کلکسیونر کلمات

از هیجان‌انگیزترین لحظه‌های کودکی‌ام انتظار شبانه برای پدرم بود. همیشه از دخل تعمیرگاهش چند سکه‌ی پنجی و دهی و بیست‌وپنجی برایم می‌آورد. 

از سه‌-چهار سالگی مرض کلکسیون جمع‌کردن داشتم. قوطی کبریت، تیله، لوبیا، کارت بازی، قاب سی‌دی از چیزهایی هستند که هر کدام را در دوره‌یی از کودکی وسواس‌گونه گردآورده‌ام.

هرگز این عادت از سرم نیفتاد. در نوجوانی کاریکاتور جمع می‌کردم، همین سبب می‌شد گاه در یک روز پنج-شش‌تا روزنامه بخرم. در اوایل جوانی کارم به فیلم‌ جمع‌کردن کشید و بعد هم به گردآوری انواع کتاب‌های شعر و داستان و فلسفه و…

حالا اما احساس می‌کنم ارزشمندترین چیزی که می‌‌توانم کلکسیونی از آن داشته باشم یافته‌ام: کلمات -کلکسیونی در ذهنم با نمودی آشکار در گفتار و نوشتارم.

با مزایای آشنای دایره واژگان وسیع کاری ندارم. واژه‌ها برایم مهم‌اند چون متنوع‌ترین و گسترده‌ترین ابزار «بازی» را در اختیارم می‌گذارند.

زندگی وقتی جالب می‌شود که بازی مخصوص خودت را بیابی و خوب بازی کنی.

پیشنهاد نوشتن: اگر تاکنون حتا نیمچه کلکسیونی از چیزی گرد آورده‌اید، درباره‌اش بنویسید. داستان، خاطره یا مقاله فرقی نمی‌کند. به ریشه‌های علاقه به جمع‌آوری آن چیز به‌خصوص بپردازید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *