آنچه من داشتم و شاید دیگران نداشتند، قابلیت چسبیدن به کار بود و چیزی که واقعاً مهم است هم همین است نه استعداد. باید به کار بچسبی.
این را دوریس لسینگ گفته، نویسندۀ بزرگی که به عنوان مسنترین برندۀ جایزۀ صلح نوبل؛ تا واپسین دم عمر به کارش چسبیده بود.
این روزها وقتی بیرون میزنم، چه برای جلسات و کارهای فیزیکی، چه پرسه در شبکههای اجتماعی، بیش از قبل پریشان میشوم. چیزی که نیست ذرهای تفکر مستدل و انتقادی و برحق است. همه گرفتاریم؛ اما کافی است که کمی دقیقتر به نالههای هم گوش کنیم تا مطمئن شویم که شایستۀ تمام شدائد و مصائبی هستیم که بر سرمان آوار شده. باید هم اینگونه مجازات بشویم. وقتی قلمیات (!) روزنامهنگارها و منتقدان ما جز ناله و توهم و مالهکشی و حرفهای بیرنگوبو نیست از بقیه چه توقعی هست!
باری، به نالیدن نیفتم. میخواهم بگویم گند و رنج و رخوت و بلاتکلیفی، جز پریشانفکری و نگرانی برای من یک پیام روشن دارد:
بچسبم به کارم.
همیشه وقتی اندکی از نوشتن دور میافتم و بعد نوشتن را آغاز میکنم، یک نکته بهوضوح برایم آشکار میشود: وقتی نمینویسم زندگی از دستم در میرود.
به قول هوشنگ گلشیری وقتی نمینویسم کجخلق و عصبی میشوم.
از لفاظی و نوشتن حرفهای رتوریک بیزارم. وقتی میگویم با نوشتن جلوی غلبۀ فضا و زمان را بر خودم میگیرم. نمیخواهم جمله قصار هوا کنم. چیزی را میگویم که از عمق جانم جوشیده و با منطقی محکم که به آن معتقدم.
مینویسم چون با نوشتن احساس کنترلم روی اوضاع بیشتر میشود. با نوشتن کمی از باری را که روی دوش زمین و زمان گذاشتهام برمیدارم.
مغز ما بیشتر اوقات مرده است، من فقط طی لحظاتی از روز، آنهم غالباً زمانی که در حال کیبوردفرسایی هستم، وزش اندکی حیات را در جمجمهام حس میکنم!
رها کنم. بچسبیم به کارمان!
برای چسبیدن به کار:
جوری کار کن که انگار مرگ و زندگیات به آن وابسته است.
دیوانهوار کتاب بخوان، بیشتر یاد بگیر.
در گزینش اطرافیانت بیرحمانهتر رفتار کن.
بیشتر نه بگو. تقریباً به هر چیزی که میتوان نادیده گرفت.
تلاش کن بیشتر در اتاقت بمانی.
بیشتر آفلاین باش. موبایلت را کاملاً بیصدا کن.
اگر چیزی دیگران را دلسرد و کند میکند، بگذار برای تو هشداردهنده و محرک باشد.
امیدوار باش، حتی اگر هیچ چشمانداز روشنی پیش رویت نیست.
از نتیجۀ کار راضی باش، حتی اگر چیز چندانی دستت را نمیگیرد.
به نظر شما چگونه میتوانیم بهتر به کارمان بچسبیم؟
بعد از خواندن این مطلب چهکار کنم؟
میتوانید «بدون توجه به این موضوع نویسندهشدن محال است» را بخوانید.
شرکت در طرح تابستانه مدرسه نویسندگی (طرحی ویژه برای نوشتن و تولید محتوا در تابستان ۹۷)
دریافت نامههای شاهین کلانتری
کانال مدرسه نویسندگی در تلگرام
همه چیز دربارۀ کتاب «چرا باید زیادتر حرف بزنیم؟»
19 پاسخ
سلام شاهين جان
من اينجا كامنت دادم ولي ظاهرن بدستت نرسيده.
الان هم نميدونم چي بود ولي يه مقدار بد و بيراه بهت گفته بودم تا قدري دلم خنك شود بس كه تو خوب و قوي هستي …
مزاح كردم به دل نگير
خوشحالم كه دوستي حرفه اي و هنرمند چون تو دارم.
سلام علی جان
نه نرسیده. چک کردم.
فدای تو.
بی نهایت ممنونم بابت مهر و مخبتت.
بهترین ها رو برات آرزو میکنم.
سلام
نوشته های شما آدم رو وادار به فکر کردن می کنه. همیشه این توانایی شما رو تحسین می کردم. اما یک انتقاد ازتون دارم و اون اینه که شما در برخی از نوشته هاتون سعی می کنید نشون بدید کاهش روابط اجتماعی برای رشد و پیشرفت آدم مفیده در حالی که به نظرم انسان تحت هیچ شرایطی نباید رابطه ش رو با دیگران کمرنگ کنه و همه درها رو به روی خودش ببنده. اون وقت حتی اگر اون فرد پیشرفت زیادی در زمینه های مختلف داشته باشه موفقیتش به درد کسی نخواهد خورد و تاثیرگذاری به شدت پایینی خواهد داشت. نظر شما چیه؟
سلام فاطمه جان
من اتفاقا بسیار اجتماعی هستم و دوستان نازنین و خوب زیادی دارم.
تاکید من روی کیفیت رابطهست. در این مورد بر خلاف نویسندگی هیچ تاکیدی روی کمیت ندارم.
ما باید اول از همه روی توسعه فردی خودمون کار کنیم، و بعد از طریق شایستگیهای خودمون دوستان ارزشمندی رو پیدا کنیم یا به عبارتی ارزش دوستی پیدا کنیم.
این مطلب رو هم فرصت کردی بخون، فکر کنم برات مفید باشه:
ماندن در اتاق
سلام آقا شاهین
بنظرم خودت اصل مطلبو برای چسبیدن بکار گفتی . (مطالعه ، شوق یادگرفتن ، گزینش افراد و نه گفتن و ….)
میشه با همین قلم (عالی) در مورد نه گفتن و راحت نه گفتن هم یه پست جداگانه و شرح بنویسی ؟!
ممنون
سلام حسین عزیز
مرسی از محبتت.
حتماً. موضوع مورد علاقۀ منه.
بزودی مینویسم برات.
سلام آقا شاهین
بنظرم خودت اصل مطلبو برای چسبیدن بکار گفتی . (مطالعه ، شوق یادگرفتن ، گزینش افراد و نه گفتن و ….)
میشه با همین قلم (عالی) در مورد نه گفتن و راحت نه گفتن هم یه پست جداگانه و شرح بنویسی ؟!
ممنونم از این همه انرژی مثبت وناب .
زنده باشی مرضیه عزیز و مهربان.
سلام شاهین عزیز
من همیشه،یه جایی توی عمق وجودم،ذوق و حس نوشتن داشتم
که وقتی خیلی اتفاقی اینجارو پیدا کردم،انگار فوران کرد و جرأت ابرازش رو پیدا کردم
مطالبت واقعا بهمن انگیزه میده و هروقت از ایده خالی میشم،میام یهسری به مطالب موردعلاقهم میزنم و محاله دستخالی برم
و ازت بابت همه اینا ممنونم
موضوعی که هست اینه که من زیاد مینویسم ولی کسی رو ندارم که متخصص و بلد این کار باشه تا بتونم ازش فیدبکهای خوبی بگیرم و بفهمم کجاها به ترمیم و رشد بیشتری نیاز دارم
توی ذهنت کسی هست که بتونه بهم کمک کنه؟ وقتش رو داشته باشه و تخصص اینکار رو …
(البته درمورد ساخت وبلاگ شخصی،خیلی فکر کردم ولی ۱ بهنظرم هنوز آماده نیستم ۲ بیشتر دنبال نظرات تخصصیام برای بهبود و پیشرفت کارم)
شیوا جان
ممنونم از مهر و محبتت.
راستش ببین بازخورد دیگران کمک چندانی بهت نمیکنه. اگر برای یادگیری بیشتر و جدی تر وقت بذاری، گز و عیار سنجش مطالبت رو هم پیدا میکنی.
در نهایت بازم پیشنهادم وبلاگه. اگه وبلاگ داشته باشی میتونی از افراد متخصص بخوای تا راجع به مطالب نظر بدن. اینجوری حرفه ای تره.
یک سال تمام هر روز به وبسایتت سر زدم ولی الان مدتهاست که فراموشت کردم، تو بدترین روز نمیدونم چرا این لینک به ذهنم رسید؟ نمیدونم منو یادته یا نه، قبلا زیاد برات کامنت نمیزاشتم، ایمیلمم عوض شده ولی شاید یادت مونده باشم؟
خیلی عصبی و پریشون شدم، هیچکدوم از چیزایی که میخواستم، اونطور که میخواستم پیش نرفت. دیگه نمیدونم خوندن و نوشتن چه معنایی داره؟ اصلا نمیدونم باید چیکار کنم؟ حتی نمیدونم چرا دارم این کامنت رو مینویسم؟
تو میدونی من چیکار باید بکنم؟
سلام مائده جان
بله تو رو یادمه. من کلاً کسایی که کامنت میذارن رو فراموش نمیکنم.
مائده همینکه دوباره اومدی اینجا، و حوصله کردی کامنت بنویسی نشونۀ خیلی خوبیه. یعنی در تو هنوز زندگی هست، امید هست.
من گاهی اوقات پر از تلخی و نگرانی میشم.
این روزا یه کار خیلی عجیب و غریب و جذاب حالمو خیلی خوب کرده.
لینک زیر رو بخون و تمرین آخرش رو حتماً انجام بده تا بفهمی چی میگم:
کمی هم دربارهی مسائل روز
راستش مطمئن نیستم بدونم مصاحبه نوشتن چطوریه ولی انجامش میدم.
مرسی واقعا.
فکر کن ازت سوال پرسیدن داری جواب میدی، به همین راحتی.
تمرین خیلی جالبی بود، واقعا ازش لذت بردم، هرچند فکر میکنم بیشتر شبیه بیوگرافی شده تا مصاحبه اما در کل دوستش دارم، برای من بیشتر مثل رویا پردازی واسه آیندم بود. باعث شد تصمیم بگیرم هر طور شده سه تا کتاب خوب بنویسم و هفت تا کتاب خوب انگلیسی رو هم ترجمه کنم (از این دو تا عدد خوشم میاد)
دیگه باید حسابی مشغول شم😊
مائده چقدر خوشحال شدم از این کار با ارزشت.
آفرین. همت تو رو تحسین میکنم.
به امید روزی که کتابات رو با امضای خودت برام بفرستی.
راستی وبلاگت مبارک. بنویس و بنویس تا ایشالا دستت راه بیفته و یه سایت وردپرسی حرفه ای بسازی و بدرخشی.
به امید روزی که کتابات رو با امضای خودت برام بفرستی.
انقدر ذوق کردم با این جمله😊😊
از وقتی یادمه دلم میخواست نویسنده شم.
و مرسی😊