من از این حرفها زیاد میشنوم:
-حالا زوده! من فعلاً در حال یادگیریام. حالا سِنیه که من باید تجربه کنم.
-باید خاک این کارو بخورم. فلانی ده سال فلان جا حمال بوده که حالا به اینجا رسیده.
حالا بیایید به زیرمتن جملات بالا فکر کنیم:
1
«من فعلاً در حال یادگیریام» تسکیندهندهترین بهانۀ تنبلی و تعلل است.
هر از گاهی دو سه تا کتاب را ورق میزنی، گذرت به دو سه تا کارگاه و کلاس هم میافتد. اما قدم از قدم بر نمیداری. به خاطر فرار از حالِ دل به هم زن خودت یادگیری را بهانه میکنی به این امید که بالاخره یک روزی خیلی «قوی» ظاهر میشوی!
بعد، هر از گاهی که سرت را از برف بیرون میکشی میبینی افرادی با امکانات کمتر، سن کمتر و حتی مهارت کمتر از تو هزاران کیلومتر پیش رفتهاند و تو در توالت بین راهی ماندهای و به بهانۀ یادگیری سوار اتوبوس نشدهای.
در فرآیند یادگیری مؤثر چیزی به نام دریافت ذهنیِ صرف ارزشی ندارد. اگر چیزی را آموختی و آزمودی، یعنی بلدی. در غیر این صورت اسم چه چیزی را یادگیری گذاشتهای؟
بهتر است با بهانۀ یادگیری خودمان را گول نزنیم.
«من در تکاپوی انجام کار هستم» خیلی ارزشمندتر از «من در حال یادگیریام» است. در اولی اگر یادگیری چاشنی کارت باشد موفق میشوی، اگر هم نباشد که از رده خارج میشوی.
اما در دومی بدون هیچ نمود بیرونی میتوانی سالهای سال خودت را گول بزنی و حتی حس خوبی هم داشته باشی.
2
«خاکخوری» هم از آن بهانههاست که ممکن است تا پایان سال ما را گول بزند.
دوستی داشتم که با داشتن انبوهی از کتابها، جای کار شخصیِ مناسب و ایدههای خوب در نهایت به کارمند مبتذل یک سازمان تبدیل شد. آفتابه لگن هفت دست شام و ناهار هیچی.
چرا؟ چون دوباره با یکی دو تا جملۀ قشنگ، ترس و تنبلی خودش را پوشاند.
خودش را توجیه کرد که فلان آدم موفق هم سالها کارمندی کرده، حمالی کرده و جان کنده و حالا برای من هم زود است از الان کار خودم را شروع کنم. من فعلاً در حال یادگیریام!
باش تا صبح دولتت بدمد.
در روزگاری که تو میتوانی در یک روز پروژۀ بزرگی را فضای اینترنت شروع کنی و ظرف مدتی کوتاه تمام ظرفیتهای آن را بسنجی چرا باید به خاطر ترس و تنبلی راه آدمهای ماقبل اینترنت را بروی و با سالها کارمندی در سازمانهای عقبافتاده دنبال یادگیری باشی!
بسیاری از کارها را دیگر نیازی نیست تجربه کنیم. اوضاع تغییر کرده. برای آزمودن شاقترین کارها یک لپتاپ آنلاین کفایت میکند.
پس میبینیم که یادگیری به مضحکۀ گریز از تنبلی تبدیل شده:
من یاد میگیریم، پس هیچ کاری نمیکنم. یادگیری برای یادگیری!
من به خودم اجازه نمیدهم:
به بهانۀ یادگیری از عمل خودم بکاهم.
تنبلی و تعلل را با یادگیری توجیه کنم.
به بهانۀ تجربه تن به کارمندی در هر جایی بدهم.
امکانات و ظرفیتهای اینترنت را دست کم بگیرم.
به بهانۀ خاکخوری به کاری احمقانه و اشتباه ادامه بدهم.
ست گادین جملهای گفته که الهام و قدرت بسیاری در آن نفهته است:
«استبداد انتخابشدن را کنار بگذارید. خودتان انتخاب کنید.»
یعنی منتظر نباشید تا دیگران به سراغ شما بیایند. شما شروع کننده باشید و دیگران را انتخاب کنید.
غالباً همۀ ما تلاش میکنیم تا به سطحی برسیم که دیگران ما را انتخاب کنند. مدرک میگیریم تا راحتتر انتخاب شویم. روزمه میسازیم تا راحتتر انتخاب شویم. به هر سازی میرقصیم تا راحتتر انتخاب شویم.
گادین میگوید دیدگاه «من را انتخاب کن» قدرت سیستم را تصدیق میکند.
آغازگرها دنبال اثبات شایستگی خودشان به دیگران نیستند. آنها حرکتهای تازه را آغاز میکنند. ابتکار عمل دارند و به دنبال پیوسن به مسیرهای از قبل طراحی شده نیستند.
در امروز ایران که ابتذال و فساد از اول تا آخر سیستم دولتی و خصوصی را فراگرفته. تلاش برای اثبات خود به فرهنگ مسلط، تن دادن به تباهی و به رسیمت شناختن قدرت سیستم است.
حالا آغازگربودن بیش از همیشۀ تاریخ ارزشمند و پیشبرنده به نظر میرسد.
بعد از خواندن این مطلب چهکار کنم؟
میتوانید «توهم یادگیری بیشازاندازه» را بخوانید.
شرکت در طرح تابستانه مدرسه نویسندگی (طرحی ویژه برای نوشتن و تولید محتوا در تابستان ۹۷)
دانلود رایگان کتاب چگونه به یک نویسنده آنلاین تبدیل شویم؟
30 پاسخ
بــسیار زیـبا و پرقـدرت 👊گفـتید رفـیق❤
مـتن شما خـیلی ها رو بیدار مـیکنه💯💯
یه حرف برا تایید صحبت هاتون دارم 👇👇
مـا باید تکامل رو طی کنـیم و این تکامل با درک و فهم دانشی که میگیریم تکمیل میشه یعنی من وقتی فوتبال لیست شدم ابتدا دانش های ابتدایی مثل پاس دادن،ضربه سر،دریبل،و… رو یاد گرفتم،اجرا کردم و بد درک کردم
و این درک و اجرای ای دانش های ابتدایی بود که من تونستم دانش های سخت تر و پیچیده تر فوتبال مثل تاتیک تیمی و تکنیک انفرادی رو خوب متوجه و بفهمم💯💯💯
ایــنو بدونید کار بزرگ و پیچیده ای وجود ندارد 💯
این کار های کوچیک هستند که با بهم پیوستن شان کارهای به اصلاح بزرگ رو شکل میدهند🌟
سلام سید رضا جان
ممنونم از مهرت.
باهات موافقم و خوشحالم که با نظرت این متن رو کاملتر کردی.
بیشتر برام بنویس.
برقرار باشی دوست خوبم.
سلام و تشکر
مرحبا استاد گرامی
قلم شما درست مثل تیری هست که از کمان رها میشه و قلب هدف را نشونه میگیره
با نگاه تیزبین تون انگشت روی دردایی گذاشتید که یه جورایی درد همه ماست
درد تنبلی و فرار از مسئولیت ، درد اینکه نمی خوایم پا را از دایره راحتی خودمون فراتر بزاریم و به خاطر ترس از تغییر و مواجه شدن با ناشناخته ها تو لاک خودمون فرو میریم و می چسبیم به زندگی عادی خودمون و این بهونه را میاریم که زمان لازمه تا آماده بشیم
امیدوارم اندوخته آگاهی و معرفتتون هر روز بیشتر و غنی تر بشه
شروع کننده بودن تعبیر خیلی قنگی بود واین قشن ترین متنی که ازتون خوندم میخوام شروع کننده یه دوره نوشتن طولانی مدت باشم میخوام شروع کننده یه آغاز پرجنب وجوش باشم میخوام یه شروع کننده راه انداختن یه کافه سیلیکون ولی تور باشم میخوام شروع کننده یه درس خواننده ی محقق وجستجوگر باشم میخوام شروع کننده یه زندگی اذت بخش باشم وجرعت شروع رو ازهمینجا پیدا کنم.
سلام شیما جان
از خوندن کامنتت کیف کردم.
با قدرت برو جلو، من رو هم در جریان مسیرت قرار بده.
شاهین عزیز سلام
مدتهاست که از طریق حضور در گردهمایی متمم 96 تو را میشناسم ولی هر بار که نام تو در کنار سایت محمدرضا شعبانعلی به عنوان نویسنده پست جدید نمایش داده می شد نوعی مقاومت گریز ناپذیر در وجودم شدت میگرفت و مانع من می شد که نوشته ای از تو بخوانم.
راستش را بخواهی درست خاطرم نیست که ان در گردهمایی تک تک جملاتت چه بود ولی برداشت من در ان لحظه این بود که از اسامی افراد نردبانی برای بالا رفتن ساخته ای که از نظرم پسندیده نیامد و اما اکنون که اینجا هستم و اولین کامنتم را در روزنوشته هایت مینویسم دریافتم که نخواندن نوشته هایت در این مدت اشتباه بزرگی بوده است زیرا که میتوانم/باید از تو و افکارت بسیار بیشتر بیاموزم.
سپاسگزار از تو توانمندیت که من را وادار به پی بردن به اشتباه خودم کرد.
سلام به احسان بیرانوند عزیزم
خیلی خوشحال شدم از خوندن کامنت ارزشمندت.
یه دلخوشی بزرگ زندگی در این روزهای ایران داشتن دوستان پر مهر و فرهیخته ای مثل توئه احسان جان.
من رو از نظراتت بی نصیب نذار.
برقرار باشی.
سلام
این نوشته تون رو هم مثل خیلی از پست های دیگه تون دوست داشتم
فقط یک گلایه ای ازتون داشتم. تعمدا اون رو زیر همین پست و نه در پست مربوط به کلاس آنلاین نویسندگی می نویسم.
من با اشتیاق فراوان همه تلاشم رو کردم که در کلاس ثبت نام کنم ولی موفق نشدم. هم در ایسنتاگرام و دایرکت و هم در خود ایوند براتون پیام گذاشتم که نمی تونم ثبت نام کنم. چندین روز، مرتب به سایت می رفتم تا ثبت نام کنم اما موقع کلیک روی تایید و پرداخت، پیغام خطا ظاهر می شد. حقیقتش از این که اصلا پیگیری نکردید و پاسخم رو ندادید، دلگیر شدم. به علت اینکه همیشه پاسخ خوانندگان رو در اینجا می دین، ترجیح دادم به جای سکوت، در اینجا هم مطرحش کنم.
موفق باشید.
سلام ساقی عزیز
ممنونم از لطف و محبتت.
دربارۀ اینستاگرام: حجم دایرکت ها بسیار بالاست. و من متاسفانه فرصت سر زدن به اینستاگرام رو ندارم.
دربارۀ پیام های ایوند: همکارای من به همه پیام ها به دقت جواب میدن و حتی در موارد خاص تماس میگیرن. گاهی اوقات بعد از چندیدن تماس مکرر و بی پاسخ ممکنه کوتاه بیان، وگرنه کار همه رو راه میندازن.
دربارۀ مشکل ایوند هم برام عجیبه چون ما تعداد زیادی ثبت نام بدن مشکل داشتیم.
در هر صورت ساقی عزیز، ما از طریق ایمیل زیر در خدمت شما هستیم:
madresenevisandegi@gmail.com
سلام آقا شاهین.
نوشتههاتون آدم رو بهخودش میاره. مرسی که این انرژی و دانش رو به اشتراک میذارین.
در بابت یادگیری، من یکبار میشه گفت نتایج بد این توصیه رو دیدم. یعنی با داشتههای کم(در اون زمان و بهنظر خودم کافی) شروع به کاری کردم و ادامه یادگیری رو درحین کار انجام دادم. همونطور که گفتم نتیجهی خوشایندی برام نداشت(شایدم خوشایند بوده، ولی در آینده درک میکنم).
بهنظر میرسه برای بعضی از کارها باید از یادگیری اولیه کاملا مطمئن شد، مثلا کارهایی که تاثیر مستقیم تو رزومه دارن.
ممنون.
بله درسته.
موافقم با شما رضا جان.
درود بر شاهین عزیز و کارکشته
بسیار لذت بردم و البته لذتش وقتی برایم بیشتر شد که من هم پروژه اینترنتی هم را هوا کردهام. 🙂 خیلی خوبه، کمکم دارم دیده میشوم. حتی درخواست انجام پروژههای سنگین و سازمانی تدریس ترجمه هم دریافت کردم.
این در حالیست که دوستان من هنوز اندر خم کوچه دکتری ماندهاند و راستش سوادشان هم به درد هیچکس نمیخورد، مشتی نظریه حفظ کردهاند که وقتی میپرسی اینها را چه کنیم، جوابی ندارد. اینها احتمالا از بازماندگان هنر برای هنر هستند!
من یاد گرفتههایم در اینترنت منتشر میکنم و دارد مشتری خوب برایش پیدا میشود. البته راه بسیار طولانی است، ولی دارد میشود و مهمترین چیز است!
ممنون از تو بمب انرژی، شاهین عزیز 🌼
سلام مرتضی جان
کامنتت بهترین چیزی بود که میتونستم بخونم.
چقدر خوشحالم کردی.
و بهت قول میدم که اگه با همین فرمون بری جلو نفر اول کار خودت در ایران میشی.
و به مراتب پیشنهادهای شگفت انگیزتری رو دریافت میکنی.
تو خودت رو گول نزدی و پاداش اون رو هم میگیری.
شاهین جان
به خوبی تو مگه اصلا وجود داره؟
چرا همه ی حرفایی رو که میزنی من در زندگی واقعی و کسب و کار احساسش کردم؟
چقدر خوبه که می تونم از تجربیات تویی که از من بزرگتر و جلوتری استفاده کنم
سلام علی جان
خوشجالم که مطالب برات مفید هستن.
از همه بیشتر از این خوشحالم که ذهن بازی داری و دنبال بهره بردن از ایده ها هستی.
سلام و درود بر دوست عزیزم جناب کلانتری
تلنگری بسیار لطیف و در عین حال شکننده بود.
درد اصلی این همه جوانانی که در رویای استخدام در جایی صبح خود را به شب میرسانند.
دردی که بدون ایجاد هرگونه احساسی ( که منجر به توجهِ همراه با درمان آن شود) درخت زیبای فرصت های بکر جاری در دنیای کنونی را از درون مضمحل می کند.
شکنندگی مستتری نیز به ارمغان داشت برای انسانهایی که با توهم یافتن نقشه گنج دست رنج خود را در بازار آشفته آموزش ، با کمال حماقت در جیب افراد سودجویی که بر سر راه طمع ( ناشی از سم مهلک تعجیل در کسب موفقیت های یک شبه ) آنها دام وسوسه انگیزی گسترانیده اند.
سپاسگزاریــم از صراحت قلمتان
درود بر ابراهیم آقای شاهی عزیزم
نویسندۀ کتاب وزین معجزۀ نخبگان
ابراهیم جان من کتاب خوبت رو همیشه جلوی چشمم دارم و هر از گاهی ازش لذت میبرم و یاد میگیرم.
کامنت هات هم مثل خودت خوب و دقیق هستن. (منظور از دقیق دقیقاً اون خط خاص بین ریش و لپته که همیشه حواست بهش هست!)
فدای تو
اصطلاح توالت بین راهی واقعا درست و بجا بود.
از این قشنگ تر نمی توانستی عمق مطلب را بفهمانی
کیف کردم (مثل همیشه که از نوشته هایت لذت می برم و معمولا غرق در تفکر می شوم)
جمله ست گادین نیز فوق العاده اثربخش بود : «استبداد انتخابشدن را کنار بگذارید. خودتان انتخاب کنید.»
شخصا بعد از سال ها تلاش و کسب تجربه به این جمله کاملا اعتقاد دارم
سپاس از تو شاهین عزیز
پایدار بمانی
محمدرضا جان
هر وقت کامنت میذاری یاد روی ماهِ همیشه خندانت میفتم.
خوشحالم که دوست خوش قلب و ایضا خوش فکری مثل تو دارم.
برقرار باشی.
در امروز ایران که ابتذال و فساد از اول تا آخر سیستم دولتی و خصوصی را فراگرفته. تلاش برای اثبات خود به فرهنگ مسلط، تن دادن به تباهی و به رسیمت شناختن قدرت سیستم است…..
شاهین عزیز…
سلام.
چقدر این جمله گویا و روراست بود.واقعیت اینه که در سیستمی که هر کسی تلاش میکنه با پا گذاشتن بر شانه های دیگران به راس هرم برسه،چند صباحی نهایت استفاده رو از رانت ها و منابع بکنه و بعدش سیستم اسقاط شده رو تحویل فاسد بعدی بده، اثبات توانمندی ها و مدام یادگیری برای گرفتن مدرک بیشتر و نهایتا چندرغاز افزایش حقوق،خنده دار و احمقانه به نظر میرسه.
واقعیت اینه که سیستم مدرک گرایی بیسواد دانشگاه ها همراه دانشجوها وارد فضای کاری شده و این داستان زگهواره تا گور دانش بجوی،انگار داره تعبیر به واقعیت میشه.انسان هایی که سواد اکادمیک شون به هیچ دردی نمیخوره جز پز کشور باسواد ایران.
مطلب تون عالی بود.
سلام ابی جان
چه خوب که این جمله رو بسط دادی و این پست رو کامل تر کردی.
من هر وقت کامنت میذاری خوشحال میشم.
به امید دیدار
به دنبال پیوستن به مسیرهای از قبل طراحی شده نیستند….
اسفناک روزمره گونه زندگی می کنیم…
تلاش برای اثبات خود به فرهنگ مسلط، تن دادن به تباهی و به رسیمت شناختن قدرت سیستم است…
تلاشی برای احمق تر نشان دادن خودمان … یعنی داد بزنیم و بگوییم من از همین راهی که رفتید میروم چون من از فرهنگ مسلط بر جامعه ام راضی ام! تا کی باید خودمان را گول بزنیم؟ آیا واقعا راضی هستیم ؟
حالا آغازگربودن بیش از همیشۀ تاریخ ارزشمند و پیشبرنده به نظر میرسد…
آغاز گر بودن .. لفظ قابل تحسینیست … شروع انقلابی برای ذهن ها
ستاره تو در سن خوبی برای رشد و موفقیت هستی.
خیلی خوبه که از الان به این موضوعات فکر میکنی.
توی همین خط بمون.
پدربزرگ پدرم ( که من اصلا ندیدمش ) یه جمله ای داره که تا الان توسط بچه ها و نوه نتیجه هاش بازگو میشه خدابیامرز بابا شیخی همیشه به بابام میگفته : ” بابا حمید فرک ( زبونش نمی چرخیده بگه فکر ) کن ببین کجای دنیایی بعد حرف بزن … ”
شاید بابام به خاطر عقاید بسته پدر و مادرش ( که البته اونام تقصیری نداشتن ) نتونسته بود اونطوری که باید درست و به جا فکر کنه و همیشه ترس هاش مانع شده بودن
اما به ما یاد داد که چطور ریسک کنیم واونقدر پشتیبان بود که ما از دنبال کردن علاقه هامون نترسیم …
به نظر من که دیر هم شروع کردم …
ممنون به خاطر امید و انرژی های خوبی که انتقال میدید
خدا رحمتشون کنه ستاره جان
چقدر این کامنت رو خوندنی و خوب نوشتی.
تنت سلامت.
شاد باشی.
باز هم مثل همیشه آموختم.
البته نه از اون یادگیریهایی که با توجه به این متن زیبا توجیهی بیش نیست…!
واقعا آموختم.
(گاهی آدم مطالب شما رو که می خونه دلش میخواد تمام دفترا و سر رسیدا و فایلاشو بیاره و نشون بده که در نوشتن مداومت داره و بی هیچ بهانه ای می نویسه)
اما خب جهت دادن به مطالب، جمع بندی و نظم دادن به اونها و در نهایت انتشار دادنشون هم خیلی مهمه…
شاید به اندازه خود نوشتن!
باز هم سپاس به خاطر این مطالب عالی و بی نظیر
به به لیلای عزیز
وقتی کم پیدا هستی، جات اینجا خیلی خالیه.
با شناختی که ازت دارم و سماجت و ذوقی که توی کار داری. ایمان دارم طی سال های آینده به جاهای خیلی خوبی میرسی.
سلام شاهین جان.
گاهی با خواندن بعضی از پستهای شما (مثل پست همین امشب) میخکوب میشوم. من این میخکوب شدنها را دوست دارم چون هر زمان این حال به سراغم آمده است، حرکتی هم در پس آن بوده است.
ممنونم که هستی و قلم و اینگونه فکرهای کوبندهات پایدار!
تو ثابت کردی که اهل حرکتی.
کارای تو برام خیلی با ارزشه، خیلی.