مادر

مادرم

پیش‌نوشت:
من از لوس‌بازی و بچه‌ننه بودن خوشم نمی‌آید؛ از آن پسر‌ها هم نیستم که مامانم مامانم لقلقۀ زبانشان باشد؛ که بی‌دلیل و با دلیل سر هر موضوع بیهوده‌ای‌ مدح مادرشان را بگویند. چیزهایی که در ادامه گفته‌ام اشارۀ کوتاهی است به ویژگی‌های زنی که زندگی‌ام را مدیون و ممنون او هستم.
اصل مطلب:
مادر من زن سرسختی است، یادم هست 18 ساعت در روز کار می‌کرد تا ما راه خودمان را برویم؛ و روشنی فکر او بود که باعث شد قدم در جاده‌ای بگذارم که کمتر‌ پاخورده.
یاد خاطره‌ای افتادم از روزهای ثبت‌نام در دانشگاه که فکر می‌کنم مصادف با همین ایام شهریور باشد.
توی یکی از دانشگاه‌های هنر تهران قبول شده بودم، آن موقع کم‌سن‌ترین کارمند یکی از روزنامه‌های سراسری کشور بودم. صبح یک روز مرخصی گرفتم و روانۀ دانشگاه شدم.
کمی توی اتاق ثبت‌نام و بعد راهروهای دانشگاه پرسه زدم و زدم بیرون.
برگشتم خانه به مادرم گفتم اگر تو ناراحت نمی‌شوی من نمی‌روم دانشگاه. بزرگورانه گفت تو تا اینجا راه خودت را رفته‌ای و معمولاً نتیجه درست بوده، دربارۀ دانشگاه هم تصمیم با خود تو.
این برخورد دموکراتیک و روشنفکرانه از زن سخت‌گیر و باصلابتی چون او بود که من را مصمم کرد تا جایی که می‌توانم سرسختی و پشتکار را در خودم تقویت کنم تا شایستۀ اعتماد او باشم.
همۀ این‌ها را گفتم تا به اینجا برسم که همان مادر سرسخت و باصلابت، این روزها، چقدر جدی مطالعه را آغاز کرده. سال‌ها بود که در گیرودار زندگی فرصت مطالعه را نمی‌یافت، اما حالا میکرواکشن و برداشتن گام‌های کوچک معجزه کرده. مسیری که با خواندن روزی یک صفحه آغاز شد و حالا به رونویسی از کتاب‌های درجه‌یک ادبی هم کشیده شده.
مادرم می‌رود تا در پنجاه‌سالگی، زنی چنان روشن باشد که مسحور قدرت فکر و کلامش شویم.
افتخار من این است: پسر زن بزرگی هستم.

چگونه نویسنده شویم؟ | دریافت کتاب قدرت نوشتن |کانال مدرسه آنلاین نویسندگی در تلگرام

48 پاسخ

  1. شاهین عزیز
    امروز لین متن زیبا را خواندم. از ان لذت وافری بردم. در ارزوهای خودم غرق شدم. به یاد زمانی افتادم که ارزوی نقاش شدن داشتم. و نقاش نشدم. در رشته ای تحصیل کردم که دوستش نداشتم، اما چون شما جسارت رها کردنش را هم نداشتم. و ماندم در مسیری که هیچ راه روشنی در ان متصور نبودم. و اینک خد مادری هستم. مادری که ارزوهای بربادرفته خود را مینویسد. با فانوسی که شما بدستم دادید. افسوس گذشته، چیزی به اینده نمی افزاید. جز گوژی سنگین در میان دوکتف. من مادری هستم تقریبا همسن مادر نازنین شما، و ارزوی داشتن فرزندانی را دارم که چون شما بزرگ شوند. ارزو بر جوانان عیب نیست نه برای منی که در نیمه دوم عمر به سر میبرم. ایکاش صلابت مادرتان، جسارت خودتان و امید به اینده مرا در مسیری قرار دهد که ده سال دیگر در مورد ان و طی این مسیر به نیکی یاد کنم.
    پاینده باشید و مانا
    فانوستان همواره روشن

    1. درود بر شما
      چقدر من همیشه لذت می‌برم از خوندن پیام‌های شما.
      خوش به سعادت فرزندان نازنین شما که مادر هنرمند و ارجمندی چون شما دارن.

  2. سلام آقای کلانتری عزیز…
    واقعیتش من زیاد از اون آدما نیستم که بیخود و بی جهت از کسی تعریف کنم مخصوصا با فردی که شناخت خاصی ازش ندارم و تازه باهاش آشنا شدم… (که امیدوارم بیشتر با جهان شما آشنا بشم…)
    من دانش آموز سال دوازدهم تجربی هستم امسال و یک چندسالی میشه (از موقع تعیین رشته) که جنگ عجیب غریبی! درون خودم شکل گرفته که کلافه ام کرده…(ولی خیلی خوشبختم که این حس ، قبل از اینکه کار از کار بگذره بهم تزریق شد!)
    قطعا یکی از کارهایی که باعث میشه از افکاری مثل “چه اتفاقی می افته؟ به آرزوهام میرسم؟
    آدم مهمی برای خودم و جامعه ام میشم؟”ها رها بشم ، خواندن و گشت و گذار در وب است…
    من چند وقتی می شود که با وب سایتتون آشنا شدم و امروز بعد از خوندن مقاله “اگر هنوز گرفتار مدرسه و دانشگاه هستید…” به اینجا منتقل شدم…
    اول از همه چیزی که برایم بیشتر از هرچیزی برجسته تر بود ، شجاعت شما بود که بدون کوچکترین واهمه ای حرفتون رو رک و پوست کنده منتقل کردید … (کاری که شاید من بلد نیستم. )
    دوم از همه از طرز برخورد مادر گرامی با شما خیلی لذت بردم .(جدی می گم)
    و سوم فهمیدم که “چشم ها را باید شست ، جور دیگر باید دید”!
    من به شخصه افراد زیادی (فامیل و اقوام) را دیدم که فقط به دانشگاه رفتند! همین و بس… و پس از چند سالی گوشه خانه نشسته و چشم هایشان به مدرکشان دوخته شده تا آن مدرک زبان بسته کاری برایشان انجام دهد ،
    اما هیچ وقت شاید نخواستم که باور کنم …
    نمی خواهم الان مثل فیلم ها بگویم که “این پیام مسیر زندگی منو عوض کرد!” یا از این دست چیزها…
    ولی بر این شک ندارم که قطعا صحبت های چندسال پیش شما با مادرتان باعث دلگرمی من و خیلی های دیگر شد که به سمت آرزوهایمان برویم و به زندگی دل بدهیم …
    بازهم نمی گم که مسیر زندگی من به کلی عوض شد یا… اما می توانم بگویم دید رانندگی من نسبت به جاده ای که درش هستم ، کمی وسیع تر شد…
    ممنون از اینکه تمام پیام هارو دنبال می کنید که همین نشونه از محبت شما است و ممنون از اینکه وقتتون رو برای خواندن این پیام گذاشتید (امیدوارم)
    بازهم مزاحمتون میشم چون واقعا ازتون انرژی گرفتم…
    امیدوارم همیشه پایدار و مانا! ( نه اون مانا) باشید…

    1. علی فرخی عزیز
      اول از همه ممنونم بابت مهرت.
      اما مهم‌تر از هر چیز باید بهت بگم که خیلی از کامنتت خوشم اومد. خیلی خب می‌نویسی، و بهت پیشنهاد میکنم حتماً برای خودت یه سایت شخصی بزن و خیلی جدی و منظم بنویس. همین کامنت تو نشون میده که قریحۀ نوشتن رو داری و میتونی به جاهای خوبی برسی.
      منتظر روزی هستم که لینک سایتت رو بهم بدی.

      1. سلام آقای کلانتری عزیز…
        توی پیام قبل گفتم که شجاعتم برای رسیدن به آرزوهام در حد عالی نیست ولی “سلول ها مشغول کارند!”
        شاید هیچ وقت تلاش نکردم به صورت خیلی واضح نظراتم رو در مورد علایقم به اطرافیانم بگویم که این یکی از همون مشکلاتی است که امیدوارم هرچه سریع تر رفعش کنم…
        اما وقتی امروز به پیام پرمهرتون نگاه کردم (راستش این هندونه ها یکم زیادی سنگینه واسم!) یه حال عجیبی داشتم (جدی می گویم…)
        انگار که یکی من را هل داده باشد درون یک استخر بزرگ و بگوید ” حالا دست و پا بزن ، بیشتر ، بیشتر تنبل خان!! می دونم اگه بخوای میتونی ! زوودباش.”
        شاید برایتان سوال باشد که ” مگر درون استخر ، به گوشی یا این کامپیوترهای لعنتی (توی استخرم مارو ول نمی کنن!) دسترسی داری که داری کامنت میگذاری؟”
        جوابتان خیر است… اما اگر راستش را بخواهید من از گوشه نشستن و دیدن استخر خسته شدم … به گمانم بهتر است دست و پا زدن را امتحان کنم چون (باور نمی کنید) خیلی از محبت شما امید و انرژی گرفتم…
        همین که پیام های امثال من رو با دقت می خونید خیلی ارزشمنده .
        امیدوارم روزی برسد که شما را در “دنیای حقیقی” ملاقات کنم…
        حداقل این قول را می دهم که تلاشم را بکنم…
        بازهم ممنون از محبت و انرژی خوبتون که بسیار به کمکم آمدند و می آیند…

        1. علی جان
          مشخصه که تو بسیار خلاق و خوش ذوقی. و حس می‌کنم با پشتکار و سختکوش هم هستی.
          منتظرم تا بنویسی و لینک مطالبت رو برام بفرستی.
          به امید دیدار

    1. شجاعت به تدریج به دست میاد. نگران نباش. با قدمای خیلی کوچک شروع کن.

  3. درود بر همه مادران سرزمینم و بصورت اختصاصی مادر عالی شما
    تلنگری که دادید عالی بود
    براتون سالهایی پر از شادی وسلامتی آرزو میکنم

    1. یعقوب کیانی عزیز
      محبت دارید.
      از خوندن کامنت پر مهر شما خوشحال شدم.
      تنتون سلامت.

  4. نمی دونم که من و چطور شناختید اما از اونجا که متاسفانه یا شاید خوشبختانه من آدم بسیار سمجی تشریف دارم و همچنین میدونم که شما آدمی هستید که به حرف هاتون عمل میکنید اگه امکان و اجازش هست میتونم جسارتا( و بازم اگه از نظر شما و مادرتون اشکالی نداره !) از بازخورد مادرتون مطلع بشم ؟!
    (دلیل این درخواست : فکر میکنم جوابشون مثل پاسخ های شما یه انرژی خوب برای شروع یه متن عالی باشه )

    ممنون و نویسنده باشید !

    1. بله مادرم هم کلی کیف کردن و قربون صدقه رفتن!
      مامان من کلاً نگرش سازنده و مثبتی داره و مدیون همین نگرشش هستم.

      1. نگرش مثبت و سازنده…
        نوشتم.
        حالا یه قدم به نگرش مثبت و سازنده نزدیکترم…

        خیلی ممنونم

  5. سلام استاد کلانتری عزیز.
    چقدر خوب که از مادرعزیزتون نوشتید.خدا حفظشون کنه.
    من هم مادر یه پسر کوچیکم. و این متنتون خیلی برام الهام بخش بود.
    و مادر بی نظیرتون رو که الگویی برای دیگر مادران هستند با تمام وجود تحسین می کنم.
    امیدوارم هر دوی شما روز به روز بیشتر بدرخشید‌.

    1. سلام مریم خانم عزیز
      یک دنیا ممنونم از مهر و محبتتون.
      خدا پسر نازنینتون رو حفظ کنه براتون. و ان شا الله همیشه به خوبی و خوشی در کنار هم از زندگی لذت ببرید.

  6. سلام..
    میدونید داشتم به این فکر میکردم که مادر شما با وجود 18 ساعت سخت کار کردن تونسته فرزندی تربیت کند که بیش از هر چیز دیگه ای برای تلاش کردن در جهت رسیدن وقت میگذارد ….
    اعتماد به قدرت انتخاب نوجوان های پویا و فعال خیلی وقت ها جوابی بیشتر از حد انتظار به تردید ها و دلشوره های والدین می دهد ….
    حالا علاوه بر ارزویم برای فردی موفق و مفید شدن ، به این قضیه پی بردم که
    بودن بانویی که بتواند عشق به ادامه و راه رفتن تا دویدن را در فرزندش متبلور کند تا او نیز ادامه ای باشد برای تمام عشقی که در راه زندگی اش ریخته است چقدر میتواند ارجمند باشد ….

    جسارتا اگه امکانش هست مادرتون رو محکم بغل کنید و بعدشم از طرف من بهشون بگید یکی از دانش اموزمام خیلی سلام رسوند و گفت : ازتون ممنونم که استادی به این خوبی تربیت کردید ….

    ممنون و پر انرژی باشید ….

    1. ستاره جان، عزیز دلمی
      محبت و مهربونی تو همیشه برای من عزیز و ارزشمنده.
      پیام زیبات رو برای مامان هم میفرستم.
      موفق باشی و شاد.

  7. سلام
    چه اقدام هوشمندانه ای…وتبریک برای داشتن مادری فهیم و روشن…
    نوشته های شما وجرقه هایی که با هر نوشته و چالش آغاز می کنید، از هزاران کتب مکتوب و مدرک با ارزش تر است.و صد البته انسان های خلاق در عرض زندگی شان اقدام های شگرف خواهند داشت.
    موفق باشید و سال ها دریاگونه زندگی کنید..

    1. فرزانه عزیز
      ممنونم از محبتت.
      این سایت از وجود نازنین دوستانی چون شما اعتبار میگیره.
      برقرار باشی و شاد.

  8. نوشته شما و همه دیدگاهها عالی بودن….
    شما و مادرتون همیشه سلامت و موفق باشید
    یاعلی

  9. اقای کلانتری بدون ذره ای اغراق میگم شما درجه یک هستید اگه امثال شما توی هر کاری داشتیم وضعیتمون عالی بود ، من هم تصمیمم رو همون موقع کنکور گرفتم که فقط یه فوق دیپلم بگیرم و تمام ترجیح میدم جای اینکه وقتم رو و سرمایم رو توی دانشگاهی دور بریزم که اطلاعاتش مال دو قرن پیشه خودم یاد بگیرم هر انچه رو که دوست دارم این تصمیم بهم اجازه داد اون چیزایی رو که دوست دارم تجربه کنم ، یه بچه درس خونی که یه زمانی حد ارزوش پرستاری بود یهو تصمیم گرفت راهشو کج کنه و دو سال تحقیق شغل مورد علاقم رو پیدا کردم ، عکاسی و مستند سازی رو با یه تیم درجه یک تجربه کردم …
    فقط خواستم بگم یکم از دایره امنتون خارج شید ، مدرک گرفتن اسون ترین راه برای گول زدن خودمونه که بعد چهار سال به عالم و ادم فحش بدیم که چهار سال از عمرمون رو تلف کردیم .
    خیلی زندگی رو جدی نگیرین

    1. سلام به معین آقایی عزیزم
      ممنونم از لطف و محبتت.
      چقدر خوب نوشتی.
      من برات بهترین و شگفت انگیزترین تجربه ها رو آرزو میکنم.

  10. سلام بر شاهین کلانتری عزیز.
    خدا حفظشون کنه همینطور همه عزیزانی که در کنار ما هستند رو.
    من همچنان با وجود مشغله پیگیر مطالب وبلاگت هستم و واقعا یکی از کارهای هست که در اوج بی حوصلگی هم حس خوبی می ده.

    درگیر نوشتن هستم.

    موفق باشی.

    1. سلام فاطمه عزیز و گرامی
      بی نهایت ممنونم از لطفت.
      وبلاگ هم داری برای انتشار نوشته هات؟

  11. بهتون تبریک میگم که در اون سن، درک و شجاعت این رو داشتید که برای دانشگاه رفتن یا نرفتن به خودتون امکان تصمیم گیری بدید. خیلی برام الهام بخشه.

  12. وقتی گفتی:
    ازاین کاغذپاره‌هایی که بعد دانشگاه به آدم میدن ندارم
    خیلی تعجب کردم

    انتظار داشتم بعد ازاینکه ازت مدرکتو می‌پرسم بگی
    فارغ التحصیل فلان رشته از فلان دانشگاه خفنم

    ولی الان ماجرا برام روشن شد ….
    هنوزم میگم آدم عجیبی هستی!

    خدا مادرت رو برات نگه داره
    اینکه اطمینان داشته باشی که یه نفرهست ازهمه بیشتر دوستت داره و هیچوقت ازت ناامید نمیشه و منتظرته
    بهترین حس دنیاست ….

