1
من با نوشتن از کتابها محافظت میکنم
من برای خودم کم جریمه تعیین نکردهام. زمانی از پاره کردن ده هزار تومانی برای سحرخیزی گفته بودم. و دورههایی هم بوده که برای به روزرسانی وبلاگ جریمههای مالی گذاشتهام، به دوستانم اطلاع دادهام و حتی کار به پرداخت جریمه هم کشیده است.
باری، بعضی روزها به خاطر تعدد جلسات و کلاسها و سایر کارها، از برنامۀ نوشتاریام دور میافتم. نمیرسم آنطور که میخواهم تمرینِ نوشتن کنم. گفتم چه کنم از این برنامه دور نیفتم؟ دیدم جریمۀ مالی فایده ندارد، ککم را چندان نمیگزد!
رفتم سراغ چیزی که برای من عزیز است: کتاب.
و عقوبتی سخت و دلخراش برای خودم وضع کردم:
هر روزی که برنامۀ نوشتاریام اجرا نشد، باید یکی از کتابهایم را پاره کنم.
بله، من کتاب پرت و بدردنخور هم دارم. اما باور بفرمایید پاره کردن آنها هم برایم دلخراش و دشوار است.
من میدانم هرگز نمیگذارم این مجازات لازمالاجرا باشد.
مینویسم…
2
امروز کتابخانۀ دفتر را مرتب کردم. چند صد تا کتاب جدید همینجوری پخش و پلا مانده بود که حالا در جای خودشان خوش نشستهاند. بعد از سر و سامان دادن به کتابها روی کاناپۀ روبروی کتابخانه ولو شدم و با خودم گفتم همین کتابها هستند که مرا به آینده امیدوارم میکنند. کتابها میگویند آیندهای هست؛ آیندهای فرای تصورات من.
9 پاسخ
شاهین کلانتری مردی که نسبت بخودش سخت گیر است!
من هم فکر میکنم این تنبیه سخت و سنگدلانه کار خودش را میکند!
سپاس از توجهت مهری جان.
من عاشقِ عاشق شدنم… مثل تو!
تو خودت عشقی مصطفی جان.
نه! استاد توروخدا كتابهاتونو پاره نكنيد!
اين دفعه خواستين خودتونوجريمه كنيد بگيد يكى ازكتابهامو هديه مى دم.
پشت میز تحریر مات مانده بود به پنجره باز اطاق
واژه هایش قهر کرده و رفته بودند
کجا باید می رفت
کجا باید دنبالشان می گشت
اشک گوشه چشمانش یخ زده بود
عزیزانش رفته بودند
دلتنگی فراق آنهمه کلمه دلنشین دلش را ریش می کرد
صدای های های گریه را توی دلش می شنید
قلمش را بوسید و نوازش کرد ” تو را به خدا تو چیزی بگو”
اگر نیایند چه ؟
دق می کنم
انگار میان در و دیوار و پنجره باز اطاق محبوس بود
قرار منع ملاقات داده بود
هیچکس نیاید
بی واژه هایم عزادارم
مادر در می زند
چای تازه دم آورده با طعم هل توی سینی برنجی
با نبات و خرما
با نامه پدر داخل همان سینی
مادر پدر نامه
نامه ای برای پدرم بنویسم
از زبان مادر
پدری که بیست سال است توی قاب عکس می بوسمش
مادرواژه هایم را برمی گرداند
واژه هایش به حرمت مادر برمی گردند
مادر که می آید زندگی بر می گردد
قلم لبخند می زند
قرار منع ملاقات را لغو می کند
دلش هوس چای با نبات می کند
نسیم می وزد
یخ اشک هایش با بخار چای مادر باز می شوند
های های گریه شوق را توی دلش می شنود
قلمش به رقص می آید
کاغذ را می بوسد
معشوق اش برگشته
قلم اش زبان باز می کند
اشک واژه ها سیل روان می شود روی کاغذ
دو دلداده
دو دلدار
سر بر شانه هم می گذارند و …
خوش تر آن باشد که سر دلبران
گفته آید در حدیث دیگران
اي كتاب جان! نگران باش كه “شاهين” آمد!
(مرغ دل باز هوادار كمانابروييست/ اي كبوتر نگران باش كه شاهين آمد)
آفرين به محافظ كتابها. زنده باشيد.
فدایت نادر عزیزم
به خاطر همین است که شخصیتت برای خیلی ها جالب است شاهین . چنین آدم هایی با چنین عادت هایی در این دوره و زمانه کم پیدا می شود . زنده باد شاهین کلانتری .