کسی که رمان نمی‌خواند...

کسی که رمان نمی‌خواند…

برای آشنایی با کشکول این مطلب را بخوانید: کشکول چیست؟ | کشکول کلانتری هوا می‌شود

از صفحۀ فیس‌بوک وازریک درساهاکیان:

از فرمایشات گهربار جان کاساوتیس:
ما به عشق احتیاج داریم، درست مثل غذا و آب و هوا، و نمی‌دونیم چطور به دستش بیاریم. و اینه که به هر دری می‌زنیم…

و حرفی از شهریار مندنی‌پور دربارۀ نثر:

به نظر من نویسنده نثر خودش را نباید تکرار کند. نویسنده‌هایی که با یک نثر داستان نوشته‌اند از نظر تخیل زبانی بسیار ضعیفند. نویسنده باید مدام تجربه زبانی داشته باشد. به کار تجربی خیلی اعتقاد دارم. اگر مدام یک زبان را تکرار کنیم دیگر خلاقیتی نیست، فقط تکرار است. (+)

شعری دربارۀ زبان:

زبان را دستگیره‌ای نیست
که مردمان آن را بگیرند
و بر آن یاد بودها نقش کنند..
زبان رودی است،
یکبار در هزار سال،
مسیری تازه می‌گیرد
و راه خود را به دریا تغییر می‌دهد
کوه سر سختی است
رونده در دره‌ها
و از ملتی به ملتی
سرحدها را می گذرد و مخلوط می‌شود
زبان چون رود می‌میرد
لغات امروزی، پیچیده بر زبان
و به شکل افکاری در آمده
میان لب و دندانتان گویا
امروز و حال،
تا هزار سال از امروز
خط میخی‌های محوی خواهد شد.
سرود بخوان – و سرود خوانان – بیاددار
که سرودها می‌میرد و تغییر می‌کند
و فردا دیگر اینجا نیست
نه بیش از بادی
که هزاره‌ای پیش می‌وزید.
کارل سند برگ | 1878/1967
ترجمۀ هانیبال الخاص

این هم حرف مهمی از شهرام رحیمیان به نقل از صفحۀ فیس‌بوک او:

من به عمق دانش نظریه‌پردازانی که در یکی از رشته‌های علوم انسانی تحصیل کرده‌اند و رمان نمی‌خوانند شک دارم. کسی که رمان نمی‌خواند نه درک درستی از علوم اجتماعی دارد، نه تاریخ را درست می‌فهمد، نه فهم کاملی از روانشناسی دارد، نه دریافت سالمی از فلسفه… به طور مثال کسانی که فقط با اشعار کلاسیک ایران همدم هستند و جامعۀ امروز ایران را با عینک ادبیات کلاسیک ایران می‌بینند، نظریه‌هایشان بر پایه‌ای لغزان استوار است. سروش هزار بار هم که مثنوی‌ مولوی را مرور کند، اگر رمان امروز را نخواند، شناختی از جامعۀ امروز ایران پیدا نمی‌کند. اینها را نوشتم تا برسم به سعید نفیسی که در تاریخنگاری به همان اندازه سرآمد بود که در داستان نویسی. اگر کسی دو رمان نیمه راه بهشت(1332 شمسی) و آتشهای نهفته(1330 شمسی) را نخواند، چیزی از درک تاریخ معاصر و روانشناسی آدم‌های آن دوران کم دارد. کسی مثل سعید نفیسی که خالق ده‌ها اثر عالی ست، از تاریخ تمدن ساسانیان تا تاریخ تصوف در ایران و تاریخ اجتماعی ایران در دوران قاجاریه…، توان این را داشته که ادبیاتی در اختیار ما بگذارد که سطح شناختمان را از فرهنگ پدر و پدربزرگانمان بالا ببرد. حیف است این آثار فراموش شوند و ما برای شناخت از جامعۀ خودمان دستمان به سوی جاهای دیگر دراز باشد. من حتم دارم حتا پشت‌کردگان به رمان از خواندن این دو اثر هم لذت می‌برند و هم شناختشان از جامعۀ ایران بالا می‌رود.

و از رساله‌‏ فی‌العشقِ عین‌القضات همدانی:

هرچه می‌‏نویسم پنداری دلم خوش نیست و بیشتر آن‏چه در این روزها نبشتم، همه آن است که یقین ندانم که نبشتنش بهتر است از نانبشتنش.
ای دوست نه هرچه درست و صواب بود، روا بود که بگویند.
و نباید چیزها نویسم بی«خود» که چون «واخود» آیم بر آن پشیمان باشم و رنجور.
کاشکی، یک‏بارگی نادانی شدمی تا از خود خلاصی یافتمی.
چون در حرکت و سکون چیزی نویسم رنجور شوم بغایت؛
و چون در معاملت راه خدا چیزی نویسم، هم رنجور شوم؛
چون احوال عاشقان نویسم نشاید،
چون احوال عاقلان نویسم هم نشاید؛
و هر چه نویسم هم نشاید؛
و اگر هیچ ننویسم هم نشاید؛
و اگر گویم هم نشاید؛
و اگر خاموش گردم هم نشاید؛
و اگر این واگویم نشاید و اگر وانگویم هم نشاید.

و این هم از نمایشنامۀ مرغ دریایی آنتون چخوف:

مرغ-دریایی-چخوف

 

7 پاسخ

  1. سلام بر شاهین جان عزیز و دوس داشتنی
    عبارت عنوان این نوشته ارزشمندت
    ” کسی که رمان نمی خواند …. ”

    مرا یاد یکی از اظهار نظرهای مهم منتقد درونی خودم می اندازد
    هر موقع که دارم چیزکی می نویسم
    صاف توی چشمم نگاه می کند و می گوید
    ” خوب که چی
    کی به این نوشته های تو اهمیت میده ”
    اوایل با شنیدن این حرف ها جا می خوردم و راستش کمی شل می شدم
    یک بار از وی پرسیدم
    منظورت از گفتن این حرف ها چیه
    لبخندی زد و گفت
    خیال نکن میخوام دلسردت کنم نه ،
    فقط منظورم اینه که متوجه باشی برای چه کسی داری می نویسی
    گفت ” ما به این کار میگیم مخاطب شناسی . برو کمی مخاطب شناسی بخون . ”
    بعد گفت
    ” مخاطب ممکنه :
    خودت باشی
    یه نفر خاص باشه
    یا یه گروه خاص ”
    گفت اگه برای کسی بنویسی بهتره
    اگه هم کسی نداری برای خودت بنویس
    خودت بشو مخاطب خودت
    گفت حرف مثل تیر میمونه
    باید یه جایی ؛ یه هدفی داشته باشی که بزنی
    تیر بدون هدف بندازی که نمیشه
    نه اینکه نشه
    میتونی هر چقدر دلت خواست مشق بکنی و بنویسی
    اما با هدف بنویسی بهتره . ”

    این روزها اگه کسی رمان های نوشته شده ما رو نمی خونه
    میتونیم چیز جدیدی بنویسیم
    یا دستی به سر و روش بکشیم و دوباره بنویسیم

    به نظر من لذت نوشتن برای خود نویسنده
    خیلی زیاده
    نویسنده می نویسیه چون از نوشتن لذت می بره

    نویسنده گزارش مشاهدات ، شنیده ها و حس هایی رو که در سفرهای درونی و ذهنی کسب کرده رو می نویسه

    ممکنه این گزارش ها در قالب داستان باشند
    و شاید به دل آدم های نسل نویسنده بشینه ،
    ممکنه به دل آدم های نسل های دیگه ای بشینه
    مهم اینه که اول باید خوب و دلنشین نوشته بنشن

    و این جور نوشتن هستش که هم به دل خود نویسنده میشینه
    و هم به دل خوانندش میشینه .

    انشالا که شاد و پاینده باشین

  2. سلام شاهین جان احساس می کنم با رمان های کلاسیک نمی توانم ارتباط برقرار کنم.ممکنه به این علت باشه که دیر شروع کردم ؟تجربه فرانکشتاین و دراکولا زن سی ساله بالزاک اینطور بود .ولی تاریخ بیهقی با نثر آقای مرعشی شیرین و دوست داشتنی هست.

    1. مهدی عزیز
      طبیعیه که خوندن بسیاری از متن‌های کلاسیک به‌اندازۀ خوندن متنی که به زبان زمانۀ ما نوشته شده دلچسب نیست.
      در کل همه چیز بستگی داره به هدف شما از خوندن این متن‌ها.

  3. چه زیبا! خیلی لذت‌بخش است که انسان حتی نویسنده کوچکی باشد.
    نوشتن دریچه‌های جدیدی رو به سوی کشف احساسات جدید باز می‌کنه.

  4. حتی نویسنده کوچکی بودن هم لذتبخش است.
    و بقول خودم:
    بر سنگ روزگار نوشتن غنیمت است
    .
    سایتم بالاخره وردپرسی شد شاهین. قلمرو شخصیم رو راه انداختم.
    خیلی نقلی و قشنگه و دوسش دارم (چون صفر تا صدشو خودم انجام دادم)
    خوشحال میشم نگاهی بهش بندازی 🙂

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *