:
مزیت خاص خودمان را شناسایی کنیم،
اما به شناخت آن اکتفا نکنیم
و برای پرورش و توسعۀ آن
برنامهای جدی داشته باشیم.
تمرین:
دربارۀ یکی از مزیتهای خاص خودتان یادداشت کوتاهی بنویسید و در این صفحه ثبت کنید.
40 پاسخ
من قصه گو و نویسندهای ماهر هستم و اتفاقا برای توسعه این مهارت ها هم زحمت زیادی میکشم.
کنجکاوم. وقتی اسمی یا ماجرایی رو میشنوم، سریعا درباره اون سرچ میکنم و در نتیجه اطلاعات گسترده ای دارم.
سعی میکنم شنونده خوب و همدردی باشم.
برای شناخت خودم و برطرف کردن ضعف های شخصیتیم هزینه و انرژی زیادی صرف میکنم.
سعی میکنم به آدمها و چیزی که توی ذهنشونه توجه کنم و تازگی ها اونها رو یادداشت هم میکنم. این مسئله در کنار قدرت حافظه و ریزبینیم خیلی توی داستان نویسی به کارم اومده.
سعی میکنم قدرت خوشبینیمو افزایش بدم.
سعی میکنم با داشتن اطلاعات زیاد و فکر کردن، قدرت تحلیلم رو بالا ببرم.
و آخرین مزیت هم این که قدرت پذیرشم نسبت به تفاوت ها و عقاید مختلف بالاست. یعنی بالا بردمش.
یکی از مزایای خاص و ویژه من بعد از صداقت، دنبال کردن رویاهایم بدون توجه به سن و سال است. از نظر من سن عددی بیش نیست و هر کسی در هر سنی می تواند با تلاش و پشتکار و البته انگیزه به خواسته ها و اهدافش برسد. با وجود اینکه بارها و بارها به من گفتند در این سن فلان کار به نتیجه نمی رسد یا دیگر از تو گذشته است ولی برای من اهمیتی ندارد که دیگران چه فکر می کنند و چه می گویند. آنچه مهم است انگیزه و تلاش خودم هست که می تواند مرا به اهدافم برساند. پس حتی اگر بارها و بارها شکست بخورم باز هم تمام تلاشم را برای رسیدن به چیزی که می خواهم انجام می دهم و معتقدم هر چند همیشه خواستن توانستن نیست اما با تلاش و انگیزه بالا می توان خواستن را به توانستن تبدیل کرد.
درود و روز بخیر
۱. مزیتم عاشق آموختن و آموزش دادن هست!
۲. درست است اهمال کاری دارم ولی حتماً به نتیجه میرسم!
۳. عشق نهفته در عالم را درک میکنم و در پی گسترش آن هستم!
مزیت اصلی من :
– هرروز هرچیزی رو دوباره از نو تعریف
برای خودم تعریف میکنم و میتونم تعصبات کهنه رو دور بریزم
-داشتن پشتکار
_مدیریت بحران
-دیدن نکات مثبت افراد وزندگی ولذت بردن از مواهب کوچک
-قدرت تفهیم مطالب به زبان ساده در تدریس
– توانایی ارتباط برقرار کردن با همه سنین و درک دیگران
-عاشق صلح و دوستی
– صبوری در ارتباطات
– خیرخواهی همگانی
-توانایی نه گفتن
سلام و درود بر استاد عزیز
فکر میکنم مزیت خاص من این بود که از همان روزهایی که تازه خواندن و نوشتن یادگرفته بودم به دنبال خواندن بودم. هر کتابی که به دستم می امد می خواندم و از این کار لذت میبردم اما مدتی بود به دلیل مشغله ها و عدم برنامه ریزی فرصت و مجالی برای خواندن پیش نمی امد اما از زمان اشنایی من با مدرسه نویسندگی و قدم در راه توسعه فردی و مهارت های خودم و داستن برنامه ریزی روزانه منظم خوانرن برایم به صورت امری بدیهی و عادتی غیر قابل ترک تبدیل شده است و اینکه دیگر مثل قبل کتاب خوانی نمی کنم حتی از رمان ها هم گاهی بعضی صفحات را چندین بار میخوانم و از رویشان رو نویسی و کلمه برداری هم می کنم و این تمایزی هست که با خانواده و اطرافیان خود دارم. در خانواده ای که به هر بهانه ای کتاب را از زندگی حذف می کنند عاشق کتاب بودن وجه تمایز من است.
البته نمیدانم این وجه تمایز خوب است یا نه که به جای رفتن به سالن های ماساژو زیبایی تمام درامد اندک خودم را صرف خرید کتاب و توسعه فردیم میکنم اما هرچه هست میبینم از وقتی که کتاب خوانی روتین روزانه لن شده است، شادی ازدست رفته را بازیافته ام
یکی از مزیتهای من روابط اجتماعی گستردهمه اینکه با همه سن ادمی راحت ارتباط میگیرم و دوست میشم و خودم هم خیلی دوست دارم این خصلت رو.دوست دارم در حوضه کاریم هم با ادم های زیادی درارتباط باشم در اینده…این مزیت نیاز زیادی به پرورش نداره چون بنظرم به اندازه کافی تنومند شده و باید برم روی مزیت بعدی که میخوام داشته باشم و قدری هم دارمش ولی بیشتر..حرف زدن رو توی چت خیلی خوب انجام میدم ولی رودررو کلمات از ذهنم میپرند و جدیدا تصمیم گرفتم درستش کنم و دایره کلماتم رو بزرگ تر کنم..(اینو دوست دارم بگم که چند وقتی هست که کارم در تایپ با لپتاپ خیلی خوب شده (به کیبورد نگاه نمیکنم حتی)و به خودم مفتخرم:)
مزیت شما چیست؟
من از زمانی که وارد عرصه نوشتن شدم،تبدیل به انسانی هدف دار شدم.با نوشتن تونستم بهتر و به شناخت بهتری از خودم برسم.
در عرصه نوشتن و کتابخوانی به رونویسی علاقمندم و ممکنه در کتابخوانی ،رونویسی از تکتک جملات کتاب تا حدی کتابخوانی را برای من کند کرده ،اما مهم کیفیت آنست که روی تک تک جملات آن فکر کنم. از کنار هیچ جمله ای بی اعتنا رد نمیشم . گاهی اوقات یک جمله ساعت ها ذهنم را مشغول میکنه تا به درک بهتر و به باطن جمله پی ببرم.
من با نوشتن یاد گرفتم که بیشتر به اطرافم و محیط اطرافم دقت کنم و دقیق بشم،یکی از مقوله هایی که به آن علاقمندم، زمینه توسعه فردی است ،که به رشد فردی و فکری دست یابم و همه اینها در گرو اینست که ابتدا خودم را خوب بشناسم،بتونم خودم رو درک کنم و انسان های اطرافم رو درک کنم. من به صحبت های اطرافیانم با دقت گوش میدم با صحبت کردن میشه تاحدودی به لایه های ذهنی افراد دست پیدا کرد. حالا نمیدونم این مزیته یا نه که وقتی شخصی حس بدی داره و با من همصحبت میشه ،با کلامم به گونه ای با او صحبت میکنم،که حس بد درونیش از بین بره.
من در این دوره شرکت کردم به نظرم یه سری کاستی ها در زمینه توسعه فردی و شناخت دارم که با شناخت روش ها و به کاربردن شان،آنها را بهبود ببخشم.
و سعی دارم به درک ناشناخته ها دست پیدا کنم . ناشناخته ها میتونه هر چیزی باشه،البته منظورم چیز غیرممکنی نیست،منظورم مسائل و اطلاعاتی است که اطلاعاتم نسبت به آنها کمه یا اطلاعات درستی ندارم و با جمع آوری اطلاعات و درک آنها به شناخت دقیق و درستی دست پیدا کنم.و خیلی از اطلاعات نادرستی که در ذهنم است را اصلاح کنم و بهبود ببخشم.
به تازگی نیز دوره ی تولید محتوا نیز شرکت کردم و امیدوارم با پشتکارو سعی و تلاش بتونم مهارت های لازمه را کسب کنم. من این متن را در حالی که بخاطر ضعفی که کرونا در بدنم ایجاد کرده ،مینویسم. اما زمان هایی که مینویسم یا میخوانم احساس میکنم،این ویروس در وجودم ضعیف تر میشه ☺️
یکی از مهم ترین مزیت های من داشتن صداقت است. چیزی است که تقریبا اکثر آدم های دوروبرم مرا به این ویژگی میشناسند. هرچند در فضایی که دروغ بیشتر مزیت به حساب می آید تا صداقت و گاهی این صداقت بیش از حد برای من دردسرساز می شود، ولی خودم راضیم چون مهم ترین دستاوردش این بوده که دوستان زیادی پیدا کردم که به من اعتماد و اطمینان دارند. فکر می کنم تاثیر آموزه های مادرم بوده که همیشه میگفت راست بگو حتی اگر سرت برود. اما اخیرا به این نتیجه رسیدم صداقت با کمی چاشنی سیاست نتیجه بهتری دارد ضمن اینکه دروغ هم نگفته ایم.
درود به همراهان
وقتی سوال مطرح شد، طول کشید تا مزیت خودم را پیدا کنم. دنبال رفتارها و نشانههایم رفتم، در مهارتهایم جستجو کردم و سرانجام وسط خیابان یادم افتاد که در امور محوله به خودم با سماجت و پیگیری زیاد، در هر چه بهتر شدن و سریعتر انجام آن کار تلاش میکنم. همیشه برای هر آنچه بعنوان مانع سرراهم قرار میگیرد این گزینه را در پیش میگیرم. یا راهی خواهم یافت و یا راهی خواهم ساخت و با تکیه بر صبوریام به انجامش میرسانم. پرسش خوبی بود باعث شد کمی به خودشناسی بپردازم و از تهی بودن ظرفهای مزیتهای دیگرم باخبر شوم.
سلام
مزیت خاص من این هست که از انجام کارهای سخت طفره نمیرم. تلاش میکنم تا از راههای اصولی به خواستههام برسم، حتی اگر اون مسیر زمانبر باشه.
از به چالش کشیدن خودم برای رشد لذت میبرم.
اصلا ازاین که درمورد تواناییها و مهارتهای خودم حرف بزنم، خوشم نمی آید اما امروز به خواسته استاد کلانتری گرامی می خواهم یک برون ریزی داشته باشم.
صفاتی که من به مرور زمان وبا تمرین های طاقت فرسا درخودم ایجاد کردم و نسبت به خیلیها متمایز شدم عبارتند از :
1- راست گویی
2- داشتن نظم شخصی و اجتماعی
3- خودشناسی
4- صبر زیاد
5- کم حرفی
6- نوشتن های مداوم روزانه از کودکی
7- تربیت فرزندان موفق
8- پختن رولت گوشت خاص و مجلسی
9- اولین بانویی که سایت شخصی دارد
10- اولین بانویی بودم که دراقوام راننده شد.
11-البته که همسرداری بنده هم زبانزد اقوام و آشنایان است.
12- به گفته اکثر همسفرهایم، همسفری بینظیر هستم.
13- داشتن ارتباط موثر با کودکان و نوجوانان
اولین بانو دراقوام که کتاب کودکم را به چاپ رساندم.
درادامه باید بگویم که داشتن این صفات برای من اصلاکافی نیست و هرلحظه به دنبال راه کارهایی برای با لا بردن کیفیتبی بیشترلحظات زندگیم هستم.
خواهش میکنم این متن را حمل برخودستایی تلقی نکنید، چون من بنده بی مقداری بیش نیستم فقط انجام تکلیف بود.
سلام استاد عزیز جناب کلانتری
به نظرم یکی از تمایز های من نسبت به اطرافیانم پشتکارم در انجام فعالیت های روزمره زندگیم است. دوست دارم هرلحظه درحال یادگیری باشم و از لحظات زندگیم به خوبی استفاده کنم. از سن پایین وارد محیط کار شدم آن زمان که هم سن هایم در حال خوابیدن بودن من مشغول کار کردن و یادگیری بودم. راههای زیادی را رفته ام که هر کدام از آنها، فاطمه ی الان را ساخته. وقتی شروع به انجام کاری کنم تا لحظه ای که به نتیجه نرسم نمی ایستم. و یکی دیگر از تمایز هایم نسبت به اطرافیانم، شیوه ی ارتباطی که با خدا دارم است. او بهترین دوست من است و این یکی از سعادت های بزرگِ زندگیم است.
یکی از مزیت هایی که می توانم از داشتن و پرورش دادن آن خوشحال باشم منطقی بودن است. من در اکثر مواقع سعی بر منطقی بودن دارم. هر جا که فکر می کنم علم و آگاهی به اندازه کافی ندارم به سراغ کتاب ها و پادکست های مربوط به آن می روم حتی خواندن یک کتاب یا گوش دادن صوتی مطالب برش ذهنیم را تغییر می دهد. تازه متوجه شکوفا شدن ذهنم در عالم دیگری می شوم. زندگی شیرینی و تلخی اش به اندازه می شود و از افکار بی حاصلم جلوگیری می شود.
در آغازسپاس از طرح موضوعات بنیادی وخلاق از استادعزیز جناب کلانتری
مزیت خاصی که درخودم سراغ دارم پیگیری وانعطاف پذیری درانجام کارهاست،به نحوی که هر چه زندگی چالشهای سخت تری را پیش رویم گذاشته است
من هم آدم پوست کلفت تری شده ام وبهانه ها را تا آنجا که می توانستم از خودم دور کرده ام و به مسیر پیش رو وانجام درست وظایفم فکر کرده ام.
سلام…
یکی از مزیتهای شخصیت من این است که عاشق چیزهایی که دارم میشوم…فارغ از آنکه آن شی یا آدم از نظر بقیه آدم ها هم دوست داشتنی و کامل هست یا نه ،همینکه مال من باشد کافیست که عاشقش باشم..چندین سال پیش که قرار بود اولین ماشینمان را بخریم ، به دلایل شخصی از پراید بیزار بودم و تا لحظه آخر مخالف خریدش، اما خوب مجبور به شدیم بخریمش و از همان روز من عاشقش شدم …از نظر من پرایدمان بهترین ماشین دنیا بود…تا زمانی که فروختیمش و من دوباره از هر چه پراید هست بیزارم…البته هنوز آن پراید برای من با همه پراید های دنیا فرق میکند…آن پراید من بود…
سلام
من برای اهدافی که برنامه ریزی می کنم پشت کار دارم ومسئولیت رسیدن به اهدافم را به عهده میگیرم وبرای رسیدن به آنها تلاش میکنم.
از مهر امسال سه روز در هفته دوساعت در خانه ورزش می کنم.بیشتر کتاب میخوانم وگوش میدهم.روی مهارت خودشناسی کار میکنم واز بهمن ماه هرروز فایل های زبان گوش میدهم.با شروع دوره توسعه فردی نوشتن را هم به برنامه روزانه ام اضافه کردم.(ممنون از استاد کلانتری برای دوره عالی سمپوزیوم توسعه فردی )
http://mohammadjavadzare.ir/?p=1384&preview=true
استاد جان سلام لینکی رو که براتون گذاشتم در اصل همین یادداشت کوچولویی که گفتید هست خوشحال میشم بخونید و برام نظر بزارید😅🌹
من همیشه در زندگی تلاش کردهام که ‘گوش دادن به دیگران’ را در خودم نهادینه کنم و با تمام حواس به اطرافیان و افراد غریبه در پیرامونم گوش بدهم.
گوش دادن باعث شده است تا جزئیات زیادی از نقطههای تاریک ذهن افراد را بدانم.
در نتیجه با وسعت نگاه و تفاوت نگرش به دیگران، قضاوت عادلانه تری نسبت به آنها داشته باشم.
‘شنیدن’ در محدوده آموزش هم به یاریم آمده و باعث شده تا با درست شنیدن، از مطالب آموزشی، درک عمیقتر و پربازدهی داشته باشم.
برای من ‘درست شنیدن’ یکی از ارکان مهم نوشتن است؛ به طوری که ایده بسیاری از داستانها، دستنوشتهها و آزادنویسیهایم از راه شنیدن بدست میآید.
من وقتی تنها شدم یاد گرفتم خودم حال خودم را خوب کنم ، رفتم دنبال آموزش های مختلف برای خودشناسی وباور هایی که سالها در وجودم انباشته شده بود وجرات گفتن وبودنش را نداشتم وهمیشه از خودم فرار میکردم اما الان به درونم راه پیدا کردم وآنچه که سبب پیشرفتم میشود را انجام میدهم .مثلا همین نوشتن بدون هیچ ترس ودلهره ای
ما خاندان بسیار متمایزی هستیم
که نیازی به تمایز اکتسابی نداشته و نداریم
کلا از وقتی دایی جانمان ، عاشق عمه جانمان شد تمایز ما متمایزتر هم شد…
مادربزرگ مان که مادرشوهر مادرمان بود با مادربزرگمان که مادرزن پدرمان بود سالها کارد و خیار بودن گویا در عنفوان جوانیشان ، چون از خانواده های متمایز بودن ، به مدرسه میرفتند و در راه مکتب ، مادر پدرمان ، عاشق ، برادر، مادر مادرمان میشود و سالها فکر میکرده مادر مادرمان به برادرش پیغامهای عاشقانه او را میداده و برادر، مادر مادرمان خودش نخواسته با او ازدواج کند ، امابعد ازدواج مادر و پدر من ، گویا ماجرا لو میرود که اصلا مادر مادرمان پیغامها را نمیبرده می نمیداده !!
چون دایی جانمان جواب رد از خانواده عمه جانمان شنید با پدرجانمان قهر کرد که وقتی تو امدی خواستگاری خواهرم ، من حمایتت کردم ولی تو پشت من در نیامدی !! از ان سو عمه جانمان با مادرجانمان قهر کرد که برای وصال من قدمی برنمیداری !! از ان سوتر مادرپدرمان این عشقوعاشقی نامیمون را فتنه شرورانه مادرجان ما میبیند ، واز ان سوتر مادرمادرمان این بی آبرویی را زیر سر پدرجان ما میبیند و در حال حاظر همه افراد نامبرده با هم قهرند ، حتی پدرجانمان با مادرجانمان کلامی حرف نمیزند و مادرجانمان هم متقابلا روزه سکوت گرفته…
ولی از آنجا که ما خیلی خاندان متمایزی هستیم هر روز صبح پدرشوهر مادرمان با پدرزن پدرمان ، به پارک سر کوچه میروند و با هم جدول حل میکنند به دور از هیاهوی جنگ و جدل و قهر خاندان متمایزشان
مزیت ویژه خاص من:
«هدف داربودن در هرمقطعی از زندگی»
ومتناسب ساختن آن اهداف با توانمندی خود وسوق دادن این توانمندی به توانمندی بالاتر. با سعی ورفتن به طرف آگاهی مدرن. به نوعی کاهش روشهای سنتی کم کاربرد ودیر بازده وگام گذاشتن هرچه بیشتر به سوی دنیای ارتباطاتت وپرورش ذهنی خلاق وثروت ساز…
« دستاوردهای حاصل از این مزیت»
قرار گرفتن در قلمروی پیشرفت های مختلف وموفقیت در این راستا .انگیزه به وجود آمدن. وپیش بینی چشم اندازه آینده. به دلیل تعین اهداف بلند مدت.با برنامه ریزی مورد برسی وتحقیق قرار گرفته. واطمینان خاطر برای رقم زدن آینده ای روشن…
«نقشه برای رشد وارتقاه این ویژه گی »
با هدف گذاری وبرنامه ریزی دقیق ومنظم. اقدام.وسماجت دراین ارسه. گذاشتن زمان. کسب آگاهی.ارزیابی ومطابقت آن با استاندارهای حساب شده ونرمال.سعود از مینیمم به ماکزیمم…
یکی از ویژگیهایی که مرا از اطرافیانم متمایز میکند اراده و ذوقیست که در مسیر زندگی خود دارم. همین مزیت باعث میشود هیچ گاه از مسیر خود فاصله نگیرم و در هر شرایطی برای بهتر شدن تلاش کنم. مزیت دیگری که این مدت توانستم به نقطه خوبی از استمرار برسانم صبوری است.
داشتن صبر کمک میکند انسان در خلال مشکلات مختلفی که دارد کماکان انرژیاش را حفظ کند و محکم گام بردارد.
برای رشد این مزیت همیشه در تلاشم، زیرا از نظر من آدمی بدون صبر متلاشی خواهد شد.
سلام
بنظرم مزیت من داشتن پشتکار پس از اتخاذ تصمیم هست، کافی هست کسی به من این رو بگه که کاری رو نمیتونم انجام بدم تا به بهترین نحو ممکن انجامش بدم.
یکی از مطالبی که در جلسات سمپوزیوم فردی مطرح شد مقوله وجه تمایز بود سئوالی که شاید برای برخی از ما پیش نیامده بود وجه تمایز من با ادمهای اطرافم چیست ؟ این سئوالی بود که 23تیر تازه در ذهن من جرقه زد و اینکه چرا خودم تا به حال به این مو ضوع فکر نکرده بودم .
دغدغه نوشتن و خواندن از زمانی که خواندن و نوشتن اموختم همیشه با من بود همیشه مینو شتم اما هر وقت دلم میخو است نه بصورت مستمر و حسم این بود که نویسنده شدن فقط استعداد میخواهد و شانس دیده شدن و نه تمرین و تلاش ، اما با تلنگری وارد دنیای واقعیت شدم و تلاشم را برای رسیدن به رویایم شروع کردم حدود هفت ماه است مه با کلاسهای استاد کلانتری اشنا شدم و شروع به اموختن کردم و حالا هفت ماه است که همه اوقات فراغت شب و روز به خواندن و نوشتن و تمرین کردن اختصاص دارد . نکته دیگری که در وجود من قابل توجه است و این خصیصه در ترکیب با نوشتن میتواند معجزه افرین باشد صبر زیاد است امیدوارم علاقه ام به نوشتن و صبر و مداومت در این زمینه ، مرا در مسیر رویاهایم بغلطاند و روزی بیاید که از گلو له کوچک استعدادم را تبدیل به بهمنی از مهارت، استعداد و توانایی نمایم. در واقع وجه تمایز من با دیگران ، دنبال کردن رویا هایم است .
تمایز من در نگرشم نسبت به جهان پیرامون و اصالت وجودی انسان است.
اعتقاد به توانایی های خدای گونه و رسالت بزرگ انسان در پیشبرد و رشد الوهیت درونش.
داشتن نگاهی غیرظاهری و شاید کمی فراتر از نوک بینی به زندگی باعث شده زندگی را از بعد وسیعتری نگاه کنم.
حساسیتم نسبت به چالش های زندگی و عملکرد آدم ها کمتر شده و بیشتر متوجه خودم هستم تا دیگران. گاها متوجه میشوم نگرش و جهان بینی خاص من در بطن زندگی و برداشت از مسائل، باوری است که در حد توانم به آن عمل میکنم.
زمانی تلاش کردم با تلفیق هنر نقاشی کلاسیک و مدرن ، سبکی جدید در این هنر ایجاد کنم.
زمانی که معلم نقاشی مقطع ابتدایی بودم به شاگردانم چگونه نقاشی کردن را دیکته نمی کردم بلکه تلاش میکردم هر کسی تصویر ذهنی خودش را بیرون بکشد و از من یا هرکس دیگری تقلید نکند و از این لحاظ خودم را متمایز می دانم. تمایزی که از جانب والدین و مسئولین مدرسه مورد درک و پذیرش واقع نمی شد.
1_ هر انسانی از درون خاص خود برخودار است، و هیچ کسی نمیتواند این ادعا را بکند که من تنها صاحب این نیرو و توانایی هستم. اما اگر بخواهم مزیت و توانایی خاصی برای خودم داشته باشم این است که می توانم با نوشتن احساس را منتقل کنم. در طول این چند ساله که به طور جدی و مداوم ایده ی نویسندگی و نوشتن را برای خودم برگزیده ام، توانسته ام به بازخوردهای مثبت و زیادی از سوی آدم ها برسم. الان به طور کلی، شخصیتی که انسان از من می شناسند، یک فرد دست به قلم و اهل ایده است. اما شخص نباید تنها به این کار برای زندگی اش بسنده کند، بلکه از این به عنوان حرفه و علاقه اش استفاده کند، و کار دیگری در کنار این نیز داشته باشد تا خاصیت نویسندگی از بین نرود.
2_ به نظر خودم، از طریق نویسندگی میتوان درون خود را آزاد کرد. با این کار احساس سبکی میکنم، فکرهایم که در کله ام سنگینی میکند، بیرون ریخته میشود و نوید یک ایده را میدهند. شهرت و پول، دو دستاورد ویژه ای که هیچ کس نمیتواند آن را جزو اهدافش لااقل در نظر نگیرد. اما من میگویم این دو باشند، اما مزیت نویسنده بودن ابتدا باید از ما یک انسان تاثیر گذار و خلاق بسازد، ما بقی خود به دنبال آن خواهند آمد. این که تعداد بی شماری از انسان من و افکارم را بشناسند و سپس از این دنیا بروم به مراتب بهتر از این است که گمنام از این دنیا رخت بر ببندم.
3_ کتاب خوانی و نوشتن به صورت مرتب و منظم، نکته برداری، توجه ویژه و دقیق به اطراف و آدم ها برای بدست آوردن یک ایده ی خوب جهت خلق یک اثر به یاد ماندنی، توجه ویژه به آثار داستانی، خواندن زندگی نامه ی نویسندگان بزرگ، در نهایت شروع کار.
سلام استاد عزیز
باکلی چک و چونه بالاخره این تمرین راهم انجام دادم. نمیدونم چرا انجامش برام سخت بود، ولی بالاخره تموم شد. امیدوارم رضایت بخش باشه.😊🙏👇
https://www.faridehfard.ir/565/%d8%aa%d9%85%d8%b1%db%8c%d9%86-%d8%b4%d8%b4%d9%85-%d8%b3%d9%85%d9%be%d9%88%d8%b2%db%8c%d9%88%d9%85-%d8%aa%d9%88%d8%b3%d8%b9%d9%87-%d9%81%d8%b1%d8%af%db%8c/
طاها حق بین
چیزی که منو متمایز کرده نوع پرورش و روشی هست که در زندگی به من اموخته شده
! پیرو و مقلدکسی و ایده ی شخصی نباشم !! از صدای درون خودم کمک بگیرم
!!! بدترین نشاط ایده هاست
!!!! داشتن تاکتیک و استراتژی و تعهد در کاری که موظف به انجامش هستم
ممنونم از شما استاد عزیز
اصلاحیه
!!! بدترین نشاط ! نشاط و شادی از ( تقلب و دزدی) ایده هاست
چیزی که باعث تمایز من شده است قدم گذاشتن در ساحت تفکر وتعقل وجرات ورزیدن در نقد باورهایم وبه تبع ان دست یافتن به تغییر ونگرش نو در زندگی است.
یکی از مطالبی که در جلسات سمپوزیوم فردی مطرح شد مقوله وجه تمایز بود سئوالی که شاید برای برخی از ما پیش نیامده بود وجه تمایز من با ادمهای اطرافم چیست ؟ این سئوالی بود که 23تیر تازه در ذهن من جرقه زد و اینکه چرا خودم تا به حال به این مو ضوع فکر نکرده بودم .
دغدغه نوشتن و خواندن از زمانی که خواندن و نوشتن اموختم همیشه با من بود همیشه مینو شتم اما هر وقت دلم میخو است نه بصورت مستمر و حسم این بود که نویسنده شدن فقط استعداد میخواهد و شانس دیده شدن و نه تمرین و تلاش ، اما با تلنگری وارد دنیای واقعیت شدم و تلاشم را برای رسیدن به رویایم شروع کردم حدود هفت ماه است مه با کلاسهای استاد کلانتری اشنا شدم و شروع به اموختن کردم و حالا هفت ماه است که همه اوقات فراغت شب و روز به خواندن و نوشتن و تمرین کردن اختصاص دارد . نکته دیگری که در وجود من قابل توجه است و این خصیصه در ترکیب با نوشتن میتواند معجزه افرین باشد صبر زیاد است امیدوارم علاقه ام به نوشتن و صبر و مداومت در این زمینه ، مرا در مسیر رویاهایم بغلطاند و روزی بیاید که از گلو له کوچک استعدادم را تبدیل به بهمنی از مهارت، استعداد و توانایی نمایم. در واقع وجه تمایز من با دیگران ، دنبال کردن رویا هایم است .
تمایز من با دیگران جدی گرفتن برخی تمرینات است. من معمولاً خودم را به انجام تمریناتی وادار میکنم که دیگران شاید از انجام آن تمرینات طفره بروند. مثلاً تمرین رونویسی که برای من خیلی جدی و هر روز انجامش میدهم یا دو هزارکلمه در روز آزادنویسی میکنم. یا تمرینی که به تازگی مشغول انجامش شدم حرف زدن در مورد موضوعی خاص و ضبط صدایم است. در مهارت خاصی متمایز نیستم ولی فکر میکنم انجام تمرینهای متمایز من را به مهارت متمایز در یک حرفه خاص میرساند.
سلام
منم خیلی دوست دارم روی قدرت بیانم کار کنم البته قدرت بیانم ضعیف نیست ولی دوست دارم سخنران بشم منو برای تمرینها راهنمایی میکنید؟
در این چند وقت اخیر توجهم روی نقاط ضعف و اصلاح بود. پاک یادم رفته بود که آدم با تکیه بر نقاط قوت است که میتواند نقاط ضعف را اصلاح کند. یک چیزهایی برای خودم لیست کردم و نوشتم ولی نمیدانم چرا مطمئن نبودم. این شد که یک نظرسنجی کوچک کردم و اراده و پشتکار و قصه گویی نمره قبولی گرفتند. راستش چیزی که باعث شد نوشتن را جدیتر بگیرم دو چیز بود: یکی علاقهام به ادبیات نمایشی و دیگری خیال سخنران شدن. و همینها بود که باعث شد از پوسته خجالتی بودنم بیایم بیرون و هر قدم را محکمتر کنم. هنوز برای رسیدن باید کلی تلاش کنم. خصوصاً روی اعتماد به نفسی که مدام نم میکشد. ولی از دیروز که به نقاط قوتم فکر میکنم احساس قدرت بیشتری میکنم.
خوشحالم که توسعه فردی را جدی گرفتم و خوشحالتر که در سمپوزیوم توسعه فردی شرکت کردم:)
جنگجگوبودن درزندگی.۱۹سال جنگیدم برای حفظ چیزی که به قیمت ازبین رفتن رویاهام، سلامتی وجوانیم تجربه کردم.خوشحالم الان رهاشدم اززندانبانم وهمان جنگجوبودنم دردل مشکلات به مرور وسالهای بعدی،منوبه فردموفقی داره تبدیل میکنه
به نام خدا
باسلام و احترام
از سال های مدرسه عادت خاصی در من نهادینه شده است،
( مهارت گوش دادن عمیق به درس)
بچه مدرسه ای که بودم با تمام تمرکز، به درس دادن معلم ها گوش می دادم، به حرکات دست و لب هایشان نگاه می کردم و سرم را به نشانه تایید و متوجه شدن تکان می دادم، درس در روحم نفود می کرد و همین امر موجب نوشته شدن اسمم در تابلو اعلانات، به عنوان شاگرد اول کلاس می شد، هنوز هم بعد از سالیان دور از مدرسه و ورود به این مدرسه، این عادت خوب با من مانده است، در کل این چهار ماه گذشته و در همه ی جلسات عمیقا به درس های شما گوش داده ام و تا پایان کلاس از جایم تکان نخورده ام، حتی صدای قار و قور شکمم و ضعف معده ام باعث نشده است که برای صبحانه خوردن به آشپزخانه بروم، حتی در فضای مجازی حین کلاس پیامی رد و بدل نکرده ام، علاوه بر کلاس های شما در جلسات پوست و مو هم به همین منوال آموزش پذیر هستم و تمام نکات را یادداشت می کنم،به حدی که موجبات خنده اطرافیانم را فراهم می کنم، و مارک بچه مدرسه ای به من می چسبانند، که این برای من خویشایندست، خب بچه مدرسه ای هستم دیگر، مگر غیر از این است که متوجه نمی شوند، این وضعیت فقط برای کلاس های خودم مصداق ندارد، برای مثال وقتی به کلاس های درسی دختر خاله ام که دانشجوی روانشناسی است گوش می دهم، آخر کلاس، جواب اکثر سوال ها را بلدم
برای یادگیری مطالب جدید و مفید همیشه مشتاقم و این وجه تمایز من در بین اطرافیانم است ،
سال های بعد از مدرسه و دانشگاه و تشکیل زندگی و مرگ خواهرم، ذهنم به حواسپری کم و بیش دچار شده بود، اما با شرکت در کلاس های مدرسه، قدرت حافظه ام بهتر شده است، گمان می کنم این برای موهبت دوباره عمیق گوش دادن است
چیزی که باعث تمایز جایگاه من در زندگی شد این است که بی توجه به سلیقه جمعی و عوامانه سبک زندگی دلپسند خود را برگزیدم .نه اینکه بی گدار به آب زده باشم بلکه با سال ها تفحص و جستجو در شیوه های کلیشه ای زندگی اطرافیان پی بردم که باید زودتر از این گرداب پیروی کورکورانه با شعارهای تو خالی نجات پیدا کنم. گوش جانم را برروی قضاوت های تمام نشدنی بستم و در مسیری قرار گرفتم که به استعداد و علایقم و رشد و شکوفایی سریع تر نزدیک شوم. در کنار این سبک زندگی آموختم از هر محدودیت و سختی میتوان به مدد صبر و سعی فرصت سازی کرد. چالش های خاصی در این راه تجربه کردم که شاید برایم در آن زندگی عادی اتفاق نمی افتاد.
من خواب زیاد می ببینم. از هفت روز هفته راحت چهار روزش را خواب می بینم. این خواب دیدن ها بهانه ی چی بنویسم را ازم می گیرند. مرور کردن خوابم سرگرمم می کند. و جالب ترین بخش ماجرا در میان گذاشتن خوابم با پدر است. او هم مثل من زیاد خواب می بیند.
خواب دیدن را دوست دارم و به روشی هم رسیده ام که بیشتر مواقع برای خواب دیدن جواب می دهد.
چقد دوست دارم روشتون را بدانم کاردو! هیچ راهی داره دونستنش؟ من هم خیلی برام لذت بخشه بال و پردادن به خوابهام
سلام
نمی دانم چطور توضیحش بدهم، یکجور روش فکری است.
به پهلو دراز می کشم و آماده ی خواب میشوم.
همینطور که چشم هایم را بسته ام خودم را در یکی از اتفاق های روزم قرار می دهم، با دید اول شخص، همانطور که آن صحنه اتفاق افتاده.
و بعد هم ادامه ی صحنه را مثل فیلم در ذهنم مرور می کنم. باید حواسم باشد که این تصورات به قدری قوی نباشد که خواب را ازم بگیرد. و درنهایت در یک جور حالت بین بیداری و خواب فرو می روم و آن صحنه ای که به آن فکر می کردم زنده می شود (انگار که در آن سیر می کنم).
و این رویا که بین خواب بیداری رخ می دهد به خواب تبدیل می شود (بعضی وقت ها)
امیدوارم که خوب شرحش داده باشم. همانطور که گفتم بیشتر یک روش فکری است. باید حواسم باشد که ذهنم را زیاد درگیر آن صحنه نکنم.