تمرین نخستین روز برنامهی هفتگی روزنگاری گفتوگونویسی است؛ نوشتن دغدغههای شخصی در قالب دیالوگی درونی، بین دو من. دو منِ متفاوت و متضاد با هم.
یک طرف میتواند نیمهی خالی لیوان را ببیند و گاه غر بزند و بنالد. طرف دیگر اما بهتر است چشم به نیمهی پر لیوان بدوزد و انگیزه ببخشد. حاصل چنین گپی شاید نوعی واقعبینی باشد که برای سلامت روان سخت به آن محتاجیم.
یکی از نمونههای چنین نوشتاری مصاحبهی تادئوش روژویچ است با خودش:
«-این نمایشنامه دربارهی چیست؟
-دربارهی مرگ.
-باید بدانید که تئاترها چندان میلی برای به صحنه آوردن اینجور نمایشنامهها ندارند.
-بله این موضوع را کاملاً میدانم.
-با وجود این خواهید نوشت؟
-به خاطر مخالفت؟
-نه.
-و حالا، اگر این نمایشنامهی درباره مرگتان موفقیتی به دست نیاورد، چه؟
-بعید نیست موفقیتی به دست نیاورد… نوشتن دربارهی مرگ، مشکلتر از نوشتن دربارهی زندگیست… البته منظورم نوشتن دربارهی مرگ یک شاه، یک شاعر، یک سرتیپ، یک نخستوزیر، یک کشیش، یک سیاه، یک ملکالشعرا یا امثال اینها نیست، بلکه منظورم دربارهی مرگ یک «هر کی هر چی» است.
-نظیر این نمایشنامه تابهحال نوشته نشده؟
-نمیدانم… تا حالا همیشه کسی میمیرد و در نتیجهی مردن او، نمایشنامه دربارهی مرگ میشود… درحالیکه من، درست برعکس، اصلاً نمیخواهم به این موضوع بپردازم.
-شاید سرانجام این نمایشنامه را ننویسید؟
-شاید…اما سعی خودم را میکنم… دایم سعی میکنم… چهار نمایشنامهی نیمهکاره در دست دارم… اما در این لحظه هیچ چیز نمینویسم، باید خودش بیاید… بالاخره هر کس باید خودش (راهکار) خود را پیدا کند…
-و اگر این نمایشنامهی دربارهی مرگ را ننویسید… بعدی دربارهی چه خواهد بود؟
-دربارهی هیچ.
-هیچ به چه معنی؟»*
آنچه به اثربخشی چنین دیالوگهایی میافزاید اصرار ما به طرح پرسشهای چالشبرانگیز است.
تنها کافیست چند باری خودگفتوگونگاری را بیازمایید تا به نیروی شگفت نوشتن در تقویت قدرت تفکر و تخلیهی روانی پی ببرید.
*بهشت کوچکی روی زمین، ترجمهی سودابه فضایلی