  13. مدتی پیش به این فکر می کردم که “بزرگترین” ،”ارزشمندترین”،”ماندگارترین” ،”مقدس ترین” ، “اثربخش ترین” و “بهترین کار “چه چیزی می تواند باشد، چه کاری موجب “استمرار اندیشه” و جاودانگی انسان است؟ و این همه در چه فعالیتی وحدت دارد؟
    دروغ چرا نوشتن را درخور و لایق این همه می دانستم و می دانم ، اما بعد متوجه شدم کارهای دیگری هست که مثل نوشتن شایسته ستایش است.
    نوشتن از آن جهت لایق است که در راستای رشد و تربیت آدمی می تواند واقع شود.. بنابراین دریافتم آنچه شایستگی تقدیر دارد “تربیت” هست و نوشتن چون در این راستا قرار دارد ارزشمند است.

    و اما تربیت این امر مهم
    “مرادم از تربيت، از آهن ماشين ساختن است و از بشر آدم آفريدن..” صفایی حائری

    و کسی می تواند تربیت کند و موفق باشد و استعدادهای بشر را در مسیر انسانی روشن کند که در ابتدا خود را تربیت کرده باشد!
    و تربیت بشر این امر ثمین امانتی است که بخش اعظم آن به دوش مادران گذاشته شده .. رشد و تربیت خصلت مادر بودن است
    تربیت اندیشه ها و فکرهای ارزشمند در راه اعتلای حق ارزشمندترین و ماندگارترین و دشوارترین کار جهان است
    بر دستان بانوی سرسخت این حکایت و تمام مادران نمونه سرزمینم که در این مسیر مجاهده می کنند و اندیشه ها را می پرورانند ، این آدم های آدم ساز بوسه میزنم .

  14. اینکه هم اکنون اینجا هستم و دارم این پست زیبا رو میخوانم بسیار خوشحالم…
    تبریک به مادر گرامی که چنین پسری را تربیت کرده است و طبعا تو هم در آینده انسانهای ارزشمندی را تربیت خواهی کرد ( البته همین الان هم داری همین کار رو میکنی).
    داشتم پروفایل متممت رو نگاه می کردم! زده بودی اولین رمانم دو سه سال دیگه به چاپ می رسد؛ دو سه سال نسبت به الان :/

    1. سلام امیر جان
      ممنون از لطفت.
      فعلاً ماجرای رمان رو گذاشتم کنار، رو نوشتن کتاب های غیرداستانی تمرکز دارم.

      1. خواهشا اگر خواستی رمان بنویسی مثل بقیه ایرانی ها رمان بی کیفیت بدون تامل ننویس! رمان رو که میخونی باید باهاش فکر می کنی بگی اگه من بودم چی….!؟ خودت که استاد این حرفایی چرا دارم اینا رو به شما می گم :))))

        کتاب های غیرداستانی چاپ شده چی داری؟

  15. سلام به اقای کلانتری عزیز
    آفرین به این مامان شجاع و مهربون. که اینقدر شهامت داشته که برخلاف باور عموم مجبورتون نکرده راهی رو که دوس ندارید برید.
    اتفاقا به نظر من بچه ها از مادراشون بیشترین تاثیر رو میگیرن و خوش به حال شما که همچین سعادتی نصیبتون شده. موفق باشید.

    1. سلام فرشته عزیز و مهربان
      مرسی از لطف و محبت شما.
      زنده باشید.

  16. عمر ايشان و همه مادران دراز باد
    مادران ما اعجوبه اند
    مادران ما بزرگوارند
    مادران ما تفسير و ترجمان اصيلي براي مادر بدون هستند
    علي بركت الله

  17. خداوند شما را برای هم محفوظ بدارد. هر دو نعمتی بزرگ برای هم محسوب می شوید. شاد و تندرست باشید

  18. ياد بعضی نفرات روشنَم می‌دارد، قوّتم می‌بخشد، ره می‌اندازد و اجاقِ كهنِ سردِ سَرايم گرم می‌آيد از گرمیِ عالی دَمِشان. نام بعضی نفرات رزقِ روحم شده است. وقت هر دلتنگی سويشان دارم دست، جرأتم می‌بخشد، روشنم می‌دارد.
    “نیما یوشیج”

  19. مشخصا یک مرد با پرستیژ و کاریزماتیک در دستان یک زن بزرگ پرورش می یابد.

    از نخستین روزهای آشنایی با تو (بی اغراق) می شد این را فهمید.

    با مهر
    یاور

    1. یاور عزیز
      تو به من لطف داری.
      من لایق اینهمه مهربانی نیستم.
      برقرار باشی دوست یگانۀ من.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